یکى از پایههاى رشد اجتماعى، اقتصادى و سیاسى در جوامع پیشرفته اروپائى که نهایتا خود را در جامعه رفاه برجسته میکند، عبارت است از وجود و پذیرش طبیعى گرایشهاى سیاسى متناقض اما آشتىپذیر در جامعه مدنى، که در یک روند قانونى و مسالمتآمیز به رقابت با هم میپردازند. این گرایشهاى سیاسى متناقض و مخالف، عبارتند از گرایش چپ، راست و میانه.
در مورد گرایش چپ میتوان گفت که این گرایش به طور تاریخی حامل خواستهاى مشخص اقتصادی- اجتماعى به نفع طبقات و اقشار کم درآمد جامعه بوده است، و در قالب احزاب و بلوکبندیهاى سیاسى بر اساس طرحهاى مشخص، به پیش برده شده است. البته طیف چپ در درون خود در این کشورها جناحهاى فکری- سازمانى گوناگونى را در بر میگیرد، از چپ به اصطلاح ارتدکس و تندرو گرفته تا چپ میانه و سوسیال دمکرات. اما اساسا احزاب و بلوکبندیهاى چپى که در این کشورها در جریان انتخابات آزاد شکل میگیرند، عموما خواستهاى اصلاحطلبانه و رفرمیستى در سیستم کشور را مطرح میکنند، و به تعبیرى در آخرین تحلیل، سیماى زشت ناشى از رقابت آزاد در سیستم سرمایهدارى را به چالش رفرمیستى میکشانند. در حالی که اگر چنین چالشی صورت نگیرد و بازار رقابت آزاد به حال خود رها شود، میتواند سیستم را مستقیم و سریع در معرض تشنجات اجتماعى قرار دهد. آنان از طریق انواع بیمههاى اجتماعى گوناگون و نیز تقویت نقش دولت، از آسیبپذیرى بیشتر اقشار کم درآمد و زحمتکش جامعه مىکاهند. به عنوان نمونه در کشور نروژ، ائتلاف موسوم به “سرخ- سبز” که متشکل از دو حزب چپ و یک حزب میانه است و در انتخابات سال گذشته به پیروزى رسید، از خصوصىسازى بیشتر که توسط دولت راست پیشین به عمل مىآمد، جلوگیرى کرد. بهویژه آنها مخالف سرسخت خصوصىسازى بخشهاى بهداشت و درمان و آموزش عمومى هستند، و از طریق تقویت نقش کمونها (شهرداریها)، سطح خدمات عمومى را بالا میبرند. این ائتلاف اگر چه سوسیالیست به آن معنائى که در کشورهائى مانند ما رایج است، نیستند، اما در کل حامل گرایشهاى سوسیالیستى (یعنى جمعگرایانه) در برنامههاى اقتصادی- اجتماعى خود هستند. این گرایش به منطق بازار باور دارد، اما آن بخشهاى عمومى را که میتواند منطق بازار به آن ضربات جدى وارد آورد و مردم را زیر ضرب قرار دهد، از بخش خصوصى دور نگاه میدارد.
در مورد گرایش راست هم میتوان گفت که اگر چه یک نرم نسبتا استانداردى از رفاه در این کشورها وجود دارد و معمولا حتى راستها هم به آن پاى بندند، اما این بدان معنا نیست که گرایش راست در این جوامع به تعرض براى بازپسگیرى آنها نپردازد. بهویژه تجربه این چند سال اخیر و گسترش اعتراضات مردمى (مثلا در فرانسه) خود حاکى از آن است که این گرایش در هنگامه بحرانها و مشکلات اقتصادى، سریعا به دستاوردهاى مردم حمله میبرد و از طریق سیاستهاى نئولیبرالى در صدد کم کردن شدید حجم دولت است.
به عنوان نمونه این گرایش در نروژ در زمینه بهداشت و آموزش عمومى، به سیستم رقابتسازى و خصوصىسازى باور دارد. و نیز در زمینه مهاجرت و امر پناهندگى سیاستهاى سختگیرانهترى دارد و حتى از طرح ایدههاى ناسیونالیستى براى تقابل با امر پناهندگى ابائى هم ندارند. یکى از این احزاب، حزب ترقى است که هم بر سنت مسیحى بودن نروژى تاکید دارد، و هم بر سنن ملی نروژى بودن در مقابل پدیده ورود فرهنگهاى بیگانه از طریق پناهجویانى که به این کشور روى مىآورند. اما البته باید گفت که در طیف و بلوک راست هم جناحهاى مختلف وجود دارند، از بورژوازى به اصطلاح ملى گرفته تا نئولیبرالیستها، و بر همین اساس دیدگاهها و برنامههاى مختلفى هم در مورد حل معضلات کشور طرح و پیشنهاد میکنند.
سرانجام در مورد جناح میانه میتوان گفت که این جناح نقش دوگانهاى بازى میکند و در بلوکبندیهاى میان راست و چپ در صحنه سیاسى کشور، گاه با چپها و گاه با راستها به ائتلاف میپردازد. اساسا منطق این طیف این است که خود را از مفاهیم چپ و راست بودن مبرا دارد و به قول معروف طرحى نو دراندازد. اما این طیف اساسا به احزاب بزرگ فرا نروئیدهاست و بیشتر منشاء مذهبى و دهقانی (دهقانان مرفه) دارند و در نهایت به نوعى در رابطه با تحولات، تفکرى کونسرواتیو دارند.
وجود طیفهاى سیاسى گوناگون در این کشورها و رقابت آنها در یک بستر پلورالیستى و قانونى، این امکان را فراهم مىآورد که مردم مستقیما گفتار و کردار آنان را تجربه کرده و در نهایت بر اساس برنامههاى مشخص اقتصادی- اجتماعى آنان در جریان انتخابات راى بدهند. فضاى باز و آزاد، امکان جوسازیهاى تهییجی و احساساتى را از احزاب میگیرد، و آنچه میماند این است که آنان باید در یک کنش عقلانى به تاثیر خود بر روى مردم فکر کنند، و نه در یک کنش احساسى و تهییجی. اما علیرغم این فضاى مساعد، باز دمکراسى غربى از عدم حضور اکثریت زیاد مردم در جریان انتخاباتها رنج میبرد و بهویژه قشر جوان آن نسبت به مسائل و تحولات سیاسى کشورشان بى توجهاند. امرى که بسیارى را به اندیشیدن حول آن واداشته است.
و نهایتا اینکه البته مرز میان این سه گرایش در مورد بعضى مسائل کاملا قطعى و واضح نیست، و بنا به شرایط، آمیختگیهائى وجود دارد. مثلا در مورد عضویت در اتحادیه اروپا هستند احزابى که علیرغم بودنشان در ائتلافهاى گوناگون و مخالف هم، سیاست واحدى را تعقیب میکنند.
۱۴ خرداد.۱۳۸۵