تا سه هفتۀ دیگر، ۳۰ ژوئن، اعتبار تفاهم هسته ای میان ایران و کشورهای ۱+۵ به پایان می رسد. مذاکره میان طرفین برای رسیدن به توافقی جامع و دائمی جریان دارد، اما هنوز هیچ کس با اطمینان از نیل به چنین توافقی سخن نگفته است. حتی رفته رفته ناامیدی نسبت به امکان توافق در مدت زمان باقیمانده شدت می گیرد و باز سناریوهای سیاه میدان طرح می یابند.
قراین برای این ناامیدی کم نیستند: برخی از مقامات ایرانی و امریکائی – این دو پای اصلی مذاکرات – با اطلاع نزدیک از روند گفتگوها، از امکان عدم توافق و تجدید دور دیگری از مذاکرات خبر داده اند؛ اما بیش از همه باید بر اظهارات مکرر خامنه ای در هفته های اخیر دست گذاشت. خامنه ای با این اظهارات ظاهراً خط قرمزهای غیر قابل عبوری را برای تیم مذاکره ایرانی ترسیم کرده است، و این در حالی است که یک موضوع مرکزی مذاکرات جاری دقیقاً متوجه همین خط قرمزها بوده است. متعاقباً مقامات مختلفی در جمهوری اسلامی نیز اظهارات مشابهی داشته اند که دو نمونه اخیر آن سخنان جزایری و ولایتی تا همین آخرین روزها بوده اند. در این میان “دلواپسان” هم تعرض گسترده ای را به دولت روحانی و تیم مذاکره او پیش برده اند، چنان که با این تعرض حداقل توانسته اند فضای رسانه ای در ایران را در روزهای اخیر در دست گیرند و تصوری از یک مخالفت سنگین علیه توافق احتمالی هسته ای را در برخی از اذهان ایجاد کنند.
با این حال این وضعیت، و دشواری متصور برای نیل به یک توافق جامع در این وضعیت در مدت باقیمانده، می توانند فقط ظاهر وضع را به دست دهند. واقعیت این است که رفتار خامنه ای در “آستانه” های پروندۀ هسته ای در خلال دو سال اخیر، عموماً مطابق همین الگو بوده است: اخذ موضعی که ظاهراً حجت را بر تیم مذاکرۀ ایران تمام می کرده و در عین حال کار تا کنونی این تیم را مورد حمایت قرار می داده است. روشن است که با وجود این کیفیت، توافقات بسیاری میان ایران و کشورهای ۱+۵ حاصل آمده و مسئلۀ پروندۀ هسته ای جمهوری اسلامی، گامهای بلندی را تا حل نهائی برداشته است. به علاوه کسانی همچون عراقچی، عضو ارشد تیم مذاکرۀ ایران، و بهروز کمالوندی، معاون سازمان انرژی اتمی و دیگران نیز اولاً توافقات بسیاری را که در روزهای اخیر – پس از اظهارات خامنه ای – حاصل آمده اند، مورد تأکید قرار داده اند و ثانیاً آشکار کرده اند که اظهارات خامنه ای فاقد چنان بار سنگینی علیه توافق جامع متصوری است که مخالفان توافق هسته ای در صدد تداعی آن اند. ضمناً در این چارچوب نباید از سخنان هفتۀ گذشتۀ مصباح یزدی در جمعی از فعالان سیاسی به سادگی گذشت. او در این سخنان با تأکیدی بی سابقه بر طبیعی بودن اختلاف فکر، می گوید: “… میتوانیم در صورت داشتن منافع مشترک، با دشمن نیز تعامل داشته باشیم و این همان معنای بردـ برد است. اما همانگونه که آنها در عین تعامل با ما، دشمنی خود را پنهان نمیکنند، ما نیز باید بدانیم آنها دشمن هستند و این مطلب را صادقانه اعلام کنیم؛ زیرا ما حتی نباید برای از میدان بیرون کردن دشمنانمان به مکر و فریب متوسل شویم، چه رسد به دوستانی که با ما اختلاف سلیقه دارند.” روشن است که مخاطب اصلی این سخنان همان “دلواپسان” اند و هدف اصلی شان، اعلام مجاز بودن پیشبرد سیاست برد – برد، حتی با “دشمن”.
ادعای نوشتۀ حاضر این نیست که تا پایان ژوئن توافق جامع هسته ای بین ایران و کشورهای ۱+۵ حتماً حاصل خواهد شد. چنین حتمیتی وجود ندارد، اما مروری بر عواملی که سالها پیش ایران و این کشورها، و بیش از همه امریکا، را به تلاش برای تفاهم ترغیب کردند، نشان می دهد که این عوامل همچنان پابرجایند و در سوی جمهوری اسلامی حتی اکیدتر؛ اگر سیر رویدادها در منطقه خاورمیانه – خاصه در عراق و سوریه – در هفته های منتهی به “تفاهم هسته ای” در ماه نوامبر ۲۰۱۴ به روشنی به نفع جمهوری اسلامی بود، اکنون به دشواری بتوان از سیر رویدادها بر وفق مراد جمهوری اسلامی سخن گفت. فتح رمادی توسط داعش علامت روشنی از جانب امریکا به ایران نیز بود. اکنون آشکار شده است که امریکا، علیرغم آن که اطلاعات قابل توجهی از برنامۀ حمله داعش به رمادی در اختیار داشته و علیرغم موقعیت شکنندۀ نیروهای داعش در برابر حملات هوائی در هنگام حرکت به سمت رمادی، از بمباران این نیروها خودداری کرده است. پیام روشن است: “داعش بیشتر از آن که مسئلۀ امریکا باشد، مسئلۀ ایران است.”
اوضاع در سوریه نیز در قیاس با ۷-۸ ماه پیش، محسوساً به زیان بشار اسد و به تبع آن به زیان جمهوری اسلامی تغییر کرده است. ابتکار عمل سیاسی و نظامی در این کشور دیگر در دست بشار اسد نیست. نیروهای مخالف او، که مشخصاً توسط عربستان حمایت می شوند، فتوحاتی کرده و موقعیت خود را تحکیم بخشیده اند. روحانی در دیدار هفتۀ گذشتۀ خود با رئیس مجلس این کشور از “بودن مردم و دولت ایران تا پایان در کنار مردم و دولت سوریه” و از وفاداری ایران به تعهدات اخلاقی خود نسبت به سوریه سخن گفت. اینها بیاناتی دیپلماتیک اند، اما نه چندان ظریف که معنای “تا پایان” و “اخلاقی” در آنها از نظرها پنهان بماند.
از این قرار، چنان که اشاره شد، عواملی که چند سال پیش جمهوری اسلامی را به چرخش در رویکرد خود نسبت به پروندۀ هسته ای اش ترغیب کردند، هنوز همچنان و به وجهی اکیدتر باقی اند. از این رو خطر عدم توافق و بازگشتن به مناسبات تنش آلودۀ سالها پیش با امریکا، واقعی ترین خطری نیست که بر بالای سر مردم و کشور ما به حرکت در آمده است. خطر واقعیتر، کشیده شدن باز هم وسیعتر و مستقیمتر پای جمهوری اسلامی به منجلاب سوریه است. خطری که در اظهارات قاسم سلیمانی در هفتۀ گذشته و تنها یک روز پیش از دیدار روحانی با رئیس مجلس سوریه، خود را به عیان نشان می دهد. خبرگزاری صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نقل از گزارشی در «الشرق الاوسط» اطلاع می دهد که قاسم سلیمانی اعلام کرده است: “در چند روز آینده جهانیان از آنچه ما با همکاری فرماندهان نظامی سوریه در حال آماده کردن مقدمات آن هستیم، غافلگیر خواهند شد.”
این سخنان، که در تعداد بسیاری از سایتهای متعلق به راستگرایان ایران درج شده اند، تا کنون نه توسط خود سلیمانی و نه هیچ مرجع و مقامی در جمهوری اسلامی تکذیب نشده اند. اکنون یک هفته از انتساب این سخنان به سلیمانی می گذرد و در این فاصله موجبی برای شگفتی جهانیان در سوریه بروز نیافته است. با این حال واقعیت این است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در منطقه ابداً توسط وزارت امور خارجه تعیین نمی شود، بلکه با تاخت و تاز نیروهای سپاه و گاه بر پایۀ توهم رقم می خورد. واقعیت این است که جمهوری اسلامی، عربستان سعودی و تا حدودی ترکیه، در رقابتی خطرناک با هم برای تثبیت موقعیت خود به عنوان قدرت منطقه ای تقلا می کنند و این تقلا را با اتکا بر تمایز مذهبی میان شیعه و سنی پیش می برند. هماهنگی میان عربستان و ترکیه از سوئی، و عربستان و اسرائیل از سوی دیگر از جمله بر سر سوریه، می تواند وضع را در روزهای آتی بر بشار اسد تنگتر کند و یکه تازی سلیمانی ها در منطقه و تقریر سیاست خارجی توسط آنان می تواند، بر متن واقعیات مذکور، تحقق بخش خطری باشد که از آن یاد شد. به جاست اشاره شود که تضعیف موقعیت اردوغان و حزب عدالت و توسعه در نتیجۀ انتخابات یکشنبه ۷ ژوئن در ترکیه، فعلاً نقدترین تحولی است که می تواند به انداختن رویدادها به مسیری دیگر – به مسیری عقلائی تر – کمک کند.