جمهوریخواهان در مبارزه سیاسی تنها نیستند و با دیگر نیروهای اجتماعی و سیاسی در تماس قرار میگیرند. رابطه نیروهای جمهوریخواه و سایر نیروهای اجتماعی درعرصه سیاست و در رابطه با هر مساله مشخص را مصالح مبارزه برای تحقق دمکراسی و پیشرفت کشور رقم میزند. گفتگو؛ همسویی، همکاری، حمایت متقابل و اتحادهای مشخص جزیی از سیاست و گفتمان جمهوریخواهی است.
نوشته زیر بازنویسی جلسه پالتاکی است که در رابطه با مناسبات جمهوریخواهان و هواداران رژیم پادشاهی در پالتاک عمومی اتحاد جمهوریخواهان برگزار شد. این صحبتها در چند نوبت و برخا در پاسخ به سوالات مطرح گردید. در این بازنویسی صحبتها خلاصه شده و تلاش گردیده که در یک کلیت به صورت یک مقاله طرح شود
ضرورت اتحاد جمهوریخواهان
سه سال پیش تلاشی که برای شکل دهی اتحاد جمهوریخواهان آغاز شد برمبنای تحلیلی بود که به نظر من کماکان به قوت خود باقی است. این تحلیل که در آن زمان در چند مقاله منتشره قبل از کنفرانس برلین بازتاب یافت این بود که جامعه ایران آبستن تحول است. تعادل نیروها در جامعه به گونه ای بوده و هست که با وجود همه امکاناتی که در راستای هموار کردن راه تحولات دمکراتیک وجود دارد، مخاطراتی که آینده جامعه ما را تهدید میکند واقعی است. آینده جامعه ما به وزن وعملکرد نیروهای عمده سیاسی کشوربستگی دارد.
نیروهای سیاسی عمده کشورمان را میتوان به چهار جریان عمده نیروی حاکم، اصلاح طلبان اسلامی، هواداران رژیم پادشاهی و جمهوریخواهان تقسیم کرد. البته میتوان نیروهای دیگری مثلا شورای ملی مقاومت را به این تقسیم بندی افزود و یا هریک از نیروها را به گرایشهای مختلفی تقسیم کرد. سه نیروی نخست هر یک از امکانات معینی برخوردار بوده و به نسبتهای متفاوت در سمت دهی تحولات آتی نقش خواهند داشت. در کنار این سه جریان گرایش دیکربعنی جمهوریخواهی در سالهای اخیر بطور مداوم رشد نموده و امروز به یک نیروی تاثیرگذار بر روندهای سیاسی اجتماعی جامعه بدل گردیده است. گرایشی که معتقد به حاکمیت بر اساس رای مردم بوده و با هر نوع حاکمیتی که در هر سطحی برمبنای ارث یا شرع شکل گرفته باشد مخالف است. گرایشی که بالاخص اکثریت قاطع نخبگان فکری، هنری و ادبی وبخش عمده تحصیل کردگان جامعه را به خود جلب نموده و در سالهای اخیر در تاثیرگذاری بر روندهای اجتماعی در عرصههایی نقشی تعیین کننده ایفا نموده است.اگر نتوان روندهای سیاسی آینده نزدیک جامعه ما را با اطمینان پیش بینی کرد میتوان قطعا نظر داد که این روندها تا حد زیادی بستگی به وزن این نیروی اجتماعی خواهد داشت. متاسفانه جمهوریخواهان ایران تا به امروز آنجا که به عرصه سیاست و تاٍثیرگذاری بر قدرت سیاسی ارتباط مییابد، قادر نگردیده اند در حد کیفیت و وزن اجتماعی خود تاثیر گذار باشند. جامعه ایران نیازمند آنست که این نیرو بتواند وزنی متناسب با موقعیت اجتماعی خود در عرصه سیاست و در تحولات آتی ایفا کند. تلاش برای نزدیکی؛ همسویی و اتحاد جمهوریخواهان با هدف پاسخ گویی به این ضرورت بود .
چالشهای نظری در رابطه با اتحاد جمهوریخواهان
تلاش برای نزدیکی و اتحاد جمهریخواهای از همان ابتدا با مخالفت و چالشهای نظری بخشی از جمهوریخواهان مواجه شد. عمده ترین این چالشها عبارت بودند از:
۱ کسانی که متشکل شدن جمهوریخواهان با توجه به سمت گیریهای متفاوت تاریخی و اجتماعی آنان را در شرایط کنونی ناممکن و غیر مفید میدانستند و معتقد بودند مقدم بر چنین اتحادی ما نیازمند سازمانهایی با سمت گیری اجتماعی و مخاطبین مشخص هستیم. ابتدا باید در راه تقویت سازمانها و احزاب موجود یا شکل دهی احزابی نوین با سمت گیری مشخص کوشید و سپس اتحاد جمهوریخواهان میتواند به شکل جبههای از این احزاب شکل گیرد. این ایده تا آنجا که بر دشواریهای واقعی متشکل شدن جمهوریخواهان انگشت گذارده و تلاش برای یافتن اشکال سازمانی نوین و مناسبی برای چنین اتحادی را گوشزد مینمود، مورد تایید و آنجا که در عمل پاره پاره بودن جمهوریخواهان و تداوم شرایط همان زمان را توصیه نموده و تلاش برای متشکل شدن جمهوریخواهان را به آیندهای نامعلوم محول مینمود مورد نقد بود. این بحث امروز نیز مطرح است.
۲ کسانی که اتفاق نظر بر اهداف عمومی و همسوییهای سیاسی موجود نیروهای جمهوریخواه را برای شکل دهی یک تشکل کافی نمیدانستند و شکل دهی دو یا چند اتحاد بر اساس تفاوت در خط مشیها را پی گیری میکردند. این ایده در عمل مورد پذیرش بخشی از جمهوریخواهان در خارج از کشور قرار گرفت و شکل گیری اتحاد جمهوریخواهان و جمهوریخواهان لاییک دمکرات نتیجه آن بود. به نظر من آن چه در این چند سال رخ داد، یعنی تغییرات طبیعی که همواره در مواضع و تحلیلهای سیاسی بر اساس تغییر شرایط رخ میدهد و نیز مطرح شدن موضوعات و اختلافات جدیدی در همه طیفهای جمهوریخواه که طبیعتا اگر مدافعین این ایده در نظر خود استوار باشند باید جداییهای جدیدی را توصیه نمایند، آنها را در بحث نظری جدی در موضع دشواری قرار داده است.
۳ چالش سوم که موضوع بحث امروز ماست اتحاد جمهوریخواهان را در شرایط کنونی کم اهمیت و یا در مواردی مضر میدانست و بر اتحاد نیروها بر اساس اعتقاد به دمکراسی تاکید میکرد. برخی از جمهوریخواهان بالاخص در داخل کشور معتقد بودند که یک تشکل جمهوریخواه سکولار در فعالیت علنی و قانون در ایران با دشواری مواجه خواهد بود و درست آنست که در جهت شکل دهی یک تشکل مدافع دمکراسی و حقوق بشر با مشارکت بخشهای رادیکالتر اصلاح طلبان کوشید. مساله امروز جامعه ما مقابله با نیروی حاکم در جهت کسب آزادیهای سیاسی و اجتماعی است و در این راستا سکولارها و بخشی از اصلاح طلبان هم موضعند.
بخش دیگری از دوستان ما به اتحاد نیروهای جمهوریخواه و مشروطه خواه سلطنتی با هدف نفی رژیم اسلامی حاکم و استقرار دمکراسی اعتقاد داشته و دارند. این ایده موضوع بحث امروز ماست.
استدلال مرکزی مدافعین این ایده آنست که تمایز مابین مشروطه خواهان و جمهوریخواهان در شکل حاکمیت است. بر اساس توافق روی دمکراسی، جدایی دین از دولت و مقابله با رژیم اسلامی حاکم میتوان متحد شد. در این استدلال گفته میشود تمایز مدل پیشنهادی مشروطه خواهان و جمهوریخواهان مشابه تمایز مابین جکومت انگلیس و حکومت فرانسه است. هر دو نیرو خواهان حاکمیت مردمند و تنها تمایز آنان در شکل حکومت است. جدال مرکزی جامعه ما از انقلاب مشروطیت تا به امروز جدال مشروطه و مشروعه بوده و مشروطه خواهان هوادار رژیم پادشاهی و جمهوریخواهان در این نبرد دریک صف و در برابر مشروعه خواهان بوده و هستند. آنان معتقدند درست آنست که نیروها در یک تشکل یا جنبش واحد حول یک پلاتفرم دمکراتیک متشکل شوند و تشکل جمهوریخواهان خلاف این روند است.
طبیعی است اگر چنین استدلال و برداشتی واقعی باشد تاکید بر تمایزات این دو نیرو و معرفی آنان به عنوان دو جریان متفاوت اجتماعی نادرست و مضر است. تمایز مدل حکومت فرانسه و سوئد در مقایسه با مباحثی که در رابطه با اهداف و برنامههای ما، مابین خود جمهوریخواهان وجود دارد در درجه چندم اهمیت خواهد بود.
تقسیم نیروها به دو جبهه
در تفکر بخش بزرگی از نیروهای سیاسی جامعه ایران فرهنگی حاکم است که تمایل دارد همه نیروهای سیاسی جامعه را در یک کاتگوری خیر وشر تقسیم بندی کند. آنانکه میتوانند با هم متحد شوند و در یک صف قرار دارند و مخالفینی که در جبهه خصم قرار دارند. برای متحد شدن باید مرزها کمرنگتر و کمرنگتر تصویر شود و مرزبا مخالفین پررنگتر و پررنگتر. تقسیم نیروها به دوجبهه سازش ناپذیر انقلاب و ارتجاع، ضد امپریالیست و وابسته یا سازشکار به امپریالیسم نمونههای گذشته این متد است و مطلق کردن مبارزه واقعی مشروطه و مشروعه در تمامی دهههای گذشته و تداوم آن تا بامروز و نتیجه سیاسی گرفتن از آن نمونه دیگر این برخورد است. رودررویی مشروطه و مشروعه در تاریخ معاصر ایران واقعی است ولی همه سمت گیریها را توضیح نمی دهد. در دوره پنجاه ساله پادشاهی پهلوی، هواداران رژیم در صف مشروطه قرار داشتند و یا مشروعه؟ و یا آیا امروز نیرویی که با هر نوع امتیاز مبتنی بر ارث و مذهب در حکومت در هر شکل و سطحی مخالف است، وجود ندارد؟ نیروهای سیاسی و اجتماعی متنوع تر و چند وجهی تر از آنند که بتوان در تمامی دوران آنها را با یک پارامتر توضیح داده و جای آنان را در صف بندیها مشخص کرد. این واقعی است که در شرایط معین تاریخی و در یک تصمیم گیری مشخص ممکن است نیروها در دو جبهه در برابر هم صف آرایی کنند، این واقعی است که در یک مقطع تاریخی یک جریان سیاسی میتواند حل یک شکاف اجتماعی را در اولویت دانسته و برآن اساس با دیگران رابطه برقرار کند ولی تعمیم یک شکاف به چند دهه و تلاش برای توضیج موقعیت همه نیروها براساس آن شکاف، ساده کردن پیچیدگیهای اجتماعی و مبارزه سیاسی است. در سیاست مابین متحد استراتژیک و خصومت روابط دیگری نیزوجود دارد.
مشروطه خواهان هوادار رژیم پادشاهی و جمهوریخواهان دو نیروی اجتماعی با دو تاریخ و دو فرهنگ سیاسی متفاوتند و تقلیل دادن تمایزات این دو نیرو به اختلاف بر سرتنها شکل حکومت واقعی نیست. تاکید مشروطه خواهان بر هویت خود به عنوان هواداران رژیم پادشاهی بی اساس نیست.
تمایزات جمهوریخواهان و هواداران رژیم پادشاهی
من در صحبت امروز، بحث را بر رابطه این دو نیرو و مشکلات سیاسی که در این رابطه وجود دارد متمرکز میکنم. بحث در رابطه با پایههای نظری و دیدگاههایی که منجر به پذیرش رژیم پادشاهی و یا جمهوری میگردد،بحث دیگری می طلبد. در این صحبت من سعی میکنم تمایزات عملی دو نیروی هوادار رژیم پادشاهی و جمهوری خواهی را برشمرده و از نظر یک جمهوری خواه انتقاداتم را به هواداران رژیم پادشاهی بیان کنم. هر گونه رابطه سیاسی مابین دو جریان اجتماعی با ارایه ارزیابیهای متقابل از نقاط قدرت و ضعف دیگران و نقد ایدهها وعملکرد سیاسی دیگر نیروها ممکن است. تمایز مابین مشروطه خواهی و جمهوریخواهی در شرایطی که رژیم پادشاهی بر کشور حکومت میکند تفاوت مابین طرفداری از اصلاحات و تغییرات بنیادین است. در چنین شرایطی این دونیرو هر دو هدف استقرار دمکراسی را با دو خط مشی سیاسی و روش متفاوت تعقیب میکنند یکی با روشهای گام به گام و اصلاح طلبانه و دیگری با خواست تغییرات بنیادین. ولی در شرایطی که رژیم سلطنتی در یک کشور حاکم نیست تمایز کیفیتا تغییرمیکند. در اینجا یک نیرو خواهان حذف امتیازات دینی و موروثی از حکومت است و دیگری خواهان بازگشت به رژیمی است که در آن اصل و نسب موجب احرازامتیازاتی در ساختار حکومت میشود. فراموش نکنیم که حتی در پیشرفته ترین رژیمهای پادشاهی نیز به هر حال شاه و یا ملکه اختیارات مشخصی ولو محدود بر عهده دارد. هنوز در انگلیس اشراف زادهها در مجلس اعیان جمع شده و قوانین معینی به تایید آنان میرسد. مشروطه خواهان دراین کشورها ترجیح داده اند که هر چند دهه یکبار بخشی از این اختیارات را سلب و آنان را محدودتر سازند و یا با دادن لقبLord به شخصیتهای کشور و افزودن آنان به مجلس اعیان نسبت اشراف زادگی را در این مجلس تعدیل و به تدریج حذف کنند . ولی در کشوری که رژیم پادشاهی حاکم نیست موقعیت نیروها اساسا تفاوت میکند. دفاع از تشکیل مجلس اعیان و یا بازگشت خاندان سلطنتی پیشین در یک چهارچوب مشروطه در فرانسه دیگر معنای اعتقاد به رفرم واصلاحات ندارد. چنین ایدهای در این کشور به مفهوم دفاع از سنت گرایی و مخالفت با دمکراسی وبرابری در برابر قانون است. و حتی در کشورهای اروپای شرقی که قبل از گام گذاردن در راه سوسیالیسم رژیمهای پادشاهی در آنها حاکم بود، در تحولات پس از فروپاشی بلوک شرق طرح چنین ایده ای همین مفهوم را داشت و مدافعان رژیم پادشاهی در این کشورها سنت گرایان و مخالفین دمکراسی بودند. حتی در کشور بلغارستان که با توجه به کارنامه مثبت تر رژیم پادشاهی پیشین و توان سیاسی و چهره کاریزماتیک کاندیدای پادشاهی که بازگشت به رژیم پادشاهی را به یک گزینه مبدل ساخته بود، همین تمایزات و مباحث، مشروطه خواهان آن کشوررا متقاعد ساخت که به جمهوری بپیوندند و کاندیدای پادشاهی آنان در انتخابات برای مقام نخست وزیری و ریاست جمهوری کاندیدا شود.
در کشوری مانند ایران بازگشت به رژیم پادشاهی ورود به مدل سوئد و اسپانیا نخواهد بود بلکه پا گذاشتن به ادامه روندهایی است که با انقلاب متوقف شد و آغاز جدال مابین اصلاح طلبان و اقتدار گرایان هوادار رژیم پادشاهی برای تعیین نقش این نهاد و کاستن یا افزودن اختیارات آن است. به همین دلیل اکثریت قریب باتفاق جریانهای سیاسی مشروطه خواه قبل از انقلاب امروزجمهوریخواهند.
از اینکه امروز بخشی از مسئولین و روشنفکران هوادار رژیم پادشاهی اعلام میکنند که خواهان یک رژیم مشروطه هستند باید استقبال کرد و با آنان وارد بحث شد. باید استدلالهای آنان را که چه عواملی آنان را به پذیرش رژیم پادشاهی در ایران متقاعد میسازد و چرا با استقرار جمهوری در ایران مخالفند شنید.
بخشی از مشروطه خواهان نقش تاریخی شاه و پیوندی را که در فرهنگ مردم ایران میان شاه و مردم وجود دارد را مورد تاکید قرار میدهند. تصویری که در فرهنگ مردم ایران از شاه وجود دارد، حاکمی است مقتدرو تمایل به یک شاه عادل که بتواند جامعه را هدایت کند در بخشی از جامعه ما نیرومند است. حتی کم نیستند در میان روشنفکران ایران که یک حاکمیت اقتدارگرای هدایت گر را برای ایران در یک دورهای مفید و لازم میدانند. این تمایلی است که وظیفه معتقدین به حاکمیت مردم مقابله نظری با آنست نه نمکین و تایید آن. تایید این تمایل نه در خدمت حاکمیت مردم که توجیه کننده رژیم سنتی سلطنتی و در شرایط کنونی رژیم فقاهتی در ایران است. ولی در اینجا ما تنها با یک بحث نظری با مشروطه خواهان مواجه نیستیم. اکثریت قاطع هواداران رژیم پادشاهی در ایران کسانی نیستند که با توضیحات مشروطه خواهان و امتیازات سیستم پادشاهی مشروطه این گرایش را انتخاب کرده اند. بلکه با مقایسه رژیم اسلامی و رژیم پیشین، این گرایش را برگزیده اند. رژیم پیشین یک رژیم استبدادی بود و نه یک مشروطه سلطنتی و کسانی که از این زاویه رژیم پادشاهی را برگزیده اند، در خدمت ترویج گفتمان دمکراسی نیستند. متاسفانه با وجود تغییراتی که در تفکر برخی از هواداران رژیم پادشاهی بوجود آمده ولی کماکان نیروی اجتماعی این گرایش در وجه عمده نیرویی است که در گفتمان خود تصویریک نیروی دمکرات را از خود ارایه نمی دهد. در این زمینه لزومی نیست که دررابطه با دلایل آن توافق داشته باشیم، بلکه کافیست یک هفته به برنامههای رادیویی یا تلویزیونی که توسط هواداران سلطنت بیست سال است پخش میشود گوش دهیم. تشخیص تمایز گفتمان حاکم براین رسانهها با یک گفتمان دمکراتیک چندان دشوار نیست. تجربه انقلاب بهمن نشان داد، آنچه در آینده یک نیرو تعیین کننده است تمایل حاکم بر پایههای اجتماعی آن نیروست. آینده هواداران رژیم اسلامی را نه صحبتهای خمینی در پاریس که شعار حزب فقط حزب الله در بهشت زهرا رقم میزد.
متاسفانه هواداران رژیم پادشاهی تا به امروزترجیح داده اند در چهارچوب یک جریان سیاسی واحد عمل کنند. مشکل در این نیست که این نیرو منافع سیاسی خود را این چنین تشخیص میدهد. مشکل در این است که حفظ این هم صدایی هزینههای خود را هم داشته است. مثلا بیست سال قبل در آغاز این مباحث برخی از کادرهای این نیرو کوشیدند تاریخ ۵۰ ساله رژیم پهلوی را مورد بررسی و نقد قرار دهند. من شخصا آن زمان برخی زاویههای طرح شده مثلا در مقالات آقای داریوش همایون را در این رابطه پسندیدم و برای من زاویههای جدیدی در بررسی آن دوران گشود. ولی این مباحث نه تنها گسترش و تداوم نیافت بلکه متوقف شد. آقای رضا پهلوی و سایرشخصیتهای شناخته شده هوادار رژیم پادشاهی در مواردی به نقد رژیم پیشین میپردازند ولی تا بامروز ترجیح داده اند که آنرا در مجموعهای از دستاوردهای رژیم و بگونهای طرح نمایند که برای شاه اللهیها هم قابل تحمل باشد.
جمهوریخواهان در عین آنکه باید تمایزات فکری نیروهای هوادار رژیم پادشاهی را در نظر گیرند ولی در سیاست با یک نیروی واحد که دارای رهبری سیاسی و گذشته واحد است مواجه اند. تصمیم گیری در زمینه رابطه جمهوریخواهان و مشروطه خواهان نمی تواند بی اعتنا به گفتمانهای نیرومند در درون این مجموعه صورت گیرد
دشواری ذکرشده در بالا مشروطه خواهان را با این مشکل مواجه ساحته که رضا پهلوی چه نقشی در مبارزه سیاسی کشور ما دارد. در گفتمان مشروطه خواهی رهبران سیاسی باید به اتکا رای مردم این موقعیت را یافته باشند و شاه چنین نقشی ندارد. ایشان به همین دلیل در صحبتهایشان مطرح میکنند که قصد ندارد به عنوان رهبر سیاسی عمل کند ولی در عمل، رهبر سیاسی واقعی مشروطه خواهان ایشان است. حوالی ۲۰ سال پیش زمانی که آقای رضا پهلوی بعنوان کاندیدای پادشاهی مطرح شد، تلاش نمود که رهبری سیاسی را به دیگران واگذار کند. در آنزمان پایه اجتماعی هواداران پادشاهی او را مورد حمله قرار داد و دهها مقاله در نقد عملکرد وی منتشر شد و برای مثال طرح شد که شاه باید تاج را از میان دو شیر برباید و کسی تاج را به وی تقدیم نخواهد کرد. شاهی که تاج را از میان دو شیر میرباید یک سلطان مقتدر است و نه یک شاه مشروطه.
هستند امروز کسانی که از دخالت آقای رضا پهلوی در سیاست و در موضع رهبری سیاسی هواداران رژیم پادشاهی دفاع میکنند به این دلیل که ایشان از زمره کسانی است که در مقایسه با دیگران مواضع مثبت تری در طیف هواداران رژیم پادشاهی دارد ولی این تناقضی است که مشروطه خواهان با آن در گیرند. رهبر سیاسی نمی تواند سمبل وحدت ملی و رهبر همه مردم باشد. رهبر سیاسی مجبور است موضع گیری نماید و هر موضع گیری در برابر خواست بخشی از نیروهای جامعه قرار میگیرد. نمیتوان کاندیدای شاه مشروطه بود و مثلا راجع به شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات نظر داد. چنین موضع گیری در هر سمتی، درست یا غلط برعلیه خواست ملیونها ایرانی است.
یکی از امتیازات اصلی و شاید از نظر سیاسی مهمترین امتیازی که از طرف هواداران رژیم پادشاهی مطرح میشود این است که جمهوریخواهان به دلیل فرهنگ حاکم بر نیروهای سیاسی ایران و اختلافات فردی قادر نیستند رهبری واحد تشکیل دهند در حالی که آنان با این دشواری مواجه نیستند ونیازی به انتخاب رهبری ندارند و در نتیجه میتوانند موثرتر در مبارزه علیه رژیم شرکت کنند.
این امتیاز واقعی است. ولی این امتیاز یعنی پذیرش رهبری سیاسی فردی که خود را بطور ادواری به رای مردم نمی گذارد، به نیروهایی که گفتمان استقرار حاکمیت مردم را میپذیرند تعلق ندارد. .برخی از دوستان مثلا نویسندگان نشریه کیهان چاپ لندن از این هم فراتر رفته و از جمهوریخواهان میخواهند که آقای رضا پهلوی را به عنوان رهبرسیاسی اپوزیسیون به رسمیت بشناسند. چنین خواستهای با بنیان تفکر مشروطیت بیگانه است.
این تصور که شرایط امروز به دلیل حاکمیت رژیم اسلامی شرایطی است ویژه و فردای پس از نفی رژیم ضرورتهای حاد امروز وجود ندارد ذهنی است. اگر قدرت سیاسی آن گونه که هواداران رژیم پادشاهی مایلند، جابجا شود، کشور ما سالها با شرایط بحرانی مواجه خواهد بود. محمد رضا پهلوی در سالهای دهه ۲۰ نقش یک پادشاه مشروطه را داشت. او ترجیح میداد که رهبری سیاسی را به غولهایی چون قوام السلطنه و مصدق و رزم آرا محول کند. ولی همان نیروی اجتماعی که سلطان مقتدر را مناسب میدانست گام به گام از او فردی ساخت که هیج شخصیت مستقلی را در اطراف خود تحمل نمیکرد. هریک از این گامها نیز با شرایط ویژه و حاد آنزمان و توطئههای مخالفان توضیح داده شد، نجات آذربایجان، مقابله با خطر کمونیسم، پیشبرد اصلاحات و …
رابطه نیروها در شرایط امروز
امروز ما در شرایط جابجایی قدرت نیستیم و زمان تدارک و گفتمان سازی است. مدلهای ارایه شده در زندگی امروز جریانهای سیاسی مدلهایی است که برای فردای کشور ارایه میشود. پذیرش تودهای گفتمان حاکمیت دمکراتیک در مبارزه نظری با دیگر مدلهایی که همین امروز در واقعیت عملی و مناسبات نیروها اجرامیشود امکان پذیر است. اهمیت این مباحثات نه از بیم تقویت آلترناتیوهای غیر مطلوب بلکه از زاویه مقابله با گفتمان نیروی اقتدارگرای حاکم بر کشور ما ضرور است. از بوجود آوردن تردید و کم اهمیت جلوه دادن هرگونه امتیاز مبنی بر شرع یا ارث در حاکمیت چه از سوی مشروطه خواهان اسلامی و یا پادشاهی و یا جمهوریخواهانی که تصور میکنند برای شکل دادن اتحاد باید در این جهت سخن گویند بیش از همه اقتدارگرایان حاکم سود خواهند برد.
جمهوریخواهان ایران امروز در مرحله هویت سازی و ارایه سیما و برنامه اثباتیاند. عدم موفقیت تلاشهایی که برای ارایه کاندیدای واحد از طرف این نیروها در انتخابات ریاست جمهورکه تنها در خدمت ارایه سیمای مستقل جمهوریخواهان بود دشواریهای این راه را منعکس کرد. ساختن گفتمان جمهوریخواهی درآغاز راه است. اگر هواداران رژیم پادشاهی و حاکمیت فقاهتی بدلیل سالها شرکت در قدرت هویت، سیما و تاریخ معینی را نمایندگی میکنند، جمهوریخواهی درآغاز راه است. هر چند مولفههای این جریان یعنی نیروهای چپ، ملی و دمکراتهای مذهبی در مبارزات نیم قرن اخیر سیما و تاریخ معینی را با خود حمل میکنند ولی حرکت مشترک آنان دریک جریان جمهوریخواهی پدیدهای است جدید. مشارکت دراتحادها و ایتلافهای سیاسی میبایست در جهت تقویت هویت یابی جمهوریخواهی باشد. تلاش برای متشکل شدن جمهوریخواهان و شرکت آنان با سیمای خود در مبارزات سیاسی در این راستاست.
در شرایط کنونی بدلایلی که بخشا ذکر شد، شکل دهی اتحادی از مجموعه نیروهایی معتقد به آزادیهای سیاسی و اجتماعی عملی نیست. نه تلاشهایی که تحت عنوان جبهه دمکراسی و حقوق بشر در داخل کشور مطرح میشود قادر نخواهد بود مجموعه نیروهایی از طیفهای گوناگون را دربر گیرد و نه تلاشهایی که تحت عنوان جنبش دمکراسی و یا جنبش رفراندوم صورت میگیرد قادر است مجموعهای از نیروهای جمهوریخواه و مشروطه طلب را شامل شود. و اشکار است که نیروهای غیر جمهوریخواه طرح کننده این دو جبهه در برابر هم قرار داشته و خود را فاقد نقطه مشترک میدانند. مبارزه برای متشکل شدن و تقویت حضور جمهوریخواهان نیازجامعه ماست و به همین دلیل امکانات معین برای حرکت در این راستا شکل گرفته. امروز تقویت مبارزه برای دمکراسی آنجا که به جمهوریخواهان باز میگردد قبل ازهمه با متشکل شدن و ساختن و ارایه گفتمان جمهوریخواهی گره میخورد.
طبیعی است که جمهوریخواهان در مبارزه سیاسی تنها نیستند و با دیگر نیروهای اجتماعی و سیاسی در تماس قرار میگیرند. رابطه نیروهای جمهوریخواه و سایر نیروهای اجتماعی درعرصه سیاست و در رابطه با هر مساله مشخص را مصالح مبارزه برای تحقق دمکراسی و پیشرفت کشور رقم میزند. گفتگو؛ همسویی، همکاری، حمایت متقابل و اتحادهای مشخص جزیی از سیاست و گفتمان جمهوریخواهی است. نیروهای سیاسی هر یک دارای نقاط قوتی هستند که میتوان آن را شناخت و در گسترش مبارزه برای دمکراسی از آن بهره گرفت.
دوری و نزدیکی نیروها درهرعرصهای علاوه براهداف استراتژیک، چگونگی رابطه گیری نیروها با مسایل مشخص اجتماعی را که تابعی است از تاریخ و فرهنگ سیاسی حاکم برآنان تعیین میکند.
برای مثال جمهوریخواهان دردفاع از حقوق بشر و افشای موارد نقض آن توسط رژیم با هواداران پادشاهی در عمل همسویی دارند. همه نیروهای شرکت کننده در چنین عرصههایی که اساسا توسط سازمانهای دمکراتیک و مدافع حقوق بشر پیش برده میشود میتوانند در جهت تقویت این فعالیتها بکوشند.
در عرصه تقویت نهادهای جامعه مدنی و تشکلهای تودهای جمهوریخواهان و مشروطه خواهان دو رویکرد کاملا متفاوت دارند. جریان اصلی جمهوریخواهی شرکت در این نهادها، تقویت آنها و دفاع از خواستهای مشخص آنان را که اساسا مطالباتی است و رژیم را مستقیما زیر سوال نمیبرد، وظیفه خود میداند، حال آنکه هواداران رژیم پادشاهی درتبلیغات و سیاستهای عملی خود همواره صرفا نیروها را به بمیدان آمدن و مبارزه قاطع علیه رژیم فراخوانده اند. فراخوانهایی که بی توجه به شرایط ادامه کاری تشکلها بوده و به نظر من نه یاری دهنده بلکه مثلا در مورد تشکلهای دانشجویی در بسیاری از موارد بدلیل بی توجهی به تعادل نیرو مضر بوده. در این زمینه فعالیت فعالان جمهوریخواه در داخل کشور در عمل با اصلاح طلبان اسلامی در تماس قرار میگیرد. بیهوده نیست که برای بخشی از فعالین جمهوری خواه در خارج از کشور در تمامی سالهای گذشته نوع رابطه با هواداران رژیم پادشاهی صرف نظر از پاسخ تند یا ملایمی که بدان میدهند مطرح است و در داخل کشور این رابطه با اصلاح طلبان اسلامی است که صرف نظر از پاسخ نیروها همواره موضوع سوال بوده و هست.