نگذاریم بهنام ابراهیم زاده را به زندان بازگردانند، فرزند بیمارش به شدت نیازمند حضور پدر است.
نیما فرزند ۱۳ساله ی بهنام ابراهیم زاده، وبلاگ نویس، فعال کارگری و فعال حقوق کودکان است. پدر نیما به دلیل فعالیتهایش، امروز یک زندانی سیاسی محسوب می شود. جرم اصلی او، دفاع از حقوق کارگران و کودکان است. حقوق کارگرانی که زحمتکش ترین و آسیب پذیر ترین قشر جامعه هستند اما از ابتدایی ترین حقوق شهروندی محروم اند و حق کودکانی که جامعه، فرصت کودکی کردن را از آنان گرفته است.
از روز جهانی کارگر سال ۱۳۸۸ تا کنون، بهنام ابراهیم زاده برای مبارزات انسان دوستانه اش، متحمل هزینه های سنگینی شده است. او ۲ بار دستگیر شد. دستگیری دومش در خرداد ۸۹ اتفاق افتاد که همراه با ضرب و شتم شدید بود، به طوری که قفسه سینه و پای چپاش آسیب دید. ۴ ماه در انفرادی ۲۰۹ به سر برد. محروم از هرگونه امکان تماس و ملاقات با همسر و فرزندش بود. در اعتراض به شرایطی که داشت، به مدت ۱۵ روز دست به اعتصاب غذا زد. سرانجام به بند ۳۵۰ منتقل شد و در حین انتقال، در مقابل چشم سایر زندانیان به توهین آمیزترین شکل، مورد بازرسی بدنی قرار گرفت.
در دادگاه اول، او را به اتهام محاربه به ۲۰ سال حبس تعزیری، ۱۰ سال تبعید به زندان رجایی شهر و ۱۰ سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم کردند. بارها از او خواستند تقاضای عفو بنویسد و علیه خود اعتراف کند، اما او بر این باور بود که کاری نکرده است که تقاضای عفو کند. سرانجام محکومیت او به دلیل حضور وکیل، به ۵ سال حبس تعزیری و ۵ سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی کاهش پیدا کرد.
این فعال کارگری در دوران بازداشت خود بارها توسط بازجویان تهدید به اعدام و آزار جنسی شد، با رکیک ترین و غیر اخلاقی ترین الفاظ به او و خانواده اش توهین شد و مورد ضرب و شتم های پیاپی قرار گرفت.
اما او در زندان هم دست از فعالیت بر نداشت. روز کودک، روز کارگر و روز زن را در زندان جشن می گرفت. بر روی دیوارهای بند ۳۵۰، روزنامه دیواری و ویژه نامه های روز کودک، روز کارگر و روز حقوق بشر نصب می کرد و همبندی هایش را به این بهانه دور هم جمع می کرد… در روز کودک عکس های فرزندان زیر ۱۸ سال زندانیان را به نمایش می گذاشت و هر هفته با پدر یکی از آن کودکان مصاحبه می کرد و در هفته نامه بند ۳۵۰ منتشر می کرد…
زمانی که این فعال کارگری برای بار اول بازداشت شد، نیمای او تنها ۱۱ سال داشت. کودکی شاد و پر انرژی و اجتماعی بود. به مدرسه می رفت. درس می خواند و بازی می کرد… اما با دستگیری پدر، زندگی چهره ی خشن و بی رحم خود را به او نشان می داد. نیما در نامه ای می نویسد: “هنگامیکه پدر را برای اولین بار بعد از ماهها از بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به سالن ملاقات آوردند قلب من به شدت مجروح شد، حسرت اینکه پدر نمی تواند در کنار ما بماند و به ما نزدیک شود.
در آن لحظه دوست داشتم با تمام وجودم پدرم را در آغوش بگیرم اما وجود شیشه های بیرنگ و بیروح که حتی به سختی می توانستم پدر را در آنسوی میله های زندان ببینم اجازه این را به من نمی داد که پدر را با تمام وجودم در آغوش بگیرم…”
در طی ۳ سالی که پدر به مرخصی نیامده بود، نیما، هر دوشنبه با شوق فراوان و با انبوهی از اخبار و اطلاعات حقوق بشری به همراه مادرش به ملاقات پدر می رفت و برای آزادی او روزشماری می کرد.
اما گویی اندوه این خانواده تمامی نداشت…
۳ ماه پیش بود. در تماسی تلفنی با زندان همسر این فعال حقوق کودک به او می گوید: تنها فرزندشان، نیما، بیمار است. ۱۰ روز بعد، در ملاقات آقای ابراهیم زاده با پدر و مادرش، وقتی سراغ همسر و پسرش را می گیرد، پدر می گوید: “نیما را در بیمارستان محک کودکان بستری کرده ایم”
… و پدر نیما که معنی بستری شدن در بیمارستان محک را خوب می داند، کوهی از غم واندوه بر سرش آوار می شود. با پیگیری های ممتد و تهدید مسئولین زندان به اعتصاب غذا، بالاخره به او اجازه می دهند به مرخصی برود. او شتابان از اوین به محک می رود تا خود را به بالین کودک بیمارش که در غیاب پدر مبتلا به سرطان شده است، برساند. از آن روز تا کنون، “بیمارستان” خانه ی دوم نیما و خانواده ی ابراهیم زاده شده است.
بهنام ابراهیم زاده می گوید: “شرایط پسرم به حدی وخیم است که من تمام این مدت دنبال کارهای او بودم و حتی فرصت نکردم مشکلات جسمانی که در زندان دچارش شدم از آرتوروز گردن تا از دست دادن هفتاد و پنج درصد شنوایی گوشم، را رسیدگی کنم.”
و امروز نیمای کوچک، همانند پدر خود در مبارزه است. مبارزه ای از جنس دیگر.
مبارزه با سرطان خون…
نیما و داروهایش
داروهایی که نیما باید به شکل مداوم و در طولانی مدت مصرف کند، به شدت کمیاب و بسیار پر هزینه هستند. پدر نیما از روز اول مرخصی از زندان، در تهران، شهرستان ها و حتی خارج از کشور به دنبال دارو بوده است. او برای تهیه دارو به وزارت بهداشت مراجعه کرده و با تعدادی از نمایندگان مجلس هم در مورد مشکلات کمبود دارو صحبت کرده است. اما ظاهرا جوابی از سوی مسئولان دریافت نکرده است.
او می گوید: “… تنها بخش کمی از این داروها را با هزار بدبختی پیدا کردم واگر دوستان وآشنایان خارج نبودند معلوم نبود وضعیت نیما به کدام سو و جهت می رفت.”
به گفته ی پزشکان متخصص، نیما تا ۳ سال آینده باید تحت درمان باشد، بنابراین مصرف داروها و پروسه ی درمانی وی ادامه دار خواهد بود و معضل تهیه دارو همچنان گریبانگیر این خانواده است.
وضعیت جسمی و روحی نیما
نیما به شکل مداوم برای طی مراحل درمانی به بیمارستان محک مراجعه می کند. به دلیل داروهایی که مصرف می کند و به خصوص از زمانی که پرتو درمانی می شود، مدام حالت تهوع و سرگیجه و تشنج دارد. در مواردی از شکم درد رنج می برد و کمتر میل به خوردن غذا و حتی آشامیدن مایعات دارد. پزشکان این وضعیت را اثرات داروهای مصرفی می دانند. علاوه بر اینها روشن است که هریک از مراحل سخت و طاقت فرسای درمانی (شیمی درمانی، پرتودرمانی، تزریق خون و …) برای کودکی با جثه ی نحیف او، با درد و رنج بسیار همراه است. اما نیما بزرگ مرد کوچکی است که شجاعانه با بیماری اش می جنگد و پیش از آنکه به فکر خود باشد، غصه دار پدر و مادر است. نیما وقتی پدر را در حال گریه می دید دلداری اش می داد و به او می گفت اگر قرار است گریه کنی، از فردا دیگر به بیمارستان نیا.
او همچنین در نامه اش می نویسد: ” با خود عهد بسته ام که در این مدت مامانم را ناراحت نکنم و جلوی او گریه نکنم و دردم را پنهان کنم… انگار که از چشمانم می فهمد که من چی می کشم پدر و مادرم روزها و لحظه های مرا با چهره خندان دیده اند حتی امروز صبح وقتی دراتاق آزمایش مادرم مرا از بیرون از لای در اتاق نگاه می کرد با اینکه سوزن سرنگ درون استخوان کمرم فرو رفته بود به او لبخند زدم ولی باز چشمان مامان پر از اشک و حسرت وآه بود. انگار که در این دوران بیماری باید من درد بکشم مامانم هم اشک بریزد وغصه بخورد و پدرهم حسرت آن روزهایی که سالم بودم را بخورد و مدام در ترافیک و دود و سرمای تهران هر روز از جنوب تهران تا شمال تهران دارآباد دنبال وسایل و داروهایی که من لازم دارم باشد و بعد هم با سه ساعت ملاقات تلخ نیما را روی تخت بیمارستان مشاهده کند و شب هم ساعت هشت به خانه بدون من برسد و جای خالی مرا در خانه احساس کند و فردا همین …”
دلهره ی بازگشت پدر به زندان
روز دوشنبه ۹ اردیبهشت، یک مقام دادستانی طی تماس تلفنی با همسر بهنام ابراهیم زاده که در بیمارستان همراه و در کنار فرزندش بود، تاکید کرد که بهنام ابراهیم زاده باید روز سه شنبه ۱۰ اردیبهشت، به دادستانی مراجعه کند. این تماس در حضور نیما صورت گرفت و در شرایطی که هرگونه اضطراب و استرس برایش به شدت خطرناک است و می تواند حال او را به وخامت ببرد.
بهنام ابراهیم زاده چند روز قبل تر اعلام کرده بود که: “متاسفانه با تمدید مرخصی موافقت نکردند. من با تمام مدارک پزشکی به دادستانی مراجعه کردم، اما گفتند که وزارت اطلاعات با تمدید مرخصی مخالفت کرده است. این در حالی است که وضعیت پسرم بشدت وخیم است.”
این فعال حقوق کودکان می گوید:
“چطور می توانم پسرم را در حال سرطان پیشرفته تنها بگذارم به زندان برگردم؟ … پسرم خیلی باهوش است و از وقتی خبر برگشت رضا شهابی به زندان را خوانده بسیار نگران است. از زمانی هم که فهمید من باید به زندان برگردم وایت و پلاکت های بدنش افت کرده است و شرایط خوبی ندارد. روز گذشته هم دوباره تشنج کرد. الان کنارش نشسته ام و هراس دارد و می گوید اگر تو برگردی ما چکار کنیم؟ نمی دانم دیگر به چه مرجعی باید مراجعه کنم تا شرایط پسر و خانواده ام را درک کنند. نمی دانم اگر به زندان برگردم چه کسی می خواهد به فرزند و همسرم در این شرایط رسیدگی کند. پدر و مادرم در شهرستان هستند و نمی توانند به تهران بیایند در تمام این مدت دنبال داروهای نیما بودم چطور می توانم او را در این حالت تنها بگذارم.”
او تصریح می کند: “پزشکان بارها گفته اند که حضور من در کنار او در بهبود وضعیتش خیلی تاثیر داشته و وقتی به پزشکان گفتم من را احضار کرده اند تا به زندان برگردم تعجب کردند و گفتند چطور ممکن است با این شرایط نیما، به زندان برگردم؟ آنها تاکید کردند که ماندن من در کنار نیما در روحیه اش خیلی تاثیر مثبت داشته و باعث شده که با بیماری خود مبارزه کند. واقعا اگر به این شرایط توجه نکنند به محض اینکه به زندان برگردم دست به اعتصاب غذا خواهم زد. من در طی این سالهای هزینه های زیادی را بخاطر مبارزاتم برای دفاع از حقوق کارگران و کودکان پرداخت کردم و پشیمان هم نیستم و فعالیت خود را ادامه خواهم داد اما امروز نجات جان نیما برای من در اولویت است.”
به یاری شان بشتابیم
این روزها در حالی که خانواده ی ابراهیم زاده به شدت درگیر بیماری نیما هستند و در تکاپوی مداوم برای تهیه ی دارو و بستری کردن او به سر می برند، موضوع عدم تمدید مرخصی بهنام ابراهیم زاده و بازگرداندن وی به زندان، برایشان رنج و عذابی مضاعف شده است. نیما در شرایطی نیست که بتواند استرس، اضطراب و شوک های عاطفی را تاب بیاورد. بدن ضعیف او به شدت آسیب پذیر است و هرگونه ضربه ی روانی می تواند روند بهبودی او را دچار اختلال کند و او را در وضعیت خطرناک قرار دهد.
امروز ضمن گرامیداشت روز کارگر، از تمامی مسئولان قضایی مرتبط با پرونده ی بهنام ابراهیم زاده تقاضا می کنیم، وضعیت اضطراری و حساس این پدر زحمتکش و تنها فرزندش را جدی بگیرند. این روزها نیما، نیاز حیاتی به پدر دارد و بازگرداندن او به زندان یعنی قطع کردن داروهای نیما و روند درمان او و وارد آوردن شوک های روانی شدید به کودکی که سه ماه تمام است با همه ی توان می جنگد تا فقط و فقط بتواند زنده بماند. از شما می خواهیم با تمدید قطعی مرخصی وی تا زمان بهبودی فرزندش، نگذارید کودکان قربانی تصمیمات بزرگترها شوند و فاجعه ای دیگر به بار آید.
ما همچنین از کلیه ی رسانه های خبری، فعالان حقوق بشر، فعالان رسانه ای، خانواده های زندانیان سیاسی و جامعه ی پزشکی داخل و خارج از ایران، خواهشمندیم «نیما» را با سرطان تنها نگذارید. سرطان هم درد دارد و هم هزینه. صدای نیما و یاری رسان او باشید. او می خواهد زنده بماند…
کمپین حمایت از کودکان والدین زندانی
11 اردیبهشت ۱۳۹۲
اول می ۲۰۱۳
– برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص این گزارش، به سایت های زیر مراجعه نمایید:
فعالان در تبعید، کلمه، روزآنلاین و وبلاگ خانواده بهنام ابراهیم زاده
www.behnamebrahimzadh.rozblog.com