رسم است در پایان هر سال، نگاهی به رویدادهای آن سال بیافکنند. اما تاریخ، تابع گردش زمین به دور خورشید نیست، تا چه رسد به اینکه تابع موعدی باشد که پاپ گرگوری سیزدهم در قرن هفدهم برای تحویل سال میلادی تعیین کرده است (عمر خیام یک نیم هزاره پیش از گرگوری می زیست اما تقویمی ساخت که بر خلاف تقویم گرگوری هماهنگ با نقاط عطف گردش زمین است).
از آنجا که تاریخ تابع تقویم نیست، مقاطع و مراحل تاریخی نیز با آغاز و پایان سالها و قرنها آغاز و پایان نمی یابند. فقط می توان تطابق تقریبی تحولات و تقویم را جستجو کرد و همانگونه که اریک هابسباوم (از نظر من مهمترین مورخ قرن بیستم) نوشته است، مثلا قرن بیستم را با مقطع تاریخی هزار و نهصد و هفده (انقلاب اکتبر) تا هزار و نهصد و هشتاد و نه (پایان سوسیالیسم دولتی) تعریف کرد.
نوشته حاضر در صدد ارائه فهرستی از مهمترین رویدادهای جهان در سالی که گذشت نیست، بلکه می کوشد تفسیری از مهمترین رویدادهای این سال را از دید یک نیروی چپ ایرانی به دست دهد؛ می کوشد در درون رویدادهای سال دو هزار و سیزده روند یا پدیده ای را بیابد که شاید بعدها در نگاه به رویدادهای این سال، برجسته تر از همه دیده شود.
به نظر من این روند و پدیده در سال چهاردهم هزاره سوم (اگر این هزاره با دوهزار آغاز شود)، فروپاشی توهم هاست. آنچه در زیر می آید تلاش برای اثبات این مدعا با استناد به رویدادهای سالی است که گذشت. تردیدی نیست که نمی توان رویدادهای جهان در دوازده ماه گذشته را به آنچه در زیر می آید تقلیل داد. در این سال، رویدادهای مهم دیگری نیز رخ داد که در چارچوب نگاه این نوشته نمی گنجد، مانند بازگشت حکومت ایران و غرب به میز مذاکره و «توافق برای حصول توافق» که تا همین حد نیز مثبت است. بررسی این تحول را به نوشته های دیگر می سپاریم و به روندهایی می پردازیم که فروپاشی توهم ها را رقم زده اند.
فروپاشی توهم به دمکراسی بورژوایی
برای ما که استبدادزده ایم، دمکراسی، حتی از نوع بورژوایی آن، پس از نان شب، در رده های بالای اولویت و اهمیت است. اما سالی که گذشت نشان داد نه تنها سرمایه داری و فرم سیاسی منطقی آن یعنی دمکراسی بورژوایی پایان تاریخ نیست، بلکه زیربنا و روبنا در این سیستم در تضاد ماهوی و آشتی ناپذیرند. زیربنا یعنی چیرگی سرمایه، که از دولتها به عنوان ابزار اصلی حفظ این چیرگی استفاده می کنند. هیچ دولت سرمایه داری، هیچ دوستی ندارد جز طبقه ای که ابزار آن است. این قاعده حتی در مورد رابطه بین دولتهای سرمایه داری نیز صادق است. در جهان امروز درباره کمتر دوستی بین دو دولت به اندازه دوستی ایالات متحده و اسرائیل داد سخن می دهند. همین روزهای اخیر بود که فاش شد دستگاه استراق سمع آمریکا به دفتر نخست وزیر اسرائیل هم رحم نمی کند. در همین سال، شنود تلفن همراه صدراعظم آلمان از سوی آژانس امنیت ملی آمریکا نیز فاش شد. برای باورمندان به مکتب مارکسیسم این افشاگری ها حیرت آور نبود، آنها از انتشار مانیفست به بعد می دانند که ابراز دوستی های سرمایه داری یاوه است. اما انتظار نداریم همه مارکسیست باشند. افشاگری های ادوارد سنودن است که برای اکثر ناظران، نقاب از چهره نظامی برگرفته است که هفتاد سال در برابر سوسیالیسم دولتی، قوانین اساسی خود را بالا می گرفت و می گفت ما برتریم چرا که آزادی داریم، حریم خصوصی داریم، حرمت فرد داریم.
امروز می دانیم ان.اس.ای قانون اساسی آمریکا را به ورق پاره تبدیل کرده است، و به همراه آن، منشور ناتو و قراردادهای دوستی آمریکا با دولتهای دیگر را. پرچم دفاع از قانون اساسی آمریکا از دست بورژوازی حاکم بر این کشور و خدمه دولتی آن افتاده است، خدمه ای که امید برانگیزترین چهره آن یعنی اوباما در این سال به مدافع بی آبروی نقض قانون اساسی این کشور تبدیل شد.
فروپاشی توهم به سرمایه داری با چهره انسانی
ده ها سال است در باره مدل اروپای پس از جنگ جهانی دوم از سوی سوسیال دمکراسی و برخی از نیروهای سیاسی دیگر، به عنوان الگویی برای یک سرمایه داری با چهره انسانی تبلیغ می شود.
وضعیت اروپا در سالی که گذشت بیش از هر زمان دیگر توهم به این الگو را خدشه دار کرد. سیستم معیوب یورو در این سال نیز کشورهای عضو این سیستم را با چند استثنا در بحران عمیق تر اقتصادی فرو برد. اکنون در شرق و جنوب اروپا همه جا نرخ بیکاری دو رقمی و نرخ بیکاری جوانان در برخی کشورها حدود پنجاه درصد است. ساختار معیوب یورو را سیاست محافظه کاران حاکم بر اروپا به رهبری محافظه کاران آلمان، معیوب تر کرده است. و نکته جالب اینجاست که مرکل صدراعظم آلمان در سالی که گذشت از مردم کشورش درصد آرایی بالا را جایزه گرفت. جایزه برای اجرای سیاستی که تنها و تنها منافع آلمان را مد نظر دارد و منشورهای اروپایی را به ورق پاره تبدیل کرده است. چهره انسانی سرمایه داری اروپایی یعنی فاصله فزاینده فقیر و غنی و دیوارهایی بلندی که بین آنها در درون جامعه اروپایی در سالی که گذشت هر روز بلندتر شد.
بر این دیوارها، دیوارهای مرگبار پیرامون اروپا برای جلوگیری از مهاجرت بی چیزان را هم اضافه کرده اند تا چهره سرمایه داری اروپا با صدها جنازه غوطه ور در دریای مدیترانه نمایان تر شود. پاسخ دولتهای اروپایی به این سیل جنازه ها، مستحکم تر کردن دژ ضد پناهندگی است.
فروپاشی توهم به الگوهای رایج رشد
هنوز زود است که از گریپاژ کردن موتور رشد چین سخن بگوییم. اما خود رهبری چین در سالی که گذشت تایید کرد که رشد شتابان اقتصاد این کشور کند شده است. وابستگی شدید اقتصاد چین به صادرات، بدین معنی است که رشد اقتصاد چین تنها در شرایط رشد اقتصاد جهانی ممکن است. بسیار محتمل است که با سر بر آوردن چین های کوچکی مانند ویتنام، به زودی فرصت استثنایی رسیدن چین به رده های اول اقتصاد جهانی به سر رسد.
وضع دیگر الگوهای رایج رشد نیز خیلی بهتر نیست. از برزیل، روسیه، هند و آفریقای جنوبی در کنار چین به عنوان موتور اقتصاد جهانی نام برده می شود. برزیل در سالی که گذشت شاهد اعتراض گسترده شهروندانش علیه بی توجهی دولت به نیازهای واقعی مردم این کشور و تحت الشعاع قرار گرفتن این نیازها توسط پروژه های مربوط به جام جهانی سال آینده و المپیک دو سال پس از آن بود. هند هنوز در شوکی به سر می برد که حدود یک سال پیش با تجاوز جمعی به یک دختر دانشجو بدان دچار شد، شوکی که بیماری های جامعه هند را تنها عیان کرده است. اقتصاد روسیه مدتهاست دیگر رشد شتابان چند سال پیش را ندارد. و در آفریقای جنوبی، یادآوری اسطوره ماندلا تنها مرهمی است بر زخمهای جامعه ای که از فاصله بزرگ طبقاتی و نبودن امنیت رنج می برد.
از ترکیه سالهای نخست حکومت اردوغان به عنوان الگویی برای کشورهای دارای اکثریت مسلمان نام برده می شد. سالی که گذشت شاهد اعتراضات مردم شهرهای بزرگ ترکیه به قدرت روزافزون اردوغان و اسلام گرایانش بود. این گروه حاکم اکنون با رسوایی مالی گسترده ای به بحران فرو رفته است. ماجراجویی اردوغان در سوریه شکست خورده است. ترکیه دیگر برای کمتر کسی نقش الگو را دارد.
فروپاشی توهم به بهار عربی
در سالی که گذشت سوریه باز هم بیشتر در باتلاق جنگی فرو رفت که دیگر مدتهاست به جنگ مذهبی تبدیل شده است. تنها روند مثبت این سال در رابطه با بحران سوریه این بود که غرب از دخالت نظامی آشکار در این بحران فاصله گرفت.
مصر در این سال به تعبیری به دوران مبارک بازگشت. بساط اخوان المسلمین را ارتش جمع کرد. از بهار مصر چیزی نماند جز فروپاشی این توهم که می توان در این کشور با اسلام گرایان «معتدل» به دمکراسی رسید.
در تونس، کشوری که بهار عربی در آن آغاز شد، حکومت حزب اسلامیست النهضه دچار بحران شده است. در لیبی دولت توان خلع سلاح دسته های مسلح را ندارد. در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، برآمد علیه دیکتاتوری های سلطنتی سرکوب شده است. یمن بی ثبات و درگیر حوادث خونین است. در عراق جنگ مذهبی در سالی که گذشت بیش از سالهای قبل قربانی گرفت. و لبنان در این سال هدف ترکشهای جنگ سوریه بود.
بدون فروپاشی توهم ها، هر امیدی کاذب است
برای آنکه این نوشته بازتاب یکسویه تباهی ها نشود، یادآوری این نکته ضروری است که بدون فروپاشی توهم ها، هر امیدی کاذب است. باید تباهی ها را دید تا بتوان راه برون رفتی از آن تصور کرد.
جهانی که در آن شهامت مدنی مانند آنچه امسال از ادوارد سنودن دیدیم وجود دارد، دنیایی که در آن ماهیگیر ایتالیایی با مالیدن پیه زندان به تن، به نجات غریق آفریقایی برود، جایی که انسانهایی در برابر انحصارطلبی اردوغان و حزبش بایستند و زمانی که مردم تونس نگذارند کشورشان طعمه اسلامیستها شود، خالی از امید نیست. تاریخ بشر، دوره هایی بسیار سیاهتر از این دیده است که ما در آنیم. در آن دوره ها نیز امید نمرد چرا که انسان به قول برشت، چکمه بر صورت خود را خوش نمی دارد. این را در نظر داشته باشیم که ما هنوز از بهت ناشی از فروپاشی اوتوپیاهای قرن بیستم بیرون نیامده ایم. در قرن گذشته، بزرگترین تلاش جمعی تا آن زمان بشر برای عدالت اجتماعی شکست خورد. ما هنوز داریم تاوان آن شکست را می پردازیم. تاوانی که به معنای ناپیدا ماندن بدیل تباهی های حاضر است. به یاد داشته باشیم در مقیاس تاریخی، دو دهه ای که از پایان اوتوپیاهای قرن بیستم می گذرد، دوره ای کوتاه است. انسانهایی که در این بیست سال به دنیا آمده اند و آنهایی که از این پس خواهند آمد، از بار سنگین شکستی که ما به دوش می کشیم رها خواهند بود. اگر قرار باشد تعبیر روزا لوکزمبورگ از بدیل بربریت واقعی شود، باید به انسانهایی که در سراسر جهان در برابر بربریت ایستاده اند امید داشت.