مقارن بیست ماه مقاومت نیروهای معتقد به تغییر، در زندانها، تبعید گاه ها و در عرصه میدانی به این شناخت رسیدند که رژیم قدرت پذیرش خطا در او تباه گشته است. رژیمی که فقط به حفظ موقعیت به دست آورده می اندیشد، به همین نسبت حقوق مدنی مردم را زیر پا گذارده، و بر زخم شانه ها یشان فرمان می راند. روی این اصل ، شکل خواسته ها و طرح مطالبات نیروهای تغییر رو به افزون وبه رنگی دیگر تعلق می پذیرد.
قدرت پس از ماه ها سرکوب و ایجاد فضای امنیتی بر روان جامعه، نسبت به حیات نیروهای تغییر، به نتایجی رسیده است. خیابان ها را پاکسازی نموده و زندان ها را از کسانی که فکر می کرد از تاثیر گذارترین نیروها باشند انباشته است. با دست چین نمودن در میان بازداشت شدگان، چندین جان شیفته را به دار آویخت، و از مردم انتقام گرفت. پس از آن زنگ ها را برای آنانی که در جامعه به قدرت می اندیشند به صدا در آورد. هماهنگ کننده اصلی، ولی فقیه آقای خامنه ای اینک رأسا وارد معرکه گردیده و در تغییر صحنه، مانورهای متنوعی را آغاز نموده است. از یک سو به دیدار روحانیون بلند پایه که نقش معنوی در حفظ ارکان نظام اسلامی دارند به قــم سفر می کند و مهر تائید آنان را می طلبد، از سوئی دیگر به پائین ترین لایه قدرت “تشکیلات بسیج” که از میان مردم سازمان داده شده است، رجوع می نماید و آنان را به معرکه می خواند. گرته برداری از شیوه آیت الله خمینی که به پشتوانه نفوذ معنوی که در این گونه تشکل ها، توانست سفارت آمریکا را اشغال کند، توانست دانشگاه را تصرف نماید، توانست تکلیف مخالفین خود را از خانه ها، خیابانها و زندانها یکسره کند، کهنه شده و آقای خامنه ای توان بەکارگیری از این روش را نخواهد داشت. چرا که بسیج دیگر آن بسیج زمان آیت الله خمینی نیست. اگر بپذیریم که شکاف از بالا تا پائین این حکومت اثر نموده است، شامل بسیج هم می گردد. ضمن اینکه بسیج یک سازمان توده ای و ازهمۀ اقشار اجتماعی تشکیل شده است. امروز تشکیلات بسیج ، همه نوع گرایشات را با خود حمل می کند. در بین شان از خلاف کارترین قشر اجتماعی تا نیروهائی که در دوران اصحاب پیغمبر سیر می کنند وجود دارد. با توجه به ریشه زدن نیروی تغییر در همه جهات اجتماع، ترکش آن بدنه بسیج را هم خش انداخته است. این حکومت از بدو پیدایش و تحکیم پایه های خود با شیوه های ضد دمکراتیک و خشن عمل نموده است. کاربست همان شیوه ها، نشان دهنده تهی بودن درون شان از مدنیتی است که بر دارا بودن آن اصرار دارند. پس از مقاومت مذبوحانه ای که در مقابل انتخاب مردم دست یازیدند، و آشکارا دروغ و تقلب را حقنه کردند و این علامت را در خیابان، زندان و گورستان بر اندام جانباختەگان با شنیع ترین شیوه ها ممهور نمودند که حریم قدرت را به هیچ قیمتی نمی گذارند، خدشه ای وارد شود. امروز وقتی از جانب نیروهای معتقد به تغییر تحرکی که در خور برنامه های سرکوب باشد، شاهد نیستند با توسل به شیوه های تحریک و تولید اغتشاش شیوه نوئی از سرکوب را تدارک می بینند. رجوع به تشکیلات بسیج از آن نمونه باید باشد. قدرت وقتی احساس کرد که مخالفین اش از خود هیچ واکنشی نسبت به حوادثی که پیوند با اعتراضات آنان دارد نشان نمی دهند، با اتخاذ روش هائی سعی درتصاحب نیروهای پیرامون جنبش دارد. گاهی اوقات عدم واکنش نیز در درون خود نیروئی را پدید می آورد که قدرت قادر به تشخیص منبع آن نیست. حتی عقب نشینی موقت، قدرت را به حرکتی وا می دارد که به از دست دادن موقعیت اش منجر می گردد. اینجا هوشیاری نیروهای در بر گیرنده تغییر بسیار موثر می باشد که در دام و تله آنان گرفتار نشوند. تولید بحران و اغتشاش صفت ممیزه نیروهائی است که در تدارک نابودی دستاوردهای جنبش های اجتماعی می باشند. میهن ما دو نمونه در حافظه تاریخی خود دارد. نهضت مشروطیت را وقتی توانستند به زانو در آورند که سرتاسر میهن را با کمک بیگانگان و ایادی داخلی شان ناامن و نا آرام نمودند آن وقت با شعار تامین و تمرکز به یافتن دستی قوی که بتواند فرمان براند، و آرامش برقرار نماید، برآمدند. رضا خان را مناسب تشخیص دادند و آنچه نباید اتفاق می افتاد به وقوع پیوست. در رابطه با نهضت ملی نفت که دکتر مصدق آن را رهبری می کرد مجددا نیروهای وابسته به دربار و ارتجاع هم سنگ شده و فضا را آشفته نموده دراین بین نظامیان خود فروخته و عوامل دربار ازمزدوران و روحانیون وابسته دست به دست هم دادند، و دیکتاتور را برگرداندند.
ما باید بیش از این هوشیار باشیم. همه جانبه بنگریم و همانطور که ریزش نیرو از درون شان را تعقیب می نمائیم نسبت به نیروهای پیرامون خود با احساس مسئولیت بیشتری عمل نمائیم. همانطور که شعارها و ایده های ما در درون آنها ایجاد تزلزل و تصمیم شان را نمایان می کند، به همین قسم با روش هائی که در مقابله با ما به کار می بندند یاس و بی عملی و بی تفاوتی را از جانب آنان بی اثر نمائیم. تا امروز وقتی همچنان به سرکوب فکر می کنند نشان از مقاومت و نیرومندی ما است. آنها قادر به عبور از این بحران نیستند. اما برای آنچه اکنون در اختیار دارند حاضرند با شقاوت بیشتری عکس العمل نشان بدهند. سمت حرکت شان تمرکز قدرت در راس هرم است. محدودیت ها برای قوه قضائیه و کاربست روش آمرانه در این نهاد قضائی، همچنین دعوای مجلس و دولت آقای احمدی نژاد، همه نشان از یافتن “حلقه مفقوده” قدرت است که ولی فقیه بازیگر اصلی آن می باشد. به نظر می رسد مقاومتی که از جانب نیروهای پیرامون آقای خامنه ای بابت حفظ ارگانهائی که در اختیار دارند آنچنان جدی به نظر نمی رسد. جنبش سبز، به سادگی میدان را خالی نخواهد کرد و زمینه هائی تداوم و رشد آن روز به روز پر رنگ تر می گردد. با آرایشی که اینک هیئت حاکمه اختیار نموده است وعلنیت بیشتر فعالیت ولی فقیه از عمق قضایا خبر می دهد. نیروهای پیرامونی قدرت که از آبشخور حکومت حیات شان تامین می گردد نیز فرصت انتخاب شان فرا رسیده است. دوری از قدرت، روشی است که همه باید بیآموزیم و تا پائین ترین لایه های جامعه آن را به کار بندیم.