این روزها اعلامیه و نامه مکرر علیه توافق نامه اخیر احزاب دموکرات و کومه له منتشر می شود که سر تیتر و وجه مشترک همه آن ها «دفاع از استقلال و تمامیت ارضی» است.
تا آنجا که خبر داریم در این توافق نامه هیچ موضعی که با مواضع سال های اخیر این دو تشکل کردی متفاوت باشد اتخاذ نشده و یک تحلیل غالب این است که چون در دوره های اخیر هر دو حزب با ریزش ها و گسست ها و گسل های کلافه کننده ای مواجه بوده اند عزم کرده اند که با این ابتکار گروه های رقیب را به حاشیه رانند و نوعی سرکردگی و قدرت برتر پدید آورند. متاسفانه این کار همزمان شده است با بالا گرفتن تهدیدات خارجی و جمع آمد برخی نیروها – به شمول حزب دموکرات (هجری) و کومه له (مهتدی) در استکهلم و بروکسل برای درست کردن یک «آلترناتیو» برای حکومت جمهوری اسلامی با تکیه بر حمایت فعال «جامعه بین المللی». فعالین صلح دوست و آزادیخواه ایرانی نمی توانند و نباید حد مطالبات گروه های قومی را آماج قرار دهند. اما آنها حق دارند و باید با حساسیت بسیار روش و ابزارهای پی گیری مطالبات را مورد مداقه قرار دهند و چنانچه با امر صلح و اصول گذار مسالمت آمیز به دموکراسی ناهمخوانی داشت آن روش ها و ابزارها را نکوهش کنند و خواستار تغییر آن گردند.
اگر روش ها و ابزارها ملاک بود آنگاه مشارکت کردان در نشست بروکسل و نوع نگاه حاکم بر آن نشست به نقش قدرت های بزرگ در تحول جامعه ما مورد نقد و اعتراض قرار می گرفت.
اگر خوش بینانه بنگیرم مدعیان حس می کنند که با این کار دارند مردم کرد را از احزاب کردی، که «جداسری»، دارند جدا می کنند. اما چون نیک بنگریم نتیجه عملشان عکس این است. منتظر بمانیم و ببینیم صدایی از مردم کرد خواهیم شنید که پشت این حرفی که اعلامیه نویسان نوشته اند بایستند؟
نیست هیچ گروهی و گرایشی در میان کردها که نسبت به آنچه که در این نامه ها و اعلامیه ها با خوش بینی و اعتماد بنگرد. این چه نوع جلو گیری از «تجزیه ایران» است که یک گروه حتی کوچک هم از آن مناطقی که شما فکر می کنید دارند برای جداکردنش از ایران نقشه می کشند، امضاء کننده – و یا حتی همسو – با حرف های شما نیست. اگر هم با مضمون حرف های شما همسو باشد روشی را که برگزیده اید نمی پسندد.
نامه ها و اعلامیه ها «تمامیت ارضی» را در جایگاهی فراتر از «صندوق رای» قرار داده اند و این مقدمه ایست برای عدم تمکین به صندوق رای، و حتی درهم شکستن آن، هرگاه صندوق رای به تمامیت ارضی «خیانت» کند. برخی از این ها در دفاع می گویند: خیر. ما صندوق رای را انکار نمی کنیم اما جداسری را محکوم می کنیم و می دانیم که محال است مردم ایران به جدایی قطعه ای از خاک خود رای دهند. آنها می گویند: ما حرف صندوق رای را قبول داریم مشروط بر این «دموکراتیک» باشد؛ یعنی از همه ایرانیان رای گرفته شود. آنها می گویند: اگر اقلیتی کوچک از شهروندان روسیه، مثل چچن ها، فکر جداسری دارتد و این «دموکراتیک» نیست که رای مردم سراسر کشور نادیده گرفته شود.
جدا از این که مردم هر منطقه قومی در ایران خواهان استقلال باشند یا نباشند، جدا از این که استقلال به لحاظ اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی به سود مردم منطقه ی قومی یا بسود ایران باشد یا نباشد، باید حرف صندوق رای – چنانچه باور همگانی به صحت و سلامت آن تضمین باشد – در راس باشد و «تمامیت ارضی» از آن والاتر شناخته نشود. می دانم که احساساتی خلاف این اصل در ایران بسیار ریشه دار و دیرینه است. می دانم که قانع کردن ایرانیان به این که تمامیت ارضی وقتی مقدس است که به رای آزادانه ی همه گروه ها و هویت های قومی و منطقه ای کشور باشد، کاری بس دشوار است.
در این روزها محافل معینی در منطقه و در غرب به شدت در کارند تا مقدمات و ملزومات سیاسی و لجستیک حمله به ایران را فراهم کنند. آنها – مثل همه جنگ افروزان – مسئولیت آغاز جنگ را حتما از عهده خود برداشته و بر عهده ایران خواهند گذاشت. می دانیم که برخی گروه های قومی و یا غیرقومی ایرانی هم گفته اند و نوشته اند که مسوولیت این حمله بر عهده جمهوری اسلامی است. اما موضوع توافق نامه دموکرات و کومه له به این موضوع باز نمی گردد. اما چون بر تقدم دموکراسی بر تامین حقوق قومی پای نفشرده اند، می توان حدس زد که «راه های دیگر» برای تامین حقوق قومی از سوی آنان احتمالا ممکن تر شمرده می شود. نقد توافق نامه دموکرات و کومه له فقط زمانی صلح جویانه و انسانی بود که آنان را فرا می خواند که – حقوق قومی تا حد استقلال کامل – را پس از حاکمیت صندوق رای بر سراسر کشور پیش بکشند و در دوره های جاری با سایر کوشندگان راه آزادی همراه و همزبان باشند. منقدان مشی کومه له و دموکرات به جا بود، به جای تقدم تمامیت ارضی بر دموکراسی، به نقد همنشینی آنان با بروکسلیان می پرداختند که چرا امید به حمایت «جامعه بین المللی» برای برانداختن جمهوری اسلامی ایران را جایگزینامید به توانمندی «جامعه مدنی» می سازند؟
اگر اعتراض و نقدی به احزاب کردی باشد، مطمئنا به آرزوهای آنان، از جمله آرزوی تاسیس یک کردستان مستقل، نیست. به بی عنایتی و کم اعتنایی آنان به عمل مدنی و تکیه بر کنش شهروندی برای پیگیری خواسته ها و توسل قدرت های خارجی و همنشینی با گرایش هایی است که اصل را بر حمایت بین المللی قرار می دهند. و این در شرایطی است که اتفاقا در کردستان امکان تکیه بر عمل مدنی آشکارا گسترده از سایر نقاط ایران است. به یاد آوریم که کردستان تنها منطقه ای از ایران است که در آن به خاطر اعدام های سیاسی مردم دست به اعتصاب همگانی زدند و بازارها را بستند.
حس می کنم اهمیت و معنای«ایرانی بودن» در ذهن نسل دیروز با نسل ما – و نیز درک ما از معنای ایرانی بودن با درک نسل بعد از ما – به غایت متفاوت است. این مفهوم ها به مرور زمان تغییر شکل می دهد. برای نسل قبل از ما ایرانی بودن ارزشی انکار ناپذیر بود که ریشه در قومیت ethnicity و همخونی kinship داشت و با افتخارات تاریخی و تقدس خاک گره می خورد. دو مفهوم ایرانی بودن و ناسیونالیسم ایرانی در کمتر ذهنی از هم تفکیک بود. پایبندی به این «ارزش ها» سند هویت بود و شناسنامه و گذرنامه سند گرانقدر ثبت همین هویت بود. در ذهن بسیاری از هم نسلان ما ایرانی بودن بیش از آنکه در همخونی و هم نیائی تاریخی، یا در تقدس خاک، یا در داشتن اسناد هویتی معنا شود، در همفرهنگی، و مقدم بر همه در همزبانی و فهم یک دیگر، تجلی می یابد. بیهوده نیست که نسل قبلی نسبت به حفظ گذرنامه و نگاه نسبت به سرزمین با حساسیتی غیرقابل مقایسه با نسل بعد برخورد می کند. ناسیونالیسم خاک و خونی بسیار رنگ باخته و حس تعلق گروهی عمدتا خصلت فرهنگی به خود گرفته است.
کاملا قابل پیش بینی است که برای نسل های بعدی، آنان که در فضایی جهانی شده و بشدت «چندفرهنگی» چشم به دنیا می گشایند، مفهوم «ایرانی بودن» نه تنها هیچ ربطی به ناسیونالیسم (ملت گرایی) پیدا نکند، بلکه عناصر متکی بر عامل همفرهنگی نیز تا حدی قابل ملاحظه با عناصر متکی بر یک فضای چندفرهنگی در آمیخته شود و مرزهای پررنگ هویت ملی – با تفسیرهای دیروز و پریروز – را کم رنگ تر و کم رنگتر کند. ایرانیان مصون نیستند از افتادن در مسیر تحولی که «حس ملی» در میان اروپائیان طی یکصد سال اخیر طی کرده است.
ما ایرانیان به سویی خواهیم رفت که نسل های بعدی توان سلوک با نسل ما – با این تلقی که «شما بیش از حد ایرانی هستید» – را تا حد بسیار از دست خواهند داد. فکر نکنیم کردها از این روند برکنار خواهند ماند. از این نظر میان ملت ها فقط یک «ناهمزمانی» (اختلاف فاز) وجود دارد. روزگاری خواهد رسید که هم نگاه مندرج در نامه ها و اعلامیه ها در نقد آرزوهای احزاب کردی، و نیز نگاه مندرج در احزاب کردی، هر دو به روزگاران سپری شده ی مردم سالخورده تعلق خواهند یافت. آرزویی محال در سرم می چرخد: ایکاش نگاه مندرج در روح فعالین سالخورده ما با روح روزگاران سپری نشده این قدر بیگانه نبود.