در رسانهها اعلام شد که حسن روحانی نامزد اکثریت اصلاح طلبان و بخشی از اصولگرایان میانه رو، پیروز انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم در ایران است. با اعلام این پیروزی غیر منتظره و با تبریک به مردمی که انتخابات را مهندسی کردند، بار دیگر منطقا امکان قدرت گیری بیشتر اصلاح طلبان در حکومت و نیز تعدیل سیاست های ایران چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی بدین ترتیب فراهم می آید. با اعلام این پیروزی، در واقع ایران وارد دوران به مراتب متفاوت تری از آنچه که در هشت سال گذشته شاهدش بودیم، خواهد شد. پیروزی حسن روحانی، در حقیقت پیروزی خواست اعتدال گرائی و میانهروی در پیشبرد سیاستهای کلان است، خواستی که باید هم شرایط داخلی را رو به بهبود ببرد و هم سیاست مقابله با جهان خارج را به سیاست تعامل و تشنج زدائی تبدیل کند. این منطق روند است، اما در عمل چه خواهد گذشت، بی گمان مشروط به فاکتورها و پارامترهای گوناگون و بسیاریست.
تصور بر این بود که در ادامه مهندسی انتخابات، جناح رهبری و امنیتی های حاکم بر کشور، آنی را از صندوق بیرون بکشند که در خدمت بی چون و چرای ادامه سیاست های ویرانگرانه آنان باشند؛ اما روندها سرانجام نتایج دیگری را رقم زدند. آنان سیاست مهندسی را نیمه راه رها کردند، و چرا واقعا این بار جناح حاکم بر خلاف انتخابات قبلی به رای مردم تمکین کرد و تسلیم آن شد؟
برای جواب این سئوال می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ فشار تحریم ها بر اقتصاد ایران که در نتیجه آن رشد اقتصادی در ایران تقریبا صفر شده و به صنعت نفت ایران لطمات جدی وارد شده است؛
ـ ریزش شدید نیرو در بدنه نظام که در نتیجه آن کالبد نظام بشدت نسبت به قبل لاغرتر شده بود. این ریزش، حاکمان را چنان وحشت زده در تنهائی خود فرو برد که در گرداب مشکلات عدیده کشور، آنان را چارهای دیگر می بایست؛
ـ ترس رژیم از یک برآمد تودهای دیگر در صورت مهندسی قطعی رای های وارد شده به صندوق. رژیم تاب یک قیام تودهای دیگر را نداشت. در شرایط بشدت دشوار کشور، در شرایط فقر و ناامیدی و تنگتر شدن فضاها، هر حرکت اعتراض ای می توانست به جنبشی ویرانگر برای آنان تبدیل شود.
بدین گونه، حاکمان مقهور و تسلیم رای هائی شدند که خواهان وضعیت دیگری بودند.
اما رئیس جمهور در مقام دوم کشور تا چه حد در وضعیت عملی کردن و پیشبرد چنین تغییری است؟ حسن روحانی تا چه حد ضرورت تغییری را که در جمع هواداران خود فریاد کشید، می تواند به عمل تبدیل کند؟
هم تغییر در ساختار قدرت، و هم ضربه خوردنهای شدید جنبش مدنی در ایران در هشت سال اخیر، پایههای سیاسی و اجتماعی خواست تغییر را با دشواریهای بزرگی روبرو کرده است. اما هنوز دیر نیست. آنچه حسن روحانی در مراحل اول می تواند انجام دهد، خود را در موارد زیرین باز می یابد:
ـ بازکردن فضای مدنی و سیاسی جامعه، در سطحی که بتوان شاهد آزادی موسوی و کروبی و زندانیان سیاسی جنبش سبز و راهاندازی دوباره نهادهای مدنی و روزنامههای دگراندیش باشیم؛
ـ بازنگری در برنامههای اقتصادی راست افراطی و دور ریختن آن؛
ـ و سرانجام پی ریزی یک سیاست خارجی که اساس آن نه بر تقابل، بلکه بر اساس تشنج زدائی و ایجاد تفاهم با جهان خارج باشد. پرونده اتمی ایران در این مورد شاهکلید اصلی بازکردن دروازه شروع است.
بی گمان نیروهای قوی و معینی در ایران و بویژه در نهاد قدرت در مقابل اجرای این خواستها خواهند ایستاد و مانع عملی کردن آنان خواهند شد، بنابراین و از همین منظر ما کماکان شاهد کشاکشها و کش و قوسهای بیشماری در صحنه سیاسی آینده خواهیم بود. اما در همان حال مهم است که جهان خارج، بویژه قدرتهائی که به میلیتاریسم در منطقه دامن می زنند، باید متوجه باشند که با تشدید سیاست میلیتاریستی تنها به ضعف بیشتر جنبش مدنی در ایران کمک می کنند و بدین طریق راه را برای ورود بیشتر نیروهای افراطی در ساختار قدرت ایران فراهم می کنند. در واقع پیشبرد آرام برنامه تغییر در ایران، علاوه بر حضور و فشار مردم از پائین و حضور نیروهائی خواهان تغییر در قدرت، به وجود وضعیت متناسبی در منطقه هم نیاز دارد که کل این روند را به جلو براند. فشار تودهای، اصلاح گرائی در قدرت و تضعیف میلیتاریسم در منطقه پارامترهای تغییر در زندگی و وضعیت مردم کشور ما هستند.