درپاییز گذشته ” ملالآ ” دختر وبلاگ نویس پا نزده ساله پاکستانی که یاد گیری وآموزش را تبلیغ میکرد,
مورد هدف گلوله مرتجعین مذهبی مخالف سواد آموزی و حضور اجتماعی زنان قرار گرفت. ازآن
تاریخ حرکت جهانی ضد تجاوز وخشونت, توسط ” دختران ” شکل گرفت وفعالیت خود را آغاز کرد.
برای ” دیا ” دختر سیزده ساله ای که بشدت ترسیده بود, اعتراض وشکایت از روزی شروع شد که او درمقابل پلیس نشسته بود و جمله ای برای چیزی به زبان نیاوردنی را گفت : ” او کار خلافی با من کرد. ” با وجود اینکه آن مرد تهدید کرده بود که اگر” دیا ” نامش را فاش کند، برادرش را خواهد کشت، اما ” دیا ” سکوت نکرد و همه چیز را به پلیس گفت. غروب بود و او با یک سنجاق سر در مو هایش و یک سطل آب در دست بیرون رفته بود. شیر آب دهکده , چند قدمی با خانه آنها فاصله داشت. او می خواست خیلی زود به خانه برگردد. ساعتهای پیش از خواب برای او قشنگترین لحظه های هر روزش بود. اوعاشق تماشای داستانی بود که هر روز غروب از تلویزیون پخش میشد و او به همراه خانواده اش به تماشای آن می نشستند. او از لبخند ” سلمان خان ” ستاره بولیود خوشش می آمد. آن واقعه در یک غروب ماه آوریل اتفاق افتاد.
الان ماه مە است و ” دیا ” می خواهد یاد بگیرد که چطور میشود دماغ یک مرد را شکست. چطور میشود از پس یک مرد برآمد و او را زد و بیهوش کرد, خایه اش را لگد مال کرد و یا با دسته کلید توی چشمش کوبید. او میخواهد یاد بگیرد که چطور میشود یک مرد را کشت . ” دیا ” از آن موقع , از همان غروب ” دیا ” نام گرفته است . از آن موقع که آن مرد او را بغل کرد و به یک خانه خالی از سکنه کشیده بود. از آن موقع که آن مرد دهانش را برلبهای او آنقدر فشار داده بود که راهی برای نفس کشید ن و جیغ زدن برایش نمانده بود. ” دیا ” اسمی است که میتواند پس از این خودش را پشت آن مخفی کند. هیچکس اجازه ندارد که نام یک تجاوز شده را آشکار کند. این یک حکم قانونی است. اما ” دیا ” نمی خواهد خودش را مخفی کند. خانواده ” دیا ” فقیر هستند و به ” کاست نجس ” ها تعلق دارند و پایین تر از آن در جامعه ” کاستی ” هند, وجود ندارد. شاید اگر حوادث اخیر در هند پیش نمی آمد, پدر ” دیا ” هم از او نمی خواست و یا او را تحت فشار قرار نمیداد تا به پلیس مراجعه کند وحقیقت را بگوید. حواد ث و خبر های زیادی که نه فقط دردهکده آنها ,بلکه درسراسرهندوستان اتفاق افتاده است وهمه دنیا از آن خبردار شده اند و از این منطقه بعنوان ” مکان وحشیگری ها ” نام برده اند. ودرست در همان حال از بچه هایی که از خودشان در مقابل متجاوزین دفاع میکنند نام برده میشود. داستان ” ملالآ ” وبلاگ نویس پانزده ساله پاکستانی که به دلیل تبلیغ یاد گرفتن و سواد آموزی مورد هدف گلوله متحجرین جنایتکار قرار گرفته بود, و زنده ماندن او و ادامه مبارزه اش برای آموزش دختران پاکستانی , بر سر زبانهاست. خبر های گروه ( Wedding Busters ) دربنگلادش، بچه های کم سن و سالی که ده به ده و خانه به خانه میروند تا بچه ها را از ” ازدواج اجباری ” محفوظ نمایند. یا خبر دختر کنیایی, علیرغم آن که میدانست خطراز هم پاشیدگی خانواده سنتی اش را بهمراه دارد, ازختنه شدنش ممانعت میکند. دنیا همراه با نگرانی و ترس و خشم این اخبار وحشتناک را پیگیری میکنند.
شرایط اسفناکی است. چیز هایی که هر روز اتفاق می افتند اما به چشم نمی آیند. ” نیکلاس کریستف ” و شرلی وو دان ” دو نویسنده آمریکایی درکتابشان به نام ( نیمه آسمان – Die Hälfte des Himmels ) می نویسند : ” ما روز نامه نگاران در مورد حوادث روزانه گزارش میدهیم , اما چیز هایی که هر روز و به شکل روزمره اتفاق می افتند مانند ظلم و ستم روزانه که علیه زنان و دختران اعمال میشود را از دست میدهیم و کمتر در خبر ها می آید. بنا به گزارش اخبار توسعه سیاسی, سالانه بین شصت و صد میلیون نفر از زنان, به خاطر کورتاژ, تعدی و تجاوز, ختنه کردن, خشونت خانگی , و یا به خاطر حاملگی زود رس و زایمان در سنین کم , جانشان را از دست می دهند.تاکید میشود که اساسی ترین علت مرگ دختران کم سن و سال , بروز مشکلات هنگام زایمان است.
نخست وزیر پیشین کشور انگلستان ( گردون براون ) , که در مورد حمایت از حقوق کودکان فعالیت میکند, نتایج تحقیقاتی را ارائه داد و آن را جنبش حقوقی کودکان نام نهاد. او یاد آوری میکند که : “این خود کودکان هستند که موتور محرکه این حرکت میباشند نه بزرگسالان. دخترانی که خود را قاطی مسائل و مشکلات میکنند, مبارزه سیاسی را به تحرک و… وا میدارند. ” بعد از سوء قصد و تیر اندازی بسوی ملالآ, براون درجمعبندی خود می نویسد : ” بسوی هر ملالایی که تیر اندازی میشود, به خاطر این است که او را ساکت کنند, او را لال کنند تا صدای او شنیده نشود, اما هزاران ملالآ وجود دارند و دیگر نمیشود آنها را به سکوت واداشت. “همه از دعوت ” من ملالآ هستم ” با خبر شدند. همه ما صدای ملالآ را در محل سازمان ملل متحد شنیدیم , صدای یک نسل از دخترانی مانند ” ملالآ از پاکستان, دیا از هندوستان, سینا از کامبوج ونهلا از کشور مصر” که ریشه داده اند و محکم و استوار شده اند و دیگر طبیعی نمیدانند که زنانگی آنها بتواند موجب تحقیر و توهین آنها باشد. آیا اینها,میتواند، نشانە احتمالی آغاز یک قیام و یا یک انقلاب باشد ؟.بویژه بعد از حمله و تجاوز شش مرد در یک اتوبوس به یک خانم جوان بنام ( جیوتی ) که براثر جراحات وارده دربیمارستان در گذشت, این عمل جنایتکارانه مورد خشم و نفرت عمومی گشت و با افشاگری مدام روزنامه ها در مورد رنج و درد دختران هندی, تجاوز به یک دختر چهارساله, تجاوز به یک دختر پنج ساله و ,,,, ناگهان زنان و دختران هندی به خیابان ها هجوم آوردند. دهها هزار نفر درشهر های مختلف دست به تظاهرات زدند , در شهر دهلی هزاران زن خشمگین برای دریافت مجوز حمل اسلحه دردفاع از خود به دفتر مسول اداری پلیس حمله کردند. دراستان بیهار, زن هابه مردی که به دختر ( ٩ ) ساله اش تجاوز کرده بود حمله بردند و مو های ابرو, سبیل و سرش را تراشیدند . زن های هندی مبدل به یک نیروی انتقام شدند. آنها اعتقاد دارند که ماموران دولتی سرگرم کار های خودشان هستند واز جان زنان در مقابل مردان متجاوز, حمایت بعمل نمی آورند . درهرصورت پس از وقایع اخیر, هندوستان در خود شاهد تغییرات زیادی شده است.
” دیا “که زندگی سخت وناهنجاری را پشت سر گذاشته رشد میکند و بزرگ میشود, دریک خانه کوچک درپایتخت استان” اتار پرادش” بر روی یک تختخواب نشسته است و پا های نحیفش را آویزان کرده است. او به دختران نگاه میکند که به اتاق هجوم می برند, دختران ١۴ تا هفده ساله هستند که خودشان را ” بریگاد های سرخ ” می نامند وبه یک گروه ورزش رزمی تعلق دارند. دختران گروە، پیراهنهای بلند و سرخ می پوشند. آنها رنگ سرخ را رنگ مبارزه وخطر می دانند. دختران از مدیری می گویند که سینە های دختر بچه ها را دستمالی کرده بود و به یکی ازهمکلاسی های آنها تجاوز کرده بود. اما باز هم به مدرسه می آمد. دختران بە خبرنگارتوضیح میدهند که چگونه ازخودشان دفاع می کنند. آنها دو سال با یک خانم معلم جوان تمرین کرده اند و به حرفهای معلم شان گوش داده اند واو را خواهر بزرگ صدا می کنند. خانم معلم به آنها سفارش کردە بود که از والدین شان بپرسند: چرا برادرمن غذای بیشتری از من باید مصرف کند ؟ برای چه به او شیر داده میشود و به من نه ؟برای چه به او اجازه داده میشود به مدرسه برود وبە من نه ؟ از ماه ژانویه آنها تمرین کنگ فو میکنند و ” دیا ” هم به این گروه متعلق است. پدر ” دیا ” به خانم مربی زنگ زده بود و پرسیده بود شاید آنها بتوانند به دختر او به طریقی کمک کنند. گروه همبستگی بین خودشان را خارج ازوابستگی های ” کاستی ” حفظ میکند واین مسأله برای جامعه هند موضوع خارق العاده ای است. خانواده ” دیا ” مایل بودند که او درسال آینده، همانطور کە در هندوستان مرسوم است، درسن ١۴ سالگی ازدواج کند. از زمانی که آن مرد به او تجاوزکرده است, هیچکس در مورد ازدواج با او صحبت نمی کند. برای پدر او مشکل خواهد بود تا مردی را قانع کند تا با دخترش که ننگ تجاوز برپیشانی اش خوردە، ازدواج کند. اما زندگی مشابە گذشتە دیگر، شایسته ” دیا ” نیست. او مانند دیگر دختران گروه ” بریگاد سرخ ” , با رفتن به مدرسه می خواهد زندگی جدیدی را آغاز کند. گروه بریگاد دختران، میخواهد برای او روپوش مدرسه تهیه کند. پس ازتجاوز آن مرد متجاوز در آن غروب آپریل، این دختران در تلاشند، آیندە او را نجات دهند و آیندە دیگری برای” دیا” بسازند.
پایان قسمت اول
ادامه دارد .