چند روز پیش. ۴٣ مین سالروزمرگ ناظم حکمت، شاعر و نمایشنامهنویس مبارز، انقلابى و سوسیالیست ترک بود. حق این میبود که اتحادیه جامعه اروپا یک شرط دیگر براى عضوشدن کشور ترکیه اضافه نماید. و آن لغو “سلب ملیت“ از ناظم حکمت،شاعر نوگرا و آوانگارد ترک است، که ازسال ١۹۵١ در ترکیه رسما اعلان شد. ناظم حکمت، یک شاعر آزادیخواه جهان سومى است که با کمک بخش فرهنگى کشورهاى بلوک شرق سابق، شاعرى جهانوطن نام گرفت و دهها جایزه دریافت نمود و درصدها کنفرانس صلح و عدالت و آزادىخواهى شرکت نمود. و در حالیکه در اروپا خیابانها و دبیرستانهایى به نامش گذاشته شد، تا چند ماهى قبل ازمرگ، داراى ملیت خاصى نبود و مجبورشد درآخرین لحظات، براى خود و پسر خردسالش از کشور لهستان تقاضاى ملیت و پاسپورت نماید.
او در مقدونیه زمان دولت عثمانى از پدرى ترک و مادرى با اجداد اروپایى بهدنیا آمده بود. سه نسل پیشین مادرى وى ریشه: لهستانى، آلمانى و فرانسوى داشتند. مطالعه زندگینامه ناظم حکمت، خواننده را نه تنها بهیاد: جامعه، جنبش چپ، سوسیال دمکراتى، کمونیسم، و تاریخ صد سال اخیر ایران مىاندازد،- بلکه آن تداعى نام: نویسندگان، روشنفکران، مبارزان و جانباختگان جنبش عدالت و ترقىخواهى ایرانى هم هست.
ناظم حکمت همچون نیما یوشیج پدر شعر نو ترکیه بود، – همچون صمد بهرنگى کوشید تا در روستاها به آگاهى نسل جوان بپردازد، – همچون بیژن جزنى، یکى از زندانیان مقاوم، مبارز و روشنگر زندانهاى مخوف ترکیه بین سالهاى ١۹٣٨- ١۹۵٠ گردید، – و همچون بزرگ علوى، نماینده ادبیات بخشى از رنجبران خاورمیانه در کشورهاى بلوک شرق سابق شد؛ گرچه او بسیار فعالتر، مشهورتر و مستقیما سیاسىتر از علوى بود،- او همچون پارهاى از تودهاىهاى ایران، بارها ساختمانهاى نرم و گرم مسکو را ترک نمود و براى ادامه مبارزه به ترکیه برگشت، و خطر و تحمل زندان، شکنجه و اسارت نمود، و سرانجام براثر ناگوارىهاى سالهاى دوران اسارت، در سن ۶١ سالگى در تبعید درگذشت. گرچه اودر نیروى دریایى ترکیه، دوره ملوانى و ناخدایى دیده بود، با اطاعت کورکورانه در یک ارتش غیرمردمى، همکارى ننمود.
اودر سال ١۹٠٢ درشهر سالونکى بدنیا آمد و در ٢ سالگى به شهر آلهپو در ترکیه امروزى رفت، جایىکه پدر بزرگش، محمد ناظم پاشا، فرماندار ایالتى بود. پدر او، حکمت ناظمباى یا(بیگ)، کارمند وزارت امورخارجه دولت عثمانى دراستانبول بود. نام تنها خواهر او، سمیه و نام مادرش، سلیله یا جلیله بود. مادر وى آنزمان یک پلانتاژ درختهاى بید و سپیدار به ارث برده بود. در سال ١۹٠٨ جنبش “ترکهاى جوان“ خلاف خواسته عبدالحمید دوم،پادشاه وقت، موفق شدند که قانون مشروطه ١٨۷۶ را دوباره عملى نمایند.بعد از سقوط عبدالحمید دوم در سال ١۹٠۹، پدربزرگ ناظم حکمت، بازنشسته و به استانبول فرستاده شد. ترکهاى جوان بعد از دو سال شکستخورده و حکومت را از دست دادند.
ناظم حکمت اولین اشعارش را در سن ١١ سالگى سرود. از دیگر حوادث دوران کودکى او جنگ جهانى اول و پیروزى انقلاب اکتبر، و جدایى پدر و مادرش از همدیگر بودند. او در١۶ سالگى وارد نیروى دریایى ترکیه شد ولى بهدلیل بیمارى و سرکشى، دائم تحت نظر بود. اولین مجموعه شعر او (جنگل سروها) در سال ١۹١٨ منتشر شد. در این سال ترکیه از طریق نیروهاى خارجى تقسیم گردید و دولت عثمانى تا سال ١۹١۹ قدرت خودرا از دست داد. در این سال آنکارا به تسخیر مصطفى کمال آتاتورک درآمد.و در سال ١۹٢٠ نخستین نمایشنامه او یعنى (کرسى) منتشر گردید. در همین سال اولین کنگره حزب کمونیست ترکیه به رهبرى مصطفى صوفى در باکو تشکیل شد.
بعد از آشنایى ناظم حکمت با کمونیستها، او از طریق ترابوزان و باکو به مسکو رفت و در دانشگاه “زحمتکشان خاورمیانه“ به تحصیل پرداخت. در ٢٨ ژانویه همین سال، مصطفى صوفى و ١۴ عضو حزب کمونیست ترکیه در دریاى ترابوزان از طرف ماموران دولت ترکیه بهقتل رسیدند. در سال ١۹٢٢ یونان در جنگ با ترکها شکست میخورد و مرزهاى امروزى ترکیه تثبیت میگردند، و آخرین سلطان عثمانى یعنى محمد ششم، از کار برکنار میشود. حزب کمونیست ترکیه از آن تاریخ تاکنون یعنى ازسال ١۹٢٢ ممنوع اعلام میشود. درسال ١۹٢۴ از ناظم حکمت دعوت میشود که بهعنوان نماینده خلقهاى خاورمیانه بطور سمبلیک چند روزى به نگهبانى از جسد لنین بپردازد. در بازگشت به ترکیه او با زنى بنام نزهت آشنا میشود. کتاب “ترانه خورشید نوشان“ او منتشر میگردد.
با آغاز اصلاحات مصطفى کمال آتاتورک، نظام خلیفهگرى ممنوع اعلام میشود. ناظم حکمت بهدلیل خطرهاى ترور و دستگیرى به شوروى فرار میکند و بعد از آشنایى با مایاکوفسکى و دیگر فوتوریستها، ٢ نمایشنامه خود یعنى: ٢٨ ژانویه و اهرام را منتشر مینماید. دوستى او با زنى بنام لنا آنوشکا آغاز میشود. در سال ١۹٢٨ حین بازگشت ناطم حکمت به ترکیه،او در مرز دستگیر شده و٨ ماه درزندان بهسر میبرد. نامزد او لنا آنوشکا چون ویزا دریافت نمیکند در آنطرف مرز براثر ابتلا به بیمارى وبا میمیرد. در باکو اولین مجموعه شعر ناظم حکمت منشر میگردد. در بین سالهاى ١۹٢۹- ١۹٣١ نمایشنامه “اسکلت سر“ و دو کتاب: شهر لال و ٨٣۵ جمله، از او منتشر میگردند.
در سال ١۹٣٢ بعد از مرگ پدر،او با زنى بنام پیرایه ازدواج میکند. دو کتاب “ چرا بنریه خودکشى نمود؟“ و “تلگراف شبانه“ و نمایشنامه “خانه مرده“ او به زیر چاپ میروند.او درسال ١۹٣٣ مجددا دستگیر وتا سال ١۹٣۵ در زندان مشهور بورسا، به بند کشیده میشود. کتاب شعر حماسى او یعنى “شیخ بدرالدین، مبارز و عدالتخواه “ منتشر میشود. در ١۹٣۵ بر اثر عفو عمومى آزاد میشود. سه کتاب: نمایشنامه فراموش شده، نامههایى به تارانتا- بانو، و خون سکوت میکند، به زیر چاپ میروند. ناظم حکمت در سال ١۹٣۷ بهدلیل جنگ داخلى اسپانیا به حمایت و گردآورى کمک براى مبارزان جمهوریخواه میپردازد. در سال ١۹٣٨ دستگیر و به اتهام پخش اشعارش درمیان ملوانان نیروى دریایى، به ٢٨ سال زندان! محکوم میشود.
او تا سال ١۹۵٠ در زندانهاى گوناگون: استانبول، چانکیرى، و بورسا، بهسر میبرد. و سرانجام با کمک یک افشاگرى مطبوعاتى جهانى از خارج و اعتصاب غذاى مرگ و زندگى او در داخل، بعد از ١٢ سال از زندان آزاد میگردد.او بعد از آزادى با زنى بنام منور، یعنى یکى از خویشاوندانش، همخانه میشود که از سال ١۹۴٨ به ملاقات او در زندان میرفته است. او در این سال از پیرایه طلاق گرفته و از منور صاحب پسرى بنام محمد میشود.با اینکه ناظم حکمت به بیمارى قلبى دچار است، دعوت به ارتش میشود ولى حکمت احتمال توطئهاى براى قتل خود را درآن دعوتنامه میبیند و واز طریق دریاى سیاه دوباره به شوروى فرار میکند، دولت ترکیه از او سلب ملیت نموده و در شوروى از او به عنوان قهرمان خلقها و زندانهاى مرگ آورآسیا، استقبال میشود. او در شهر پراگ به دریافت جایزه صلح مفتخر میشود و در چند کنگره ادبى، فرهنگى و صلحخواهى شرکت مینماید.
درسال ١۹۵٣ نمایشنامه “آدمى عجیب“ او جایزه صلح لنین را از آن خود میکند. او در سال ١۹۵٨ به پاریس سفر مینماید؛ جایى که قبلا پارهاى از اشعارش منتشر شده و سارتر و آراگون او را میشناسند. قبل از فرار از ترکیه، کتابهاى: حماسه جنگ آزادى بخش، کتاب ۵ جلدى چهرههاى انسان، نمایشنامه افسانه عشق، یوسف در مصر، و ترجمه جنگ و صلح تولستوى، از او منتشر شده بودند. ناظم حکمت در سال ١۹۵۹ با زنى بنام ورا تولیاکوا ازدواج مینماید. نمایشنامه شمشیر داموکلس او در این سال به زیر چاپ میرود.در سال ١۹۶٣ او رمان اتوبیوگرافیک “ آدم رمانتیک“ را به پایان میرساند.بعد از مرگ در این سال، اورا در قبرستان مشاهیر تاریخ، در مسکو به خاک مىسپارند.