کنگره دهم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در مدت چهار روز بهطور فشرده برگزارشد. اهمیت این کنگره در رابطه با کنگرههاى قبلى را نمىتوان بهراحتى تصویر کرد، زیرا این کنگره براى بررسى امر اتحادها تشکیل شد، ولى بیشتر به مسائل دیگر پرداخت. براى مسئله اتحادها سندى یا طرحى ارائه شده بود و این امرمشتبه مىشد که این مسئله حاشیهاى مىباشد. در صورتیکه از مهمترین مسائل کنگره بود که حد مرزهاى اتحادى را مىتوانست براى سازمان روشن کند. سازمان مىتوانست در این کنگره تماما به امر اتحادى و مسئله سیاسى بپردازد و ازپیشدرآمد برنامهاى و اساسنامهاى پرهیز کند. اما اینطور نشد و شاید هنوز مسئله اتحادها که امرى لازم براى جنبش عدالت و آزادى و دمکراسى است را باید در لابلاى اسناد برنامه، سیاسى یافت. براى روشن شدن مسئله نمىتوان بهراحتى تشخیص داد که سازمان در شرایط حاضر با چه کسانى مىتواند اتحاد کند ویا با چه کسانى نه. این واضح شد که با سلطنتطلبان و مشروطهخواهان مذهبى اتحادى صورت نمىگیرد، اما جاى همکارى بهخاطر مسائل حقوق بشرى بسته نشده است. در تفسیر مىتوان به همکارى بر اساس نقض حقوق بشر وارد شد و به آکسیون و میزگرد دست زد. دیالوگ کردن که امرى لازم براى دمکراسى است را مىتوان در سیاست سازمان گنجاند. از اتحاد و وحدت چپ سخن بهمیان آمد ولى روشن نشد که با چه چپهایى مىتوان اتحاد و وحدت کرد. سازمان خود را در امر کلى چپ مىداند و طرفداران سوسیالیزم در سازمان هنوز هستند که بر خواست خود پافشارى مىکنند. این سوسیالیزم شاید مسئله کلیدى براى وحدت و اتحادهاى بعدى شود، چون سازمان هم در شعار پشت تریبون کنگره و هم در پیام آن به سوسیالیزم بودنش تاکید کرده بود. اما احساس اول من به همین سوسیالیسم برمىگردد که به نظر من سازمان باید با جدیت روى آن کار کند. بیشمار چپهایى هستند که غیر مذهبى هستند و خود را درعدالتخواهى و آزادىطلبى و دمکراسى مىبینند. خوشبختانه با فروریزش دیوارهاى سوسیالیستى شمار این چپ زیاد شده است.
این چپ خود را طرفدار برچیدن فقر و خفقان و استثمار مىداند و خود را مقید به ایدئولوژى نمىداند. این چپ سوسیالیست و سوسیالدمکرات نیست. چون ما چپ سوسیالیستى را در اعتقاد آنها به سوسیالیسم مىدانیم. آنها در آرزوى پیاده کردن نظامى سوسیالیستى هستند که ثروت در دست جامعه، بخوان دولت سوسیالیستى است. دولت همه ارکان اقتصادى وفرهنگى وسیاسى را در اختیار دارد و جامعه را بنا قوانین سوسیالیستى اداره مىکند. این دولت هر آنکه را که در برابرش بایستد، باید ازبین ببرد تا سوسیالیسمش برقرارگردد. چون سوسیالیسم وقوانینش نوشته شده است، پس نمىتوان گفت که سوسیالیسم دیگرى وجود دارد و یا در آینده خواهیم ساخت. بر این اساس دیگر آن سوسیالیسم، سوسیالیسم امروزى نیست وامرى که وجود ندارد را نمىتوان شکافت و بررسى کرد.
احساس اول من این بود که زمانى من در مورد کمونیسم وعملکرد نظام سوسیالیستى بطور ۲ دقیقه حرف زدم، رفقایى مرا مورد سئوال قرار دهند که چرا سوسیالیسم را رد مىکنم. من برایم عجیب بود که هنوز رفقایى درمیان ما هستند که دمکراسى و حرف زدن را تنها بر اساس دید خودشان تفسیر مىکنند. آنها ناراحت مىشوند که کسى بر باورهاى بنیادین آنها نقدى هر چند کوتاه داشته باشد. این رفقاى ما متاسفانه از سوسیالیسم نام قشنگ آنرا مىدانند و درون پر ازتضادش را براى خود بررسى نمىکنند. آنها این سئوال را در برابر من قرار دادند، مگر سرمایهدارى کم کشتارکرده است، دو جنگ جهانى را سرمایهدارى راه انداخت. این رفقا گمانشان بر این است که هرکس گفت سوسیالیسم بد کرده است، حتما منظورش این بهقول آنها سرمایهدارى خوب بوده است.
چپ معمولا بهخاطر انسانها و حقوقشان است که مبارزه کرده است. این چپ نمىتواند خود انسان را بکشد و از بین ببرد و معتقد باشد که مىخواهد برایشان بهشت برپا سازد. سوسیالیسمى که در امتحان برخورد به انسانها کارنامه ردى گرفته است را نمىتوان دوباره با رنگ ولعاب برگرداند که آن اشتباه بود وما خوبش را مىسازیم. اگر چپ سازندهء سوسیالیزم بوده است و آن درست درنیآمد، حال بر چه استدلالى هنوز باید از آن دفاع کند؟ آیا این چپ نمىتواند مدلهاى درستترى را بسازد و به جامعه ارائه کند تا فقر از بین برود. اگر چپ نتواند خود را از قید وبندهاى ناکام رها کند، دیگر چه فرقى با خشکهمذهبیها دارد که نمىتوان آیاتشان را مورد نقد قرار داد.
سازمان ما بهعنوان یک سازمان چپ دمکرات برآمد کرده است. این سازمان نمىتواند حامل شعارى باشد که دنیایى مسئله و گرفتارى برایش فراهم آورده است. سازمان ما نمىتواند پاسخگوى آنهمه عملکرد سوسیالیسم باشد و اگر مىتوانست که این کار را کرده بود.
احساس دوم اینکه کنگره سازمان یکى از کنگرههاى پیشرفته احزاب ایرانى است. در این کنگره نظم و نزدیکى خاصى بین افراد برقرار است. از نظر دمکراسى مىتوان نسبت به جامعه ایرانى به سازمان نمرهء خوبى داد، اما مشکل هنوز در افراد است نه سازمان. افراد از یک فرهنگ خاصى که از جامعه ایرانى نشات مىگیرد، برخوردار هستند و سخت است تنه به تنه اروپاییان زدن، چون آنها دهههاى زیادى است که دمکراسى را تجربه کردهاند. اما امیدوارى در این است که سازمان بعنوان یکى از نیروهاى پیشرو سیاسى ایرانى دراین راه گام بر دارد و این گام برداشتن در کل بنفع جامعه ایران خواهد بود. سازمان هرچند که یک سازمان ایرانى و شرقى است مىتواند از فرهنگ دمکراسى کشورهاى پیشرفته بیشتر استفاده کند. خواه ناخواه این فرهنگ بوسیلهء سازمان بهدیگر ایرانیان منتقل خواهد شد.
در کنگره سازمان امر چندصدایى هرچه بیشتر خود را مىنمایاند و برخوردهاى جناحى در آن کم مىگردد. در سازمان افکار در جناحهاى یکدست نبود که گرد آمده بود، بلکه در افکار بود که مشخص مىشد چه کسى در چه نظرى و خطى ایستاده است. این در نوع خود ادامه تکامل فکرى است که اعضاى سازمان را صاحبفکر مىکند و ایدههاى نو را به سازمان مىآورد. سازمان در این راستا پیش مىرود و این خود به خود انسان را به فکر وامیدارد که سازمان نمىتواند در جناحهاى فرساینده بماند و این مرحله را گذرانده است و همانا افراد هستند که نظر دارند و مىتوانند آنرا ارائه دهند و این در پیشرفت تفکر و کارآکتر افراد بسیار مفید است. درست همان چیزی که در جوامع پیشرفته اهمیت دارد و آنان به انسان پرداخته اند وحقوق افراد را به رسمیت شناخته، آن را رعایت میکنند. همان که ما چپها در پى آن هستیم. در این باره مىتوان گفت که کنگره در آغاز راه موفق بود و در آینده مىتواند این مسیر را کاملتر کند.
دوشنبه ۱۹.۲.۲۰۰۷