شوپنهاور از جمله فیلسوفانی است که خالق اندیشه هایی پیرامون شناخت، اخلاق، استتیک و متافیزیک است. او عقل و اراده انسان را مخالف همدیگر می دانست. برای وی خلاف هگل،علم راهی برای آزادی نیست بلکه منبع رنج است و چون رنج بطور التزامی سایه زندگی انسان است، همدردی باید پایه اخلاق انسانی شود.
از طرف دیگر آرزوهای ارضا نشده موجب رنج انسان می شوند. در نظر شوپنهاور زندگی تمام موجودات آگاه میان نیاز و رنج و بی حوصلگی در نوسان است و هستی یعنی رنج چون اراده شر است، و سرچشمه تمام رنجهای انسان. دو راه برای گریز از زیر فشار اراده و غریزه وجود دارد؛ علاقه به هنر، و پناه به عرفان و اخلاق، که به نفی غرایز و خواسته ها می پردازد.
هرچه شناخت انسان از جهان و خودش عمیق تر باشد، رنج او بیشتر می شود. شوپنهاور تنها راه نجات را زندگی در هند و پیروی از فلسفه هندویی بودیستی می دانست. فلسفه او کوششی است برای فرار از این جهان و ضرورت مبارزه عرفانی با آن. راسل می نویسد که فلسفه ظاهرا اخلاقی وی فقط شر و نا امیدی است، او انسانی خودخواه و تیره و ضد زن و نامهربان است.
مارکسیست ها فلسفه خردگریز، نا امید، بدبین و رنج آور او را نتیجه شکست انقلاب بورژوازی در مقابل قدرت زمینداران و نظام فئودالی در میانه قرن ۱۸ در آلمان می دانند و گرچه او علیه ایده آلیستها مبارزه نمود ولی خود تیز یک فیلسوف ایده آلیست ماند و حتی به جادو و جنبل اعتقاد داشت.
سیستم فلسفی شوپنهاور ادامه فلسفه کانت و مخالف فلسفه کلاسیک و ادامه فلسفه ایده آلیسم آلمان بود. ایده آلیسم او به سبب تقلیدش از کانت است، چون او همه چیز را ظاهر و شکل می داند که مطابق اراده تغییر می کند. توصیه شوپنهاور اینست که راه نجات انسان باید تسلط بر اراده، و ایمان به اسطورەها و عقاید بودیستی و هندویی باشد.
او اراده را یک جبر کور و مداوم می دانست که همیشه می خواهد در زندگی انسان بسوی تکامل و نقطه اوج در حرکت باشد. فلسفه شوپنهاور از تظر تاریخی و سیستماتیک فلسفه ای موقت و گذرا است. نظرات شوپنهاور در قرون ۱۹ و ۲۰ روی هنرمندان و فیلسوفانی مانند واگنر و دو برادر مان و هبل و بوش و نیچه و برگسن اثر گذاشت.
شوپنهاور خود مدتی تحت تاثیر رمانتیک های ادبی مانند نوالیس و پیک و هوفمن بود. او تاثیر مهمی روی افکار فروید گذاشت. در پایان قرن ۱۹ تئوری فلسفه زندگی و نظریه روانشناسی متکی به نظرات شوپنهاور بود. از جمله آثار او – اصول شناخت، جملات برگزیده برای زندگی عملی، و مقالاتی در روزنامه تایمز لندن هستند. شوپنهاور در پایاننامه دکترایش به اصل شناخت پرداخت و به تقلید از کانت به شرایط ممکن دسترسی به شناخت اشاره نمود.
آشنایی نیچه با نظرات شوپنهاور باعث شد که او سراغ رشته فلسفه برود. او می گفت از زندگی می توان فقط بصورت پدیده ای استتیک دفاع کرد. نیچه مدعی بود که دین همچون اخلاق در زمان او تبدیل به یک ایدئولوژی شده، بدین دلیل بیشتر آثار او انتقادی از اخلاق و دین مسیح هستند.
فلسفه نیچه غیر از موضوعات اخلاق و انسانشناسی به مقوله های هنر و فرهنگ نیز می پردازد. او در غالب آثارش به بحث در باره هنر و علم و اخلاق اشاره می کند. نیچه بیشتر مرد هنر است تا مدافع علم . کتاب “چنین گفت زردشت” او را امروزه اوج شعر اکسپرسیونیسبی می دانند. از نظر استتیک وی تحت تاثیر نظرات هگل بود.
نیچه را می توان امروزه نماینده ادبیات سمبولیسم، امپرسیونیسم، رمانتیک نو و اکسپرسیونیسم نیز بشمار آورد. اتوپی های نیچه غالبا مفاهیمی خیالی هستند. او مخالف علم و تاریخ گرایی زمان خود بود. نیچه بعد از سال ۱۸۹۰ میلادی تاثیرمهمی روی ادبیات آلمان گذاشت. هیچ فیلسوفی مانند او ادبیات پایان قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ در اروپا را تحت تاثیر خود قرار نداد.
نیچه یکی از روشنفکران آریستوکراتی و خالق اشعار امپرسیونیستی زیر تاثیر گوته و هلدرلین و کلوپاستوک در ادبیات آلمان بود. بعدها ناتورالیستها تحت تاثیر آثار او موفق به خلق ادبیات خاصی شدند. نیچه روی رمان نویسانی مانند هسه و موسیل و برادران مان نیز اثر گذاشت. او خود از تظر استتیک نویسندگی زیر تاثیر نوشته و ترجمه های مارتین لوتر مصلح پروتستان آلمانی بود.
ناتورالیستهای ادبی اروپا دلایلی را که آنزمان نزد مارکس نیافتند، در آثار نیچه کشف کردند. ادعا می شود که نیچه غیراز فاشیسم روی مارکسیسم و اگزستنسیالیسم قرن ۲۰ نیز اثر گذاشت. توماس مان نوشت که او دارای یک روانشناسی تیزبینانه است که دگم های اخلاقی گذشته را به نقد می کشاند.
تئوری اخلاق نیچه زیر تاثیر نظریه اخلاق اسپینوزا بود. ابرانسان نیچه مخلوطی است از اسطورەهای رمانتیک و داروینیسم غیرعلمی عامیانه. نیچه ادعا نمود که انسان غربی خدای مسیحی خودرا کشت تا امکان ظهور ابرانسان اریستوکراتی یونانی را بوجود آورد.
نیچه با تبدیل متافیزیک اراده گرایی به متافیزیک هنری تیر خلاصی برای همیشه به عقلگرایی زد. انتقاد او از سوسیالیسم و امپریالیسم نتیجه مخالفت او با انقلاب مردمی و امپریالیسم آلمان در قرن ۱۹ بود. نیچه اخلاق غرب در طول تاریخ را به دوبخش تقسیم نمود – اخلاق مثبت اربابانه یونانی، و اخلاق منفی برده وارانه ادیان ابراهیمی.
کتاب “جملات قصار” نیچه غیر از اخلاق گرایان فرانسوی و رمانتیک ها زیر تاثیر آثار گوته و هاینه و لیشتتنبرگ است . آثار او را به ٣ دوره تقسیم می کنند – مرحله اول شامل هنر و ادبیات، مرجله دوم او به نقد تاریخ گرایی و زندگی می پردازد. درمرحله سوم در کتاب “چنین گفت زردشت”، غیر از فلسفه زندگی، او به رستاخیز ابرانسان اشاره می کند که می خواهد ورای اخلاق مسیحی عمل نماید.