در مورد فرایند انتخابات در ایران مکرر گفته و قلم زده شده است و من در این نوشته در پی تکرار آن برنخواهم آمد. فقط یادآوری کنم که تنها پایبندی جمهوری اسلامی ایران به انتخابات در ایران همانا برگزاری بموقع و منظم آن است، که در قانون اساسی آمده و بیش از این نیز حکومت فقاهتی حاضر به رعایت دیگر مبانی و حقوق دمکراتیک مردم به شمول انتخابات نبوده و نیست.
انتخابات در ایران را نمی توان با معیارهای شناخته شده در جوامع دمکراتیک و حتی کشورهای دیکتاتور زده تعریف کرد. انتخابات در ایران مهندسی شده است. همین ویژه گی است که انتخابات در ایران را با دیگر کشورهای دمکراتیک و نظام های دیکتاتوری متمایز می سازد. ساختار حقوقی غیردمکراتیک و نامتوازن جمهوری اسلامی از بدو پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تاکنون موانع و مشکلات بسیاری برای حکومت مداران بوجود آورده است. تداخل و تعدد مراکز قدرت در تصمیم گیریها از معضلات عمده حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده و است. استعفای دولت بازرگان و میرحسین موسوی دو تجربه تلخی اند از تعدد مراکز تصمیم گیری در حکومت ولایت فقیه. بنابراین تصور اینکه میتوان از دل این انتخابات به یکباره ساختاری دمکراتیک در ایران بنا کرد چیزی نخواهد بود جز دامن زدن به توهم. اما این را هم نبایستی نادیده گرفت: انتخابات برای کسانی که خواهان تغییر از راه های مسالمت آمیزاند وسیلهای است که بسیار مورد استفاده قرار می گیرد.
حمایت از آقای روحانی را بایستی مستند و مدلل کرد
انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری ایران از حساسیت خاصی برخوردار است. این حساسیت بیشتر از هرچیز برمیگردد به انتخاب رهبر (فقیه) بعد از مرگ خامنه ای برای تصدی این پست. نیروهای امنیتی و نظامی متصل به بیت رهبری بخوبی میدانند که زمان زیادی از عمر خامنه ای باقی نمانده و باید تا دیر نشده کسی را برای جانشینی وی در زمان زنده بودن وی انتخاب و آن را به مردم معرفی نمایند. نقش خامنه ای به هنگام انتخاب رهبر بعدی برای جلوگیری از تشنج در درون حاکمیت تعیین کننده است. وی با اشراف به خصوصیات و ویژگیهای افراد، به شمول اعتدالیون و بعضا اصلاح طلبان باقی مانده در حاکمیت، بخوبی میداند که آنان تمایل و قدرت به چالش کشیدن وی بطور مستقیم را ندارند. تنها کسی که قدرت و در صورت تمایل امکان این حرکت را داشت، هاشمی رفسنجانی بود.
رییس جمهور شدن رئیسی در این دوره از انتخابات معنایی ندارد جز کوتاه کردن درد زایمان تعیین رهبر آینده. پست ریاست جمهوری راه را برای تصدی مقام رهبری باز خواهد نمود. گام بعدی گرفتن چراغ سبز از چندین مجتهد که تائید کنند وی به مقام فقاهت رسیده است و اجتهاد مطلق به احکام دین دارد و میتواند حکم هر مسئله ای را از منابع دینی استنباط کند.
نامزد شدن رئیسی برای پست ریاست جمهوری و حمایت وی از سوی ارگانهای امنیتی و نظامی و قرار گرفتن تیم سابق احمدی نژاد در ستادهای انتخاباتی او، نشان از حمایت بیت رهبری نیز دارد. اگرچه این حمایت (بیت رهبری) مستقیما از او صورت نمی گیرد. مثلت قدرت « بیت رهبری، سپاه پاسداران و قوه قضائیه» با نامزدی رئیسی شمشیر را از رو بستند تا برای همیشه به بازی انتخابات نقطه پایان بگذارند، تا حکومت فقاهتی را به معنای واقعی آن، برپا سازند. ولایت فقها بر مردم هیچ قرابتی با ارگانهای عرفی که از سوی مردم انتخاب میشوند، ندارد. ارگانهای مد نظر حکومت فقها تنها بایستی به رتق و فتق امور مشغول گردند و مجری دستورات ولی امر.
پیشینه رئیسی بعنوان قاضی مرگ هزاران زندانی سیاسی در سال ۶۷ موقعیت وی را بیشتر از دیگر نامزدهای اصول گرایان برجسته می سازد. واکنش مردم و نیروهای سیاسی به حضور وی در انتخابات ریاست جمهوری و حتی اشاره غیر مستقیم روحانی به گذشته وی نشان از حافظه تاریخی مردم می دهد و اینکه نقش وی در قتل عام زندانیان سیاسی براحتی از ذهن مردم زدودنی نیست.
قالیباف و میرسلیم نامزدهای دیگر اصولگرایان را تنها میتوان از آنان بعنوان سیاهی لشگر در این انتخابات نام برد. آنان پادوهایی اند که هیچگاه جدی گرفته نمی شوند و نقشی در گرفتن تصمیمات کلان کشور ندارند.
چرا رای به روحانی
رای به آقای روحانی برای یک نیروی چپ دمکرات که فرسنگها از خواست و مطالبات آنان دور است، چندان آسان نیست. اما در عین حال به دور از منطق واقعگرائی سیاسی هم نیست. دیدن ظرفیتهای روحانی برای برقراری اعتدال و آرامش در جامعه علیرغم کارشکنیهایی که از سوی تندروهای حکومتی صورت میگیرد، بخوبی قابل مشاهده است. برای یک نیروی چپ دمکرات قبل از هر چیز منافع ملی و استقلال کشور حائز اهمیت است. تامین منافع ملی کشور و حمایت از منافع کارگران و حقوق بگیران تنها در گرو حفظ آرامش و تعامل و دور ساختن کشور از جنگ و تخاصمات منطقه ای و بین المللی است. همچنین نباید فراموش کرد: کسانی که بیشترین هزینه جنگ، رکود و کسادی اقتصادی را متحمل میشوند، همان طبقه و لایه های اجتماعیاند که ما خود را مدافع آنان میدانیم. بدون در نظر گرفتن پارامترهای فوق و عدم حضور نیروهای چپ در انتخابات کشور راهی باقی نمی ماند جز استفاده از فرصت برای تاثیر گذاری برروی شرایط موجود و تقویت نیرویی که حداقل، در حفظ منافع ملی و خواسته رشد و توسعه اقتصادی، با ما اشتراک دارد. جامعه و نسل جوان ایران خواسته های خود را منطبق با واقعیت کشور و جهان می سنجند و بر اساس آن پیش میروند.
آنها آرمانگرا نیستند. آنها مرگ را زشت میبینند. آنها زندگی را لبالب از عشق میخواهند.