ایا سوسیالیسم بدیل ضروری برای وضعیت کنونی جامعه ایران است؟قبل ازهرچیز باید مشخصات یک جامعه سوسیالیستی را تبیین نمود. کسانی که از تجربیات فروپاشی به اصطلاح اردوگاه واقعا موجود سوسیالیستی اموخته اند ،به درستی اعلام میکنند که مشخصات جامعه سوسیالیستی برای انان معلوم نیست. اگرچه این اعتراف در وجه اثباتی ان درست است ولی ما میتوانیم بدانیم که سوسیالیسم به عنوان بدیل جامعه سرمایه داری چه مشخصاتی را ندارد. بدین معنا که تعریفی سلبی ازسوسیالیسم بر پایه نفی مشخصات اقتصادی وسیاسی وفرهنگی جامعه طبقاتی بدست دهیم.
اگر جامعه طبقاتی بر پایه استثمار فرد توسط فرد دیگری است ،مهمترین وجه سوسیالیسم عدم امکان استثماردر این جامعه میباشد. اگر این روابط استثماری در جامعه طبقاتی بواسطه دولت حفاظت میگردند مشخصه سوسیالیسم زوال دولت است. اگر جامعه طبقاتی اتحاد اجباری انسانهای متخاصم است، جامعه سوسسیالیستی اتحاد آزادانه انسانهای متعامل است. اگر فرهنگ هژمونیک جامعه سرمایه داری،فرهنگ استثمارگران است، فرهنگ هژ مونیک سوسیالیسم ، فرهنگ مردمی است که نفعی در استثمار دیگران ندارند.
. بگذارید فرض کنیم که جامعه سوسیالیستی در محدوده ایران ما به نحوی معجزه اسا برقرار شده است. اولین عکس العمل جامعه طبقاتی جهانی چه خواهد بود؟ بگذارید فرض محالی کنیم که واقعیت این سوسیالیسم توسط کشور های سرمایه داری پذیرفته شود. بر اساس نیاز های اقتصادی، کشور ما در بازار جهانی سرمایه داری شرکت کرده و به فروش کالاهای خود وخرید کالاهای دیگران خواهد پرداخت. ولی در بازار جهانی قیمت کالاهاحاوی نسبتی معین از مخارج تولید و نیزسود یاهمان ارزش افزوده تعدیل شده ، بر اساس ترکیب ارگانیک سرمایه های مولد این کالا ها ، خواهد بود. مارکس در بخش نهم جلد سوم کاپیتال پنج سرمایه مختلف را انتخاب و انها را در بازار یگانه ای وارد میکند. او نشان میدهد که در جریان مبادله کالاها، ارزش کالاها به قیمت کالاها وارزش های افزوده به سود متوسط تبدیل میشوند و هریک ازپنج عضو بازار بدون توجه به نوع کالای تولید شده بدون توجه به نسبت بخش ثابت ومتغیر وارزش افزوده موجود در کالا ها ازدرصد سود معینی برخوردار میشوند. به عبارت دیگر این مهم نیست که عضوی از این بازار کارگران خود را زیاد یا کم و یا اصلا استثمار نمیکند، بلکه تمام اعضای این بازار ارزش های افزوده حاصل را یک کاسه کرده ودر نهایت به نسبت سرمایه ای که در تولید وارد کرده اند درصدی از جمع ارزش های اضافی را که اکنون به سودتبدیل شده است را تصاحب میکنند. (البته مارکس در جدول خود نرخ استثمار را ثابت فرض میکند ولی میتوان این جدول را با فرض نرخ استثمار صفر برای یکی از اعضا نیز باز تولید کرد.) بنابر این زمیندار تگزاسی همانقدر قالیباف ده کوره خراسانی را استثمار میکند که حاجی فرش فروش فلان تیمچه بازار فرشفروشان مشهد. بدین سان تمام کارگران جهان توسط تمام سرمایه داران جهان استثمار میشوند واین اساس مادی اتحاد جهانی کارگران است. حال اگر جامعه سوسیالیستی ما عضوی از این بازار باشد شریک استثمار کارگران دیگر کشورها خواهد بود. ممکن است ما بتوانیم این سود حاصل را به شکلی عادلانه بین خود تقسیم کنیم ولی این مسئله نمیتواند ماهیت استثماری انرا عوض کند. از طرف دیگر صرف نظر کردن از این سود ،کارگران ما را تبدیل به قربانیان استثمار سرمایه داران خارجی خواهد کرد. بنابراین بدون توجه به مناسبات اقتصادی اجتماعی داخلی ،عضویت در بازار جهانی سرمایه داری موجب حضورروابط استثماری در جامعه ماوبنابراین نافی ماهیت سوسیالیستی ان خواهد بود.
حالا تکلیف چیست؟ آیا باید که از تجارت خارجی صرف نظر کرد و دور کشور دیوار چین کشید؟ بیایید فرض کنیم که این راه حل را انتخاب کردیم. تکلیف نیاز هایی که در داخل نمیتواند تولید وتامین شود چه میشود؟فرض کنیم از این نیاز ها چشم پوشیدیم، ولی سرمایه داری جهانی بنا به ماهیت خود خواهان گسترش مبادله کالایی است و به هر دری خواهد زد تا کالاهای خود را حتی اگر هم شده به صورت قاچاق به جامعه ما عرضه کند. برای جلوگیری از این نفوذ ما مجبور خواهیم بود دستگاه عریض وطویل وبوروکراتیک – پلیسی ضد قاچاق وضد بازار سیاه ایجاد کنیم،چنانچه در بلوک شرق مدتها به این کار پرداختند. ولی انگاه تکلیف زوال دولت چه میشود؟
بگردیم به شق محتمل تر یعنی اینکه سرمایه داری حضور جزیره سوسیالیستی را بر نمی تابد واز طریق حمله نظامی، تحریک ضدانقلاب داخلی ،عملیات جاسوسی وستون پنجم وتحریم کامل اقتصادی به مقابله با ما برخیزد. انگاه ما باید دستگاه عظیم نظامی برای مقابله با ترفند های سرمایه داری ایجاد کنیم وبا نو شدن این ترفند ها این دستگاه را نیز نو کنیم. ارتش سرخ ، ک ج ب ، میگ ۹ ، بمب اتمی، زیردریایی حامل کلاهک هسته ای وماهواره جاسوسی درست کنیم. دوباره میپرسم، تکلیف زوال دولت چه میشود؟
فرض کنیم که فداکاریها بکنیم ودر نهایت در جنگ با امپریالیسم پیروز شویم ویا حداقل کمربند امنیتی دور خود ایجاد کنیم چنانکه شوروی سابق با قهرمانی های فراوان اورپای شرقی را ازاد کرد . انگاه تکلیف اتحاد ازادانه چه میشود؟ایا تکلیف انرا در جنگل کاتین در لهستان یکسره خواهیم کرد.
زمانی گرامشی نوشت سوسیالیسم مستلزم هژمونی فرهنگ عالیتر سوسیالیستی است. تجربه سوسیالیسم واقعا موجود نشان داد که حتی اگر از رشد بی سابقه اقتصادی شوروی تا پیش از ۱۹۷۰ صرف نظر کنیم هنوز نمونه رشد اقتصادی چین را حی حاضر داریم. با توجه به بحران اقتصادی جدید، سرمایه داری دیگر نمیتواند لاف اقتصاد برتر را داشته باشد. روند کاهش رفاه اجتماعی در غرب نیز ابرویی برای مدعیان دولت رفاه سرمایه داری باقی نگذاشته است. ولی آنچه که هنوز عرصه رجز خوانی سرمایه داری است، عرصه آزادیهای فردی اجتماعی و سیاسی است. حال چگونه خواهیم توانست در شرایط سوءظن دایمی که پشت هر دیواری ممکن است توطئه گرانی جلسه کرده باشند واین سوء ظن نیز بیجا نیست، حداکثر ازادی های فردی واجتماعی وسیاسی را تامین وهژمونی عالیتر فرهنگی را متحقق کنیم؟
ایا در باره سوسیالیسم ما نیز حکم لیبکنشت از زندان در همنظری با رزا لوکزامبورگ که نوشت: « اگر انقلاب در آلمان بهوقوع نپیوندد برای انقلاب روسیه دو شق باقی مىماند: یا نابودی [در حال رزم] انقلابى و یا دوام دروغینِ اسفانگیز. » صادق خواهد بود؟
اگر کسی از انچه نوشته ام این استنباط را بکند که سوسیالیسم خیالی واهی است، به راه خطا رفته است. آنچه مقصود این نگارنده است، جز این نیست که سوسیالیسم در کشوری منفرد یا در تعدادی از کشور ها غیر ممکن ولی پیروزی ان به عنوان نتیجه انقلابی جهانی که توسط خود کارگران اکثریت کشورها صورت میگیرد قطعی است. البته این تز هیچ سنخیتی با تز صدور انقلاب ندارد وفقط بازگشتی است از لنین بعد از اکتبر به مارکس و انگلس وحتی لنین پیش از اکتبر، یعنی تز انقلاب جهانی. هرچه باشد شعار اساسی جنبش کارگری همیشه این بوده است که پرولتاریای جهان متحد شوید. اگر این اتحاد برای انقلاب جهانی نبوده است پس چه هدف استراتژیکی را تعقیب میکند؟
آیا انچه نگاشته ام بدین معنی است که انقلاب سوسیالیستی از دستور کار خارج است؟بدون شک چنین برداشتی نادرست است. انقلاب جهانی هر ان میتواند رخ دهد . تایکسال واندی پیش چه کسی میتوانست بهار عربی،جنبش ویسکانسین،جنبش اشغال وال استریت،تظاهرات میلیونی پاریس ورم،اشوب های لندن ودرگیری های یونان واسپانیا و … را پیش بینی کند؟ مهم اینست که انقلاب جهانی خواهد بود وحدوث پی در پی وگستردگی جهانی این اتفاقات نوید ان است. ولی این انقلاب هنوزاغاز نشده است و تمام جنبش های موجود هنوز ماهیتی دمکراتیک و اکونومیستی دارند. بنابر این وظیفه ما اتحادی جهانی با جبهه کار و در عین حال تا زمانی که این رویداد عظیم محقق نشده است احتراز از فریب دادن کارگران با شعار دیکتاتوری پرولتاریای ایران وسوسیالیسم ایرانی است که انها را در نبردی بی حاصل برای خواسته های حداکثری درگیر ومبارزه برای خواست های عمیق دمکراتیک را در مخاطره می اندازد.
زمانی استالین در رد نظریه انقلاب جهانی تروتسکی به حق پرسید: اگر این انقلاب جهانی به زودی روی ندهد تکلیف کمونیستهای روسیه که به قدرت رسیده اند چیست؟ آیا باید بروند وزیر لحاف هایشان قایم شوند؟ بدیهی است که نظریات تروتسکی که برپایه قریب الوقوع بودن انقلاب جهانی استوار بود، از جواب به این سوال زیرکانه عاجز بود. ولی نه عجز تروتسکی ،نه پیش بینی بدبینانه لیبکنشت و نه اشاره استالین به لغو مالکیت خصوصی وایجاد کلکتیو های کشاورزی به عنوان سوسیالیسم واقعا موجود،گره کشای این معما نبودند. طبقه کارگر میتوانست به جای تلاش بیهوده برای جعل ساختمان سوسیالیسم در یک کشور به ایجاد عالیترین دمکراسی مردمی،البته متفاوت با دمکراسی خالص کارگری، در ان، بپردازد. ولی همچنانکه قبلا نیز گفته ام خطا های مبارزان نسل پیش درس هایی گرانبها برای ماست ونه ذره ای از ارج انان میکاهد و نه میتواند بهانه وتوجیهی برای بیمقدار نشان دادن تلاش ملت ها برای یافتن راهی برای خروج از این زندگی فلاکت بارباشد.