اگرچه روند پرونده هستهاى ایران در کل به علت شکست مذاکرات، ظاهرا در مسیر قابل پیشبینى شده خود که همانا ارجاع آن به شوراى امنیت است، پیش میرود، اما در همان حال به علت پیچیدگى وضعیت منطقه و جهان، و نیز حوادث متناقضى که دارند اتفاق میافتند، روندهاى متناقضى را هم در بطن خود به نمایش میگذارد. روندهائى که در عین تمایلشان به خنثى کردن همدیگر، هنوز در کنار هم و مستقل از همدیگر عمل میکنند به طورى که پیشبینى مسیر تحولات آتى را بسیاردشوار کرده اند. اکنون نه آنانى که به حمله به ایران دل خوش کرده بودند، به آسانى میتوانند بر این عقیده خود باقى بمانند، و نه آنانى هم که به یک تحول سیاسى در این مورد دل بستهاند میتوانند به آسانى به اثبات آن بنشینند. فضاى برزخى کنونى خصوصیت اصلى وضعیت پرونده هستهاى ایران است. فضائى که احتمالا در کوتاهمدت و میانمدت لااقل تداوم خواهد داشت.
در مورد روندهاى متناقض یاد شده که در اینجا میتوان با صفتهاى منفى و مثبت آنان را از هم جدا کرد، میتوان گفت که از جمله حوادثى که حاکى از پروسه منفى این پرونده در حال و آینده است، عبارت اند از اعلام شکست مذاکرات از طرف خاویر سولانا، اعزام چند ناوگان دیگر جنگى آمریکائى به منطقه، سخنان مقامات بلند پایه آمریکائى در باره درس عبرت گرفتن ایران از مسئله کره شمالى و موافقت کشورهاى اروپائى در ارجاع این پرونده به شوراى امنیت.
حوادث دیگرى که حاکى از روند تا حدى مثبت این قضیه هستند عبارت اند از اعلام باز بودن در مذاکرات با جمهورى اسلامى، لغو ممنوعیت دولت آمریکا از یک شرکت آمریکائى براى فروش قطعات موتور هواپیما به ایران، مخالفت بوش با طرح تقسیم عراق به سه منطقه شیعى، سنى و کرد که در آن از به خطر افتادن منافع سوریه سخن به میان آورده شده است (و این از این لحاظ که سوریه متحد استراتژیک جمهورى اسلامى در منطقه محسوب میشود، جالب توجه است) و نیزحرکت جمعى از مقامات ذى نفوذ آمریکائى که خواستار مشارکت دادن جمهورى اسلامى در آرام کردن وضعیت نامناسب داخلى عراق شدند، میباشند. (امرى که توسط طالبانى تکرار شد و وزارت خارجه ایران طى یک موضع گیرى رسمى از آن استقبال کرد). در مورد روند منفى مسئله میتوان گفت که نتیجه منطقى آن عبارت است جنگ ویا لااقل تنشهاى مداوم. و در مورد روند مثبت مسئله هم میتوان گفت که نتیجه منطقى آن عبارت است از یک راه حل سیاسى که در آن ضمن حفظ منافع طرفین، شاهد یک آرایش جدید قدرت در منطقه خواهیم بود. حال چه این آرایش نتیجه عقبنشینى نسبى رژیم ازسیاستهاى سنتى خود باشد و چه نتیجه پیشروى آن در مسیر تحمیل خود در وضعیت موجود باشد.
اگر چه این دو روند علىالظاهر مستقل مینمایند و هر کدام را میتوان با نتایج خود فرض کرد، اما همچون دو خصوصیت اصلى روندى کلیترى به نظر میرسند که میتوان آنرا مرحله برزخى روند پرونده هستهاى ایران نامید. در این حالت برزخى است که این دو خصوصیت به نقطه تقاطع همدیگر میرسند و در پیوند با یکدیگر همدیگر را تعریف میکنند. در اینجا میتوان محل تقاطع این دو خصوصیت متناقض را اینگونه کاوشگرى کرد که در مرحله کنونى و نیز تا آیندهاى قابل پیشبینى علیرغم میل فرستادن پرونده هستهاى ایران به شوراى امنیت، نحوه برخوردهاى احتمالى به جمهورى اسلامى در رابطه با تحریم کاملا محتاطانه و آرام خواهد بود و در کنار تشدید یک برخورد استراتژیکى مجازاتگرایانه، کشورهاى بزرگ دنیا عملا در حوزههائى محدود، سیاستهاى تشویقى خود را به پیش خواهند برد تا از این طریق هم به تقویت گرایش میانهرو در درون جمهورى اسلامى کمکى کردهباشند و هم اراده خود را در پیشبرد برخوردى قاطع به شیوهاى استراتژیکى به پیش برده باشند، و از این طریق جناح اصولگراى تندرو حاکم را به چالشى جدیترى کشانیده باشند.
البته جمهورى اسلامى نیز به نوبه خود از این احتیاط جامعه جهانى که ناظر بر پیشگیرى از یک فاجعه جدید در منطقه است، با پیش بردن مانورهائى دیگرسعى میکند که کمال استفاده را ببرد، و با تکیه بر این مسئله و جو تازهاى که در منطقه بعد از رکود سیاستهاى آمریکا و تقویت جو شیعىگرى در منطقه بهوجود آمده است کاملا به فاز دیگرى که همانا به رسمیت شناختن نهائى خود بر پایه یک آرایش جدید قدرت در منطقه باشد، وارد شود. این تصور جمهورى اسلامى که بر پایه احتیاط سیاست غربى و در برنتابیدن منطقه و جهان در تحمل جنگى دیگر پایهریزى شده است، در بعد سیاسى کلان چنین خصوصیاتى را خواهد داشت: یک قدرت منطقهاى با هالهاى از متحدین خود که از بند تحریمها و تهدیدات آمریکا رسته است و در همان حال در پروسه به رسمیت شناختن اسرائیل به عنوان یکى دیگر از قدرتهاى منطقه خواهد بود.
جمهورى اسلامى به خوبى از بنبست سیاست غربىها در منطقه آگاه است، و روى جلوه گرایشهاى سازشگرانهاى که در لایههاى زیرین تاریکخانه سیاست غربى در حال تکوین است، حساب ویژه باز کرده است. سخنان اخیر فرمانده نیروهاى مسلح بریتانیائى که از عدم کارائى سیاستهاى غرب در رابطه با جمهورى اسلامى یاد کرد، و غرب را به واقعنگرى فرا خواند، شاید نمونهاى دیگر از همین میل به سیاست سازش با جمهورى اسلامى باشد که درلایههاى زیرین سیاست غربى، به تدریج بعد جدیترى به خود میگیرد.
اما این فقط یکى از احتمالات جدى این حالت برزخى است. احتمال دیگر کماکان این است که روند حوادث متناقض به شق دیگرى منتهى شود و آن این است که نهایتا آمریکا در تحلیل نهائى چنین امرى را برنتابد و علیرغم هر نتایجى که جنگى دیگر میتواند در بر داشته باشد لااقل در بعدى محدود هم که باشد، قدرتى نظامى نشان دهد. و اینکه سیاست نیمه تهاجمى رژیم تا چه حد حساب این شق دوم را کرده باشد، خود امرى مهم است. اینکه جناح حاکم موجود از سنت خمینى استفاده خواهد کرد و جام زهرى دیگر خواهد نوشید و یا این جام زهر را در خلال جنگى دیگر خواهد نوشید، خود مسئله جدىاى است که باید به آن توجه نمود. بهویژه اینکه جمهورى اسلامى به شیوهاى تاریخى همیشه سعى کرده است در مسائل سیاستهاى کلان از روش “نتایج کمتر قابل پیشبینى شده و یا غیر قابل پیشبینى شده” در مقابل حریفان خود استفاده کند، تا با این کار همیشه حریف خود را غافلگیر کردهباشد.
بههرحال پرونده هستهاى جمهورى اسلامى وارد مراحل بسیار حساستر خود شده است، و میرود که با خود در آینده حوادث بسیار تعیینکنندهترى را به همراه آورد.
۲۷ مهر ۱۳۸۵