مکرون، رئیس جمهور فرانسه در مراسم اخذ جایزە کارل در آخن خواستار بودجهای واحد برای منطقه ارزی یورو شد. او گفت اعضای اتحادیه اروپا باید از ناسیونالیسم دوری کنند و با پیوندهای اجتماعی و مالی بیشتری با یکدیگر همبسته شوند. او بشدت از ناسیونالیسم انتقاد کرد و گفت که چنین گرایشی میتواند اروپا را به خصومت و جنگ بکشاند.
از طرف دیگر آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، گفت کە ترامپ اعتماد بە نظم بین الملی را خدشەدار می کند. او در گردهمایی کاتولیکها در شهر مونستر آلمان، از خروج آمریکا از توافق اتمی با ایران سخت انتقاد کرد و تاکید کرد کە اگر هرکس هر کاری دلش میخواهد بکند، خبر ناگواری برای جهان است.
سخنان بالا کە از طرف دو رهبر مهم اروپائی صادر می شوند، بخوبی گرایشها و روندهائی را در جهان مدرن بە نمایش می گذارند کە می توان از آنها با این اصطلاحات تعبیر کرد ‘رشد ناسیونالیسم’، ‘ساختارشکنی در سطح بین المللی’ و ‘تمایل بە جنگ’. در واقع آنچە پشت سخنان این دو رهبر قرار گرفتە است عبارت است از فروریزش نظم تاکنونی جهان کە اساسا بر مبنای لیبرال ـ دمکراسی با یک خوانش کانتی بود کە در آن جهان غرب نقش اساسی را بازی می کرد.
با ظهور ترامپ چنین نظمی دارد بهم می خورد و باید گفت کە با توجە بە خروج آمریکا از پیمان همکاری ترانس پاسیفیک، پیمان تغییرات آب و هوائی پاریس، پیمان نفتا و اخیرا برجام دولت آمریکا نشان دادە است کە در پی بنیان نهادن نظمی دیگر در جهان است کە با نظم تا کنونی آن فرق دارد. نظمی کە با ناسیونالیسم تداعی می شود و میل دارد کە از نگرش کانتی بە نگرش هابزی تغییر مکان دهد. یعنی نگرشی کە اساسا بە ماهیت وجودی انسان بدبین است و قدرت را ابزاری می داند برای مهار گرگ صفتی انسان. کە مشخصە آن بدبینی نە فقط بە انسان، بلکە بە تمام قدرتهای دیگریست کە وجود دارند و در این راستا البتە بدبینی بە اروپا کە متحد استراتژیک آمریکا محسوب می شد. ترامپ با این کار خود صف متحد غرب را دو شقە کرد.
اما در کنار این دو نظم کە یکی از آنها اروپا پرچم دارش شدە است و دیگری آمریکا، دو نظم دیگر از طرف کشورهای دیگر (یعنی چین و روسیە) تعقیب می شود کە آنان نیز ماهیتی متفاوت دارند. چین در پی بنیان نهادن یک نظم جهانی بر اساس سرمایەداری دولتی تک گفتمانی است، و روسیە در پی نظمی بر اساس سرمایەداری آمرانە و اقتدارگرایانە. در واقع جهان کنونی بە جهان رقابت این چهار تا نظم تبدیل شدە است.
می توان گفت کە پیشروی چین و احتمال تبدیل شدن آن بە قدرت اول اقتصادی در جهان در آیندەای نزدیک و عدم توانائی جهان لیبرال ـ دمکراسی غربی در سدکردن پیشروی آن، باعث برانگیختن آمریکائی ها و برگزیدن راهی نوین شدەباشد برای مقابلە با این دشوار. سخنان ترامپ در بارە میل او بە ایجاد سیستمی کە بتوان بنوعی رهبران مادام العمر داشت، خود نشانە این است کە بخشی از جهان لیبرال ـ دمکراسی بنوعی در مقابل ‘جهان اتوریتەای’ محسور شدە است و در صدد است کە بنوعی از این تجارب استفادە کند کە البتە این استفادە تاکنون خود را در بعد گرایش ناسیونالیستی، اهمیت دادن بدان و پی افکندن دوبارە نظمی نشان است کە در آن آمریکا در صدد است در یک پهنای ناسیونالیستی بە ارزشهای لیبرالیستی خود احترام بگذارد و نە در یک بعد جهانی. کە این بازگشت بە بە دهەهای گذشتە است. تقویت همکاری دولت ترامپ با اسرائیل و عربستان کە نمونە کشورهائی هستند کە ناقض دیدگاههای لیبرالی در سطح منطقەای و جهانی هستند خود بە اندازە کافی گویا هستند.
اما آنچە مهم است سرنوشت کشوری مانند ایران در این رقابت های کلان است. چنانکە می دانیم حکومت ایران با ایدەئولوژی خاص خود در پی بنیان نهادن یک نظم منطقەای در خاورمیانە و البتە با طمع گسترش آن در جهان است. جمهوری اسلامی کە بە بنیانهای رقابت کلان در سطح جهانی آگاە است، هم اکنون سعی می کند با بهرەگیری از شکافهای چنین بازی ای، جای پائی برای خود بازکند. نزدیکی بە گفتمان سرمایەداری دولتی (چین)، سرمایەداری آمرانە (روسیە) و لیبرال دمکراسی اروپائی، و در مقابل ضدیت با ناسیونالیسم ترامپی مشخصە آن است. در واقع گفتمان جمهوری اسلامی یک خردە گفتمان است در کنار گفتمانهای کلان جهانی و بە یمن همین رقابتها، امکان بروز و توسعە یافتە است. و پیشرفت آن در منطقە خاورمیان بخوبی گویای این امر است.
پس جهان کنونی ما، جهان رقابت چهار گفتمان اصلی و خردە گفتمانهائی مانند اقتدارگرای شیعی در منطقە خاورمیانە است کە هیچکدام تا حال امکان تسلط کامل نیافتەاند. اینکە کدام پیروز می شود، باید نشست و نظارە کرد. و شاید هم اساسا دنیا وارد مرحلە تک گفتمانی نشود و آنچە باید شاهدش بود همانا زندگی در پهنای چنین رقابت شدیدی باشد. رقابتی کە دنیا را نا امن تر کردە است و استفادە از سلاح می رود کە در آن معمول تر شود.