شرایط در نظام جمهوری اسلامی، دوران بە نسبت پارادوکسال تری را نسبت بە گذشتە از سر می گذارند. مشخصە اصلی این وضعیت عبارت است از روند عادی کردن وضعیت اقتصادی ـ سیاسی با جهان غرب از طریق امضا و عملی کردن برجام، و از طرف دیگر، بحرانی تر شدن این روابط در عرصە رقابت بر سر بحران سوریە میان ایران و جهان غرب است. توضیح بدهیم!
در حالیکە کشور، بشدت وابستە بە سیر اجرائی کردن برجام و شروع روابط اقتصادی گستردە در همە شئون اقتصادی و بازرگانی با دنیای غرب است، و کشورهای دیگری از قارە اروپا، از جملە انگلستان، بر اهمیت بازار ایران و جایگاە آن در رشد اقتصاد ملی کشورهای خود تاکید دارند، و هر روز علیرغم همە مشکلات موجود، شاهد رشد تدریجی و رو بە صعود این روابط هستیم، امری کە باعث و بانی مرحلە جدیدی از روابط با دنیای خارج، بعد از دولت احمدی نژاد، شدە است، اما از طرف دیگر بحران سوریە، شعلەورتر شدن آتش جنگ و درگیری در این کشور، بویژە در حلب، وضعیت سیاست خارجی ایران را در بعد نظامی ـ منطقەای وارد فاز حساس تری کردە کە بوضوح آن را از پارامترهای مثبت در حوزە سیاسی ـ اقتصادی جدا می کند. بە زبانی دیگر، اگر در حوزە اقتصاد و سیاست ما شاهد شروع و اجرائی شدن روندهای مثبت هستیم، اما در در حوزە رقابت بر سر سوریە، کشور وارد شرایط منفی شدە است، منفی بە این معنا کە بە جای همگرائی میان ایران و کشورهای غربی در این حوزە، ما شاهد قطبی تر شدن وضعیت هستیم، کە بشدت نافی روند مثبت موجود در بعد اول است.
اما تاثیرات این شرایط پارادوکسال را چگونە می توان بر کشور توضیح داد؟
در اولین مرحلە ما با دو سئوال روبرو خواهیم شد: اول اینکە آیا لزوما سرانجام باید یکی بر دیگری پیروز شود، و دوم یا اینکە می توان با همین وضعیت هم بە زندگی ادامە داد؟
تا آنجائی کە بە روابط اقتصادی و سیاسی برمی گردد، هم ایران و هم عمدە کشورهای اروپائی و غربی نشان دادەاند کە در عالم جهان بینی دارند از پراگماتیسم و تئوری رئالیسم سیاسی استفادە می کنند. در این نگرش، آنچە مهم است استفادە عملی از امکانات موجود و گسترش آن، علیرغم تنافر هویتی، می باشد. نیاز اقتصاد ایران و غرب بە همدیگر در بحران جاری جهانی، بە جائی رسیدە کە نە تنها این کشورها را بە اتخاذ چنین نگرشی کشانیدە، بلکە حتی سعی کنند از دل همین نگرش های پراگماتیستی و رئال، نقبی هم بە نگرشهای هویتی بزنند و کلا این روابط را حتی بە نفع ایدەئولوژیهای خود هم تعبیر کنند، سخنان ‘فاکس’ از بریتانیا در خصوص اینکە با ایجاد روابط اقتصادی با ایران بهتر می توان مختصات هویتی خود (دمکراسی و حقوق بشر و غیرە) را بە ایران منتقل کرد، و نیز سخنان افرادی از جناح اعتدالیون در خصوص ترقی و پیشرفت ایران کە هدف والای انقلاب ۵٧ بودە، خود فاکتهائی در جهت اثبات این ادعا هستند.
وارد شدن ایران و غرب بە بازی همکاری اقتصادی با همدیگر در شرایط بحران سوریە، شاید این تصور را پیش هر دو طرف ایرانی و غربی تقویت کردە است کە می توان از این روابط جهت پیشبرد منافع خود در جنگ سوریە استفادە کرد. بویژە از طرف ایرانی شاید این تصور وجود داشتە باشد کە روابط اقتصادی و تعمیق آن، مانع غرب در تعمیق رودرروئی خود با ایران در سوریە شود و شاید حتی با القای یک احتیاط معنادار، غرب را بە تفاهم سیاسی بر سر سوریە بیشتر ترغیب کند. و درست همین نگاە و تعبیر را نیز می توان از طرف غربی هم انتظار داشت. یعنی در واقع جنگ سوریە بنوعی زیر تاثیر شروع روابط اقتصادی میان ایران و غرب قرار گرفتە باشد و درست شاید این یکی از آن عواملی باشد کە از سرایت این جنگ ویرانگر بە ایران جلوگیری می کند.
اما مشکل این است کە این تصور در بهترین حالت می تواند تصور جناح اعتدال گرا و پراگماتیستهای درون نظام و با همراهی معینی از طرف خامنەای باشد، و جناح دیگر کە همانا تندروها و بویژە سپاە هستند با زیر سئوال بردم مداوم برجام و برجستە کردن عدم موفقیتهای دولت روحانی در زمینە رفع بیکاری، زدودن گرانی و دستاوردهای عملی برجام در بعد سرمایەگذاری و صنعت، درصدد هستند کە با نفی برجام و برگردانیدن ایران بە فاز قبل از آن، عملا کشور را وارد یک فاز رویاروئی تمام عیار با غرب کنند، و جنگ سوریە درست آن میدانی ست کە این امکان را بدانها می دهد. تاکید ویژە این نیرو بر حفظ هلال شیعی و باز بودن راە ایران، عراق، سوریە و لبنان کە آن را استراتژیک و حیاتی قلمداد می کند و اساسا امنیت جمهوری اسلامی ایران را شدیدا بدان گرە زدە است، بیانگر این است کە این نیرو حاضر است همە چیز را و از جملە برجام را نیز فدای آن کند. در نگاە این نیرو، امنیت ایران، اساسا وابستە بە فاکتورهای منطقەای ست، و نە وابستە بە فاکتورهای داخلی.
اما از طرفی دیگر، در درون نظام، جناحهائی دیگر دارند بازی ظریف تری را پیش می برند، بازی ارتباط در عین جنگ و رقابت، و یا جنگ و رقابت در عین ارتباط. کە این بازی، با قرار گرفتن ایران در کنار روسیە و بنوعی در پناە توان اتمی این کشور قرار گرفتن و زیستن، عملا نسبت بە بازی از نوع دوم، امکان مانور بیشتری را بخشیدە است. البتە این بدین معنی نیست کە این جناحها بانی سیاست خارجی کنونی رژیم اند، بلکە بدان معناست کە آنانند عنصر ‘ارتباط’ را وارد کل معادلە کردەاند.
ولی اشکال این بازی این است کە لااقل در کوتاە مدت و حتی میان مدت هم برندەای نخواهد داشت، و آنچە می ماند ادامە جنگ و خونریزی خواهد بود. و آیا با ادامە جنگ و خونریزی، می توان اساسا شاهد رشد اقتصادی مطلوب در کشور علیرغم آغاز روندهای مثبت با غرب بود؟ آیا ما شاهد آن نخواهیم بود کە طرفین، آنچە را هم کە در زمینە مراودات اقتصادی بدست می آورند، دوبارە بە کام شعلەهای جنگ نخواهند کشید، کە کماکان کشیدەاند!؟
از منطق رشد اقتصادی برای ادامە جنگها بپرهیزید!