شاید بدترین کار چپ این باشد که خود را متعهد به جوابگویی و ارائه راه حل مشکلاتی می کند که خود در پروسه پیداش آنها نقشی نداشته است. چپ هنگامی هم که خود به عنوان نیروی قابل اعتنا و در قدرت ظهور کرد، قادر به ارائه راه حل مشکلاتی که ناشی از فرمولبندیهای خود بود، نشد. احزاب مارکسیستی و لنینی و منتسبین به پرولتاریا و طبقه کارگر پیشتراز این که کاربرد خود را از دست بدهند، در عمل اجتماعی خود از درون فاسد و بی مصرف شده بودند، که با تلنگری از هم پاشیدند و تئوری برگشت ناپذیری و بازگشت به فرماسیون گذشته نیز از کار افتاد. حال اگر گفته شود آنچه بود شمایی از سوسیالیسم بود، آن وقت باید به این پرسش جواب داد که آیا در احزاب پرولتری مناسبات رقابت و آزادیها و دموکراسی و حقوق شهروندی هم لحاظ شده بودند یا نه؟ و اگر مارکسیستها و یا مارکسیست-لنینیست ها به آزادی احزاب و انتخابات پارلمانی و حقوق شهروندی و به کسب قدرت از طریق دموکراتیک اعتقاد دارند و می خواهند تنها در مناسبات دموکراتیک، سوسیالیزم مورد نظر خود را پیاده کنند، در آن صورت طبقه کارگر و تکلیف دیکتاتوری آن چه می شود؟ آیا زمان آن رسیده است که دیگر از کارگران به عنوان گردانهای رهاییبخش وگاه مقدس نام نبریم و آنها را هم در ردیف دیگر مزدبگیران جامعه سرمایه داری بدانیم که فقط با چشمداشت به عضویت در سندیکاها و اتحادیه های کارگری میتوانند به وضعیت دستمزد و مطالبات حقوقی و صنفی خود سامان بدهند و آینده سوسیالیسم نیزدر دستان پرولتاریا نخواهد بود؟
ما جمعی از جامعه ایرانیان هستیم که بنا داریم با تشکیل یک تشکل سیاسی جدید، روش جدیدی از زندگی حزبی را در کنار هم آغاز کنیم. اما قرار ما بر این نیست که برای فردای خیلی دور برنامه ای ارائه دهیم، در واقع ما فقط برای همین امروز و فردای خودمان می توانیم تصمیم بگیریم. تا همین امروز هم، همه فرماسیونهای کار و تولید و ارزش اضافی و سختی کار یدی و فکری بهم ریخته است و در آینده نه چندان دور هم با توجه به رشد فراگیر تکنولوژی، امکان پیش بینی هم نمانده است. جامعه بشری در حال تغییر و تحول و دائم در حال نو کردن خود است و به دیدگاه های جدید و گوناگونی می رسد که باید بر اساس منافع فوریتر خود اقدام به تصمیم گیری نماید و نمی تواند خود را در فرضیه های نامفهوم و دگم پنهان نماید و به بهانه برابری طلبی از نیازهای امروز خود نیز باز بماند و برای فردای خود نیز پاسخ نداشته باشد. ما در پی تشکیل جریانی هستیم که خودش را در چهارچوب مدرنیته تعریف کند و حرفی در چگونگی اجرای عدالت، دموکراسی و آزادیها داشته باشد و همچنین علیه تبعیضات موجود در جامعه قادر به ارائه برنامه و سیاست گذاری باشد.
چپ همیشه و فقط یک طرف کوچک قضیه بوده است و آنجایی هم که به دلیل تاریخی موفق به تسخیر دولت شد، قادر به اجرای اوتوپیای خود نگردید. تولید و انباشت سرمایه غیر رقابتی او، جامعه را به مصرف کننده ای بی انگیزه و در نهایت غیرمولد تبدیل کرد. اتفاقا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تنها عرصه ای که در آن امکان رقابت وجود داشت، همان تولیدات نظامی بود که تا حدودی هم موفق بود. میخائیل گورباچف در یکی از مصاحبه هایش گفت: “دقت موشکهای قاره پیمای ما بینظیر است اما ما نتوانسته ایم یک یخچال درست و حسابی برای شهروندان خود بسازیم”. بنابر این چپ با توجه به عدم دسترسی اش در مدیریت و تولید جهانی و تملک بر تکنولوژی و سرمایه، بیشتر در چهارچوب نظری و تئوری آن هم بسیار محدود صاحب نظر مانده است. چپ حضور نیروی متفکر و برنامه ریز سرمایه داری را جدی نگرفته است. سرمایه داری هم از پشتیبانی نیروی کار و هم از رشته های مختلف پژوهشی برخوردار است و هم از همه ابزار تولید نظری چپ استفاده می نماید و نقش خود را در ارائه شکل دولت در امروز و فردا و در آینده سازمان می دهد.
آیا نقش و حضور سرمایه داری، کنسرنها و شرکتهای فراملیتی بدون تغییر مانده اند؟ آیا در عملکرد و تعهد آنها به قوانین بین المللی، کار، حقوق بشر، خلع سلاح هسته ای و شیمیایی، حفظ محیط زیست، آموزش رایگان، بهداشت عمومی، دسترسی عمومی به اینترنت و اخبار و اطلاعات علمی با توجه به عمومی شدن هر چه بیشتر رسانه ها و ابزارهای خبری تغییری نکرده است؟ آیا سرمایه داری از تئوری تهاجمی به تئوری مسالمت روی نیاورده است؟ آیا تعریفی برای تک تک کشورهای عضو اتحادیه اروپا و مردم آنها وجود دارد؟ آیا ادغام مرزها صورت نگرفته است؟ آیا مدافعین صلح، مخالفین جنگ و طرفداران حفظ محیط زیست و اکوسیستم در کشورهای اروپایی به همکاریهای بیشتری دسترسی پیدا نکرده اند؟ مجموعه این اتفاقات، حاصل نظر و عملکرد احزاب سوسیال دموکرات می باشند. اگر چپ دستاوردی داشته باشد، ما از کدام یک از آنها نام می بریم؟ آیا وقت آن نرسیده است که چپ باور خود را به عدالت نسبی، حکومت پارلمانی، آزادی احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد اعلام نماید؟ چنانچه با این نظر مخالفیم، چه چپی را برای ایران در نظر داریم؟ آیا ما برای رسیدن به ایده آلها، مراحل و ترتیبی را در نظر نمی گیریم یا قائل نیستیم؟ آیا ما می خواهیم یک آدرس مجهول و به اصطلاح یک مدینه فاضله دیگر بنام سوسیالیسم “رهایی خواه” را پیش راه دیگران بیاندازیم؟ رهایی خواهی واژه ای است سیال و آرمانخواهانه و اخلاقی. و بعید، که تهعدی برای امروز در آن دیده نمی شود. در حالی که ما خواستار فرمولبندیهایی هستیم که برای همین امروز و فردای ما باشند.
یک میدان مغناطیسی دارای طیفهای مغناطیسی است که هر چه از حاشیه به مرکز نزدیک می شویم، قدرت جاذبه آن نیز بیشتر می شود. آیا این نمی تواند مبنای نظری ما باشد که ما می توانیم سوسیال دموکراسی را مبنای عمل و برنامه خود قرار دهیم؟ دولتهای رفاه را هم می شود در تعریفی رادیکال و غیرمنطقی، کاملا سیاه سیاه نشان داد و تئوری صادر کرد اما باید به این پرسش هم جواب داد که آیا این سرمایه داران بودند که این امکانات اجتماعی را برای این کشورها عرضه کردند یا این امکانات حاصل مبارزات نیروهای چپ و دولتهای سوسیال دموکرات و تشکلهای کارگری این کشورها بوده اند؟. حقیقت این است که حضور دولتهای رفاه و نقش آنها مترادف است با نام چپ و جنبش سوسیال دموکراسی. آنها توانسته اند قدمهای مهمی برای رادیکال کردن تعریف عدالت در این کشورها بردارند.
نظر ما برای تقسیم عدالت چیست و چگونه است؟ این تقسیم بندی توسط چه کسانی باید صورت گیرد؟ در کشورهایی که این تقسیم بندیها بطور نسبی انجام گرفته و می گیرند، توسط احزاب سیاسی در شرایط انتخابات آزاد و کاملا رقابتی انجام می شود. آیا به غیر از این کشورها، این تقسیم بندیها را در جاهایی دیگر هم مشاهده کرده ایم؟ آیا ما نظریه نسبی بودن عدالت را نمی پذیریم و خواستار برچیدن امکانات موجود اجتماعی در این کشورها هستیم؟ آیا ما برنامه های بهتر عملی برای تقسیم بندی عدالت داریم؟ باید تاکید کنم که آنچه که مثلا در کشور آلمان به عنوان کمکهای اجتماعی از آن تعریف می شود، برخی از آنها سابقه بسیار تاریخی دارند که امروز در این کشور نهادینه شده اند. کشور آلمان، کشوری است سرمایه داری که مردم آن از بهداشت، تحصیل، مسکن، هزینه زندگی و امنیت عمومی، بیمه و بازنشستگی برخوردار اند. می دانیم که در کشورهای اروپایی نرخ امکانات اجتماعی متفاوت است، اما بطور نسبی همگان از آنها برخوردار اند. از طرفی مبارزه اجتماعی برای رفاه بیشتر ادامه دارد و محدود نمانده است و همیشه و همه جا هم می شود این سوال را با صدای بلند مطرح کرد که آیا این تقسیم بندی عدالت ایده آل است یا واقعی و زمینی، و یا این که اصولا از عدالت خبری نیست؟
اما تعریف عدالت بسیار قدیمی است و ارتباطی با سرمایه داری ندارد. تعریف ایده آل ازعدالت به درون انسانها و جوامع انسانی مربوط می شود و تا به امروز همیشه این طور دیده شده است که جامعه انسانی قادر به اجرای ایده آل عدالت در زمان خود نشده و در نهایت اجرای آن را به دیگران و آینده واگذار کرده است! عدالت مقوله ای است پیشنهادی و توصیه ای که می تواند بطور پاکت ارائه گردد ولی در بخش اجرایی آن می شود به اجرای بندهایی از آن قانع شد. در واقع عدالت هم مانند دموکراسی، امری است فرهنگی که به کمک آن می شود تعادل پاندولی جامعه را حفظ نمود . دسترسی به تعریف عدالت در چهارچوب اسناد و آرشیوها این امکان را برای جوینده و پژوهنده بوجود می آورد تا به علل عدم تطابق فرمولبندیهای عدالت در زمانهای مختلف پی ببرد.
حقیقت این است که آلترناتیو سرمایه داری در ایران، سوسیالیسم است. موضوع سوسیالیسم در تاریخ امروزی، همیشه نابرابری و ظلم بوده است و می شود گفت طی این دو قرن اخیر این سوسیالیسم است که با همه ایرادات و توهماتی که از ان ارائه شده، تنها آلترناتیو سیستم سرمایه داری مانده است. گرچه چشم اندازی برای اجرای سوسیالیسم در کشورهای پیرامونی سرمایه داری از جمله کشور ما وجود ندارد، باید اجرای سوسیالیسم را بصورت پروژه ای در چهارچوب موجود مناسبات سرمایه داری پیش برد. سیاست چپ باید با واقعیت موجود جامعه ایران ارگانیزه و اجرا شود تا کم کم مورد توجه و موافقت مردم قرار گیرد.بهمین دلیل لازم می آید که چپ ایران در باره برآمدها و ظرفیتهای سرمایه داری جهانی و همچنین جامعه ایران تعریف مشخصی ارائه دهد. سرمایه داری یک سیستم توانا و دارای قابلیت به روز کردن خود میباشد و این از تجربه تاریخی او در پشت سر گذاشتن بحرانهای مهیب و بزرگ مالی نیز دیده شده است و طبیعتا در یک قاب عکس و یا یک چهره مشخص بازتاب پیدا نمی کند و با برخی تعاریف سطحی و جزمی، خدشه و آسیبی به آن وارد نمی شود. از طرفی، برای نشان دادن راهکارهای سوسیا لیستی، مبارزه علیه سیستم سرمایه داری پاسخ نمی دهد، بلکه نیروی چپ با استفاده ابزاری از امکانات موجود سرمایه داری می تواند خود را به ملزومات تشکلی که خود را آلترناتیو آن می داند مجهز نماید. به تقویت تشکلهای کارگری و زحمتکشان، سندیکاها و اتحادیه ها و سازماندهی تشکلهای مدنی بپردازد و از میان نیروهای جوانان، زنان، دانشجویان و دانش آموزان اقدام به عضوگیری نماید و از طریق مطبوعات و دیگر رسانه ها، اسناد برنامه های خود را به دست مردم برساند.
چپها باید تلاش کنند تا به نزدیکترین و مهمترین اهداف مورد نظر اکثریت مردم جامعه خود پی ببرند و آن را مورد و موضوع اصلی پروژه های خود نمایند .چپها باید مشخصات آتی و اصلیترین علل تحول در کشور را ارزیابی نمایند و برای ایفای نقش خود نیز برنامه داشته باشند. حقیقت این است که اکثریت عظیم مردم کشور ما خود را در برابر ساختارهای سیستم سرمایه داری نمی بینند و یا این که از جنبه تحلیلی به کارکرد دولت نگاه نمی کنند. بطور مثال اکثریت بزرگی از مردم جامعه ایران به حقوق شهروندی خود آشنا نیستند و اصولا امکان مقایسه نیز برای آنها بوجود نیامده است. اضافه بر همه اینها، با توجه به سرکوب مداوم احزاب سیاسی، پیگیریها و دستگیریها و شکنجه ها و کشتار فعالین سیاسی، به جامعه ما آسیبهای زیادی وارد آمده است و کشور ما علاوه بر این که از کمبود احزاب سیاسی رنج می برد، از نبود تشکلهای صنفی و مدنی و حقوقی مستقل نیز بی بهره مانده است. پیشتر از هر گونه فعالیتی در واقع سازماندهی تشکلهای مدنی می تواند مقدمترین وظایف فعالین سیاسی باشد.
ابزار حضور چپها در جامعه خود، اعلام برنامه و سازماندهی در جهت اجرایی کردن آن است . ما نمی توانیم بطور دلخواه و بدون داشتن شرایط لازم، آغاز گذار سرمایه داری به سوسیالیسم را اعلام نماییم. بویژه، همانطور که در سطور بالا اشاره شده است، سیاست گذار به فرماسیون جدید، باید نشانه های آغاز اضمحلال فرماسیون قدیم را هم در خود داشته باشد. بنابرین در حال حاضر، ابزار مبارزه ما می تواند اعلام یک برنامه میان مدت و پیشبرد و ترویج و تبلیغ آن در میان مناسبات سرمایه داری و شرکت در کارزار سازماندهی برای شرکت یا تسخیر قدرت از طریق مبارزات دموکراتیک و انتخابات آزاد باشد.