بحث سکولاریسم جامعه و جهان، سرانجام گورستان خدا شد. هیچ چیز نمی بایست دینی و الهیاتی تفسیر می شد. ادیان سیاسی ابراهیمی تاکنون از سکولاریسم در غرب و شرق دهها قربانی گرفته اند. با اینجود رقم ادبیات سکولاریستی در غرب بیشمار است. سوروکین می گفت سکولاریسم غرب، افول و غروب ادیان بود چون خدا موجودیست لال و کم حرف.
در راه جدایی دین از دولت، و در راه روشنگری، گروهی از مبارزان سکولاریسم موجب شکست دوئالیسم زمین-آسمان، این جهان- آن جهان، و جسم- روح، قرون وسطایی آگوستینی شدند، گرچه در عصر جدید، فویرباخ از دانشگاه اخراج شد، روگه به پاریس فرار کرد، مارکس تحت پیگرد قانونی قرار گرفت، باور از تدریس محروم گردید، اشتیرنر اجازه معلمی نیافت و محبور شد دکان شیرفروشی باز کند و سپس در فرانسه پناهنده شود، کیرکگارد وادار شد از ارثیه پدری امرار معاش کند، و هگل محبور به تملق و چاپلوسی از دولت پروس گردد.
مفهوم سکولاریسم بخشی از تاریخ ایده و اندیشه اروپایی از سال ۱۸۰۰ میلادی تا زمان حال است. این اندیشه، منطقه بیطرف و کانال آبی برای ممانعت از جنگهای مذهبی بیشتردر اروپا گردید، گرچه رویزیونیست های درون آن؛ مانند ماکس وبر و هگل، گاهی از دین شهروندی، الهیات سکولار، الهیات سیاسی، دین شخصی و خصوصی، الهیات دیالکتیکی، روح زمان، روح مطلق، و غیره سخن گفتند.
از نظر لغوی ریشه سکولاریسم به معنی- تولید، تولید مثل، تخم و بذر پاشی است. غیر از جدایی دین از دولت، سکولاریسم خواهان مسئولیت شخصی انسان عاقل و بالغ در مقابل ارزشهای مذهبی، سنتی و متافیزیک است. آن نشانه عصر جدبد است، مفهومی است کلیدی برای بحث های اخلاقی، سیاسی، فلسفی و حقوقی. سکولاریسم هر شکل این جهانی نمودن، زمینی کردن، استقلال نوع زندگی و جهانبینی در مقابل نظام کلیسا و دین است. شعار انسان عقلگرای عصرجدید در غرب، تسخیر و تسلط بر جهان، طبیعت و کائنات؛ بجای تسلط بر ارواح و بر نفس بود.
سکولاریسم اکنون نوعی مفهوم “فلسفه تاریخ” شده است. از آغاز عصر روشنگری از این مفهوم سیاسی فلسفی، در راه مبارزات فرهنگی استفاده گردیده. ماکس وبر دلیل پیشرفت جوامع غربی اروپایی مدرن را در پروسه سکولاریسم می دید و می گفت برای جادوزدایی و اسطوره زدایی از جهان، نیاز به عقل و منطق است. هاینه می گفت بهشت آسمانی را باید روی کره زمین ساخت. مارکس فلسفه را سکولار نمود.
در عصر جدید در رابطه با اندیشه سکولار غالبا از فیلسوفانی مانند هگل، فویرباخ و مارکس نام برده می شود. فیلسوفان پایانی فلسفه غرب را- باور، اشتیرنر، کیرکگارد، و هگلی های چپ و راست می دانند. هانا آرنت درونگرایی را نوعی بیگانگی انسان با جهان می دانست. جرج زیمل میگفت مد و مدرن، سکولاریسم و این جهانی بودن فرهنگ، با هم مرتبط و خویشاوند هستند. جهان مدرن غرب بعد از موفقیت سکولاریسم در سیاست، فرهنگ، اخلاق و حقوق شروع شد. آینده گرایی های مذهبی،لیبرالی، و بورژوایی، ریشه در نجات مسیحایی و ظهور امام زمانی دارند.
در باره تاریخ واژه ومفهوم سکولاریسم اشاره می شود که نخستین بار در سال ۱۶۴۶ میلادی بعد از شکست آلمان از فرانسه، فرستنده فرانسوی از این کلمه استفاده نمود و خواهان خلع ثروت و مالکیت کلیساهای بیشمار محلی آنزمان آلمان شد و می گفت باید دارایی کلیساها را در تصرف یک کلیسای مرکزی- ملی و یا در اختیار امیران، حاکمان و شاهزادگان مناطق تحت کنترل دولت قرار داد. هدف او تشکیل یک دولت مدرن، غیرمذهبی و مسئول بود. سرانجام ناپلئون در سال ۱۸۹۳ از تمام کلیساها خلع مالکیت و ثروت نمود. در فرانسه از سال ۱۶۹۰ از این مفهوم به معنی سیاسی فرهنگی فلسفی و در آلمان از سال ۱۷۳۴ استفاده شد. در سال ۱۶۴۵ بعد از شکست آلمان از فرانسه، دولت ادعای انحصار قدرت نمود و کلیساها را قدری عقب راند. از سال ۱۸۰۰ میلادی سکولاریسم از مرزهای کلیسایی، حقوقی، و سیاسی عبور کرد و واژه ای اجتماعی شد. از سال ۱۹۰۰ میلادی، آن کاملا مفهوم دوئالیستی آگوستینی یعنی تئوری و عقیده، زمین-آسمان، این دنیا- آن دنیا، را کنار گذاشت.
در طول سالهای ۱۹۰۰-۱۸۰۰ میلادی این واژه کاملا به معنی جدایی دین از دولت، و این جهانی بودن بکار برده می شود. بحث و اندیشه مفهوم سکولاریسم طی ۲ قرن اخیر به حوزههای مختلف جوامع غرب رسید؛ ابتدا در حوزەهای سیاسی حقوقی، بعد در حوزههای الهیات و فلسفه تاریخ، در پایان در حوزههای اخلاقی و جامعه شناسی، و در سالهای اخیر حتی از سکولاریسم “پیشرفت اجتماعی” و “سکولاریسم فلسفه” سخن می رود.
در رابطه با تاریخ سکولاریسم در قرون وسطا، از ابن رشد؛ در کنار آگوستین و آکوین نیز نام برده شده است. تکلیف موضوع سکولاریسم معمولا در بحث و جدلهای فلسفی- دینی تعیین میشود. بحث هگل شناسی باعث شد که تصور “الهیات فلسفی” عقب زده شود. رادیکال ترین ارثیه فلسفه هگلی، تئوری “پایان تاریخ” بود و در تئوری “پایان فلسفه”، مارکس بر این باور بود که از طریق او رشته فلسفه به نقطه اوج و تکامل خود رسیده است. هگلی های جوان زمان مارکس کوشیدند تا “تاریخ فلسفه” را بشکل کلید رمز “تاریخ جهان” به بحث بگذارند. اخیرا ادعا شده که بحث سکولاریسم مثال مهمی برای درک مفهوم کلیدی مقوله های اندیشه، فرهنگ و سیاست زمان حال است.
——————————————————–
منبع.- کتاب “زمینی، این جهانی، و غیرمذهبی نمودن جهان غرب” ،اثر جیاکومو- مارامائو ایتالیایی، ۱۹۹۳، نشر جزیره در شهر فرانکفورت،۱۷۳ صفحه.
– Giacomo Marramao, die Sakularisierung der westliche Welt, insel-verlag, 1993, Frankfurt a.m, 173 S.