موج اعدامها در ملا عام در کشورمان، متاسفانه اتفاق تازه ای نیست. کارناوال های مرگی که بیش از سه دهه رحیم براه انداخته و هنوز هم ادامه دارد، بحران های سیاسی، فقر مزمن، خصوصا طی این دو دوره ریاست جمهوری دولت احمدی نژاد چنان بوده که مردم ما را در بدترین شرایط معیشتی طی این سه دهه قرار داده است. اقشار کم درآمد لایه های پایینی جامعه نادارتر شده و بخش وسیعی از اقشار متوسط نیز به این سطح رانده شده اند. همچنین موج رو بتزاید اعتراضات معیشتی و اجتماعی که بخش اعظم آن نتیجه این سو مدیریت در سطح کلان دولتی رژیم اسلامیست.
از نقطه نظر آسیب شناسی این معضلات اجتماعی و رشد نرخ بزه کاری، سرقت، زور گیری، اعتیاد، فحشا و… تماما زنگهای خطری هستند که هر انسان آزاد اندیشی را نگران می کنند، و ضرورت چاره اندیشی هایی مدبرانه و عاجل را بر می تابند. نگاهی جامعه شناختی به اینگونه مسایل و دقت نظر به لایه های پایین دست جامعه که این دسته افراد متعلق به آن هستند، و میزان سن آنها که در واقع فرزندان و متولدین سه دهه اخیر پس از پیروزی انقلاب اند و زیر سنگینی سختترین شرایط تعریف شده اجتماعی رشد یافته اند، اوج فاجعه انسانی حکومت را دو چندان می کند. فی الواقع بدلیل ناکارآمدیهای سیاسی اقتصادی اجتماعی چه فاجعه وحشتناکی بر این نسل روا داشته شده است. اگر ذره ای وجدان سیاسی و عزمی در حاکمان نسبت به حل شرایط و نیازمندیهای اجتماعی خصوصا در نسل دوم و سوم وجود داشت، قطعا ما اکنون شاهد این فاجعه های مستمر نمی بودیم .
علم تعلیم و تربیت رشته ای از دانش های گسترده اجتماعی است که با اهداف بلند مدت آموزش و سازندگی کودکان و نوجوانان در هر جامعه ای می بایست جدی و بکار گرفته شود. رشد و پرورش خصوصیات مثبت فردی مانند انظباط، اراده، احساس مسئولیت در قبال خود و اجتماع، از جمله امور آموزشی تربیتی “پداگوژیکی” ست که می تواند در بازپروری کودکان و نوجوانان آسیب دیده اجتماع بکار گرفته شود. ترویج خشونت راهکارمناسب مقابله و کاهش خشونت نیست. از این منظر اوج جنایت و مصیبت را بیشتر می توان فهمید که رژیم حاکم نه اینکه بر این معضلات آگاه نیست، بلکه وضعیتی را بوجود آورده است که در پناه آن با فریب و ریاکاری عامدانه و آمرانه، و”مصلحت جویی و امنیت”، بزعم رییس قوه قضاییه سعی در نهادینه ساختن خشونت دارد و در پشت این اعمال فاجعه بار انسانی اهداف سیاسی خاصی را پی می گیرد. و اساسا بی پاسخ می ماند که آیا این نوع مجازات، کمترین مناسبتی با نوع جرم دارد؟ جایگزین کردن مکانیسمهای تنبیهی مدنی با “حد” و عرفی کردن مجازات دوران بربریت علیرغم عدم اجماع فقها، در شرایط امروزی چگونه است که ترویج می شود؟ آنتوان سیمونویج ماکارنکو، پدر و مبدع علم تعلیم و تربیت، معتقد است کە “قابل تصور نیست که کودک یا نوجوانی بخواهد در جامعه ای که به لحاظ ظاهری هیچ جذابیتی ندارد. زندگی کند. جنبه های زیبای زندگی را نباید حقیر شمرد.” لمپنیسمی که دقیقا مولود کاستی ها و ناکارآمدی های سیستماتیک کلان حکومتی ست. اوج و شدت مجازات، دیالکتیک همان نارسایی هایی ست که بخش مدیریتی بر آن جامعه آوار ساخته است. هر چه میزان خشونت و مجازات افزایش یابد، نه تنها بر آلوده ساختن بهداشت روانی تاثیر مرگبار خواهد داشت، بلکه جز نهادینه کردن خشونت نتیجه ای در بر ندارد. مجازاتی که شاید در چند دقیقه انجام و پایان می پذیرد، سالها باید تلاش کرد تا تاثیرات مخرب آن را تقلیل یابد. این سیر تسلسل فاجعه باریست که رژیم در باز یافت سیاسی خود دنبال می کند.