کلمه- زهره نقیبی: علیرضا علوی تبار می گوید: تقریبا امروز همه قانع شده اند که دیگر شرکت در انتخابات و فعالیتهای انتخاباتی موضوعیت ندارد.
این فعال سیاسی در گفت و گو با کلمه با تاکید اینکه پاسخ منفی جناح های مختلف حکومتی به حسن نیت اصلاح طلبان، ضربه ای اساسی به انگیزه آنان زد و بحث و گفت و گو از انتخابات را منتفی ساخت، اشاره دارد: حکومت در پاسخ به سخنان آقایان خاتمی و موسوی خویینی ها نه تنها قدم مثبتی بر نداشت بلکه بسیار طردکننده سخن گفت و عمل کرد. یکی دو روزنامه باقی مانده نزدیک به اصلاح طلبان و هفته نامه های مستقل را نیز تعطیل کرد. حتی در واکنش به بیانیه جمعی از منتقدان و اصلاح جویان داخلی به دستگیری برخی از آنها اقدام کرد. هر طور که بود حکومت به اصلاح طلبان نشان داد که به هیچ وجه مایل نیست زمینه را برای شرکت فعال منتقدان در انتخابات فراهم آورد.
او معتقد است که “نباید تصور کرد که حکومت حاضر است که هزینه زیادی برای رقابتی کردن واقعی انتخابات بپردازد، حکومت هیچ دعوتی از منتقدان دگرگونی خواه برای شرکت در انتخابات نخواهد کرد و ترجیح می دهد که آنها با حالت قهر و انفعال با انتخابات برخورد کنند” و همچنین می گوید: “آینده ایران را نیروهای داخلی تعیین می کنند.”
متن کامل مصاحبه کلمه با علیرضا علوی تبار به شرح زیر است:
بحث انتخابات در میان اصلاح طلبان ناگهان اوج گرفت، اما به نظر می رسد اینک این بحث افول پیدا کرده است. بسیاری می پرسند واقعا چه شد؟ چه بحثهایی انجام شد و چه اتفاقاتی افتاد؟ به هر حال می دانیم که اصلاح طلبان امکان کمی برای ارتباط مستقیم با مردم دارند. اگر امکان دارد اشاره ای به مباحث مطرح شده و نتایج آن بنمایید تا بحث های دیگری را طرح کنیم.
با مطرح شدن بحث انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی، مهمترین پرسشی که در میان اصلاح طلبان مطرح شد این بود که “آیا باید انتخابات را جدی گرفت و به طور فعال و برنامه ریزی شده و یکپارچه با آن مواجه شد یا خیر؟” بخش قابل ملاحظه ای از فعالان و تحلیل گران سیاسی به این پرسش پاسخ مثبت می دادند، می توان دو نوع نگاه به انتخابات را از یکدیگر متمایز ساخت. تفاوت این دو نوع نگاه در نهایت به دو نوع طراحی و برنامه ریزی در مورد انتخابات منجر می گردد. به اختصار می توان این دو نگاه را “نگاه مثبت نوع اول” و “نگاه مثبت نوع دوم” نامید.
طرفداران نگاه مثبت نوع اول معتقدند که مجلس شورای اسلامی نهادی است با ظرفیت های بسیار برای تاثیرگذاری بر اداره امور کشور. از نظر آنها اگر بتوان در درون این نهاد نیرویی تاثیرگذار، هم از نظر تعداد و هم از نظر کیفیت ایجاد کرد که خواهان بهبود بخشی به امور کشور باشند، هم می توان جلوی برخی تصمیم گیریهای مخرب را گرفت و هم می توان زمینه را برای برخی تصمیم گیریهای سازنده فراهم کرد. حضور یک اقلیت صاحب نظر و دارای تجربه سیاسی کافی که در ضمن پایبند به اصول مشخصی بوده و از شجاعت نیز برخوردار باشد، می تواند فضای سیاسی کشور را بهبود بخشیده و زمینه را برای احقاق حقوق قانونی مردم فراهم نماید. در این نگاه “برآیند” انتخابات است که از اهمیت برخوردار است و پیروزی در انتخابات معنایی جز در اختیار گرفتن بخشی از نهاد مجلس و بهره گیری از آن جهت اصلاح امور ندارد.
طرفداران نگاه مثبت نوع دوم معتقدند که در شرایط کنونی نمی توان به انتخابات به عنوان راهی برای تاثیرگذاری بر نهاد قانونگذاری نگریست. از این رو انتخابات را در این مرحله بایستی به عنوان راهی برای حل مشکلات جریان منتقد و خواهان دگرگونی مورد توجه قرار داد. آنها مدعی اند که “اقدام سیاسی جمعی” در شرایط کنونی از جانب منتقدان دگرگونی خواه صورت نمی گیرد و زمینه ای ندارد. علت این امر نیز چیزی نیست جز فقدان امکان ارتباط با مردم، فقدان امکان گردهم آیی و هم اندیشی نیروهای سیاسی، محدودیت عمل تشکل های سیاسی موجود و فضای امنیتی و ناامیدکننده عرصه سیاست. اولویت جریان منتقد و دگرگونی خواه چیزی نیست جز تثبیت وجود خویش در عرصه جامعه و وادار ساختن حکومت در به “رسمیت شناختن وجود منتقدان و مخالفان مسالمت جو در داخل کشور”. از این دیدگاه انتخابات فرصت بسیار مناسبی است برای دستیابی به این هدف.
در واقع این دیدگاه بهره گیری از فرصت انتخابات را مهم تر از شرکت در خود انتخابات می داند. در شرایط کنونی حضور فعال در فرایند انتخابات می تواند زمینه ساز مجدد امکان اقدام سیاسی جمعی باشد. جریانهای منتقد می توانند با ایجاد مراکزی برای هم اندیشی درباره انتخابات، زمینه را برای گفتوگوی جمعی در این زمینه فراهم آورند و فضای سرد کنونی عرصه سیاست را بشکنند. به علاوه به دلیل پایین بودن نسبی هزینه شرکت در فعالیت های مربوط به انتخابات در مقایسه با سایر اشکال فعالیت های سیاسی، می توان ارتباط بیشتری با مردم برقرار کرد و دیدگاه ها و انتقادهای موجود را به آنان منتقل کرد. در این دیدگاه در واقع فرایند انتخابات اهمیت دارد و نه آنچه در نهایت به عنوان نتیجه اعلام می شود. بهره گیری از فرصت انتخابات برای بازسازی جریان منتقد و دگرگونی خواه حتی ممکن است در نهایت به شرکت در خود انتخابات (معرفی نامزد انتخاباتی و رفتن به پای صندوق رای) منجر نشود.
آیا نگاه مخالفی به برخورد فعال با انتخابات وجود نداشت؟ اگر وجود داشت آنها چه می گفتند؟
اتفاقا نگاه منفی قدرتمندی نیز میان اصلاح طلبان وجود دارد. طرفداران این نگاه اغلب بر این نکته تاکید می کنند که تجربه سالهای اخیر نشان داده است که نهادهای قانونی فاقد ظرفیت و امکان واقعی برای تاثیرگذاری بر روند امور هستند. حکومت از این نهادها صرفا بهره گیری تبلیغاتی کرده و با برگزاری انتخابات مهندسی شده، نیروهای مورد نظر خودرا از صندوق ها بیرون خواهد آورد. از این رو شرکت در انتخابات مهندسی شده تنها منجر به مشروعیت دادن به رفتارهای حکومت و گرم کردن تنور انتخابات خواهد شد. آنها به علاوه بر ناامیدی و عصبانیت و قهر نیروهای جوان طرفدار دگرگونی تاکید می کنند و باور دارند که حضور اصلاح طلبان در انتخابات از دیدگاه جوانان خشمگین معنایی جز خیانت و سازش و معامله با حکومت نخواهد داشت. آنها مدعی اند که در شرایط حصر رهبران نمادین جنبش مردمسالاری خواهی در ایران، زندانی بودن تعداد قابل ملاحظه ای از نیروهای سیاسی و فقدان رسانه همگانی برای سخن گفتن با مردم، حضور در انتخابات خیلی زود سوء تعبیر شده و منجر به شکاف درون جبهه اصلاحات خواهد شد. آنها در واقع حضور در فعالیت های انتخاباتی را اقدامی پر هزینه و بی نتیجه ارزیابی می کنند.
فکر می کنید از میان دیدگاههای فوق کدامیک قابل دفاع تر و معتبرتر است؟ خود شما در چنین بحث هایی شرکت داشتهاید؟ و فکر میکنید کفه نظرات به کدام سمت سنگین تر بوده است؟
بنده در گفتوگوهای زیادی در این باره شرکت کردم. جمعبندی گفتوگوهای صورت گرفته نشان می داد که طرفداران نگاه مثبت فرآیندی (استفاده از فرصت انتخابات و نه لزوما شرکت در آن)، از ادله قوی و منسجم تری برخوردار هستند. ضمن آنکه می توان با دیدگاه منفی در مورد “ظرفیت واقعی نهادهای تصمیم گیری” در شرایط و ساختار کنونی قدرت همسو بود، نمی توان از فرصت انتخابات چشم پوشید و به امید فرا رسیدن معجزه آسای شرایط مطلوب به انفعال و سکوت رسید.
از لحن شما به نظر می رسد که همه این بحثها مربوط به گذشته بوده است! در فضای عمومی نیز نشانی از طرح این دیدگاههای مختلف دیده نمی شود. چه اتفاقی افتاد که شرایط به این نقطه رسید و گفتوگوها قطع شد؟
دیدگاه مثبت نوع دوم (استفاده از فرصت انتخابات) برای آنکه به مرحله اجرا در آید، نیازمند زمینه هایی بود. اصلاح طلبان برای اجرای این خط مشی بایستی هماهنگ و یکپارچه و منسجم عمل می کردند. اینکه هر کسی هر طور بخواهد و بدون هماهنگی با دیگران سخن گفته و اقدام کند با چنین خط مشی تناسب ندارد. به علاوه این خط مشی احتیاج به صبوری دارد. باید از زدن سخنان تند و قطبی کننده وضعیت خودداری کرد و به بسیاری از اقدامات و سخنان جریان مقابل واکنش نشان نداد. از سوی حکومتگران نیز باید شرایطی فراهم می شد. اصلاح طلبان برای فعال شدن در انتخابات نیازمند رسانه هستند، آنها باید بتوانند آزادانه گردهم آیند و با هم گفتوگو و هم اندیشی کنند، چهره های برجسته اصلاح طلبان، چه آزاد و چه زندانی، باید بتوانند در مورد موضوع های مختلف موضع گیری کنند و نظر دهند. فراهم شدن این شرایط نیازمند تحمل و مدارای حکومت است. اما نه اصلاح طلبان و نه حکومت هیچکدام در جهت فراهم شدن شرایط لازم حرکت نکردند. به ویژه حکومت در پاسخ به سخنان آقایان خاتمی و موسوی خویینی ها نه تنها قدم مثبتی بر نداشت، بلکه بسیار طردکننده سخن گفت و عمل کرد. یکی دو روزنامه باقی مانده نزدیک به اصلاح طلبان و هفته نامه های مستقل را نیز تعطیل کرد. حتی در واکنش به بیانیه جمعی از منتقدان و اصلاح جویان داخلی، به دستگیری برخی از آنها اقدام کرد. به هر حال هر طور که بود حکومت به اصلاح طلبان نشان داد که به هیچ وجه مایل نیست زمینه را برای شرکت فعال منتقدان در انتخابات فراهم آورد. پاسخ منفی جناح های مختلف حکومتی به حسن نیت اصلاح طلبان ضربه ای اساسی به انگیزه آنان زد و بحث و گفتوگو از انتخابات را منتفی ساخت. تقریبا امروز همه قانع شده اند که دیگر شرکت در انتخابات و فعالیتهای انتخاباتی موضوعیت ندارد.
رفتارهای حاکمیت که به آن اشاره کردید، قابل درک نیست. آنها به دنبال چه هستند؟
به نظرم حکومت به دنبال برگزاری انتخاباتی آرام و اطمینان بخش است. شکل مطلوب انتخابات از نظر حکومت این است که انتخاباتی با مشارکت زیاد و رقابت کم برگزار شود؛ به این معنا که درصد بالایی از مردم در انتخابات شرکت کنند و از میان گزینه های محدود و اندک (خودی ها) برخی را برگزینند. به این ترتیب نتیجه انتخابات از پیش مشخص خواهد بود و افرادی متعلق به یک جریان و حداکثر با برخی تفاوت های سلیقه ای وارد مجلس خواهند شد. در جریان انتخابات نیز انتظارات و پرسش هایی که حکومت نخواهد یا نتواند به آنها پاسخ دهد، پدید نخواهد آمد. با اعلام نتایج انتخابات نیز اعتراضی نخواهد شد و نتایج به راحتی پذیرفته خواهد شد و بازندگان در بخش های دیگری از حاکمیت به کار گرفته شده و از مزایای قدرت بهره مند خواهند شد. به علاوه با مهندسی انتخابات می توان به نیروهای سیاسی منتقد و مخالف اعلام کرد که هیچ نیازی به حضور شما در عرصه سیاست نیست و حکومت می تواند بدون شما نیز ظاهر فرایند انتخابات را حفظ کرده و به نتایج مطمئنی از آن دست یابد. از این رو نباید تصور کرد که حکومت حاضر است که هزینه زیادی برای رقابتی کردن واقعی انتخابات بپردازد. حکومت هیچ دعوتی از منتقدان دگرگونی خواه برای شرکت در انتخابات نخواهد کرد و ترجیح می دهد که آنها با حالت قهر و انفعال با انتخابات برخورد کنند.
با این تصویر آینده چگونه خواهد بود؟ چه باید کرد؟ چه وقایعی در پیش است؟
آینده عرصه سیاسی در ایران روشن نیست. امکان های بسیاری وجود دارد و آینده آبستن وضعیت های مختلفی است. تنها نیرویی می تواند در شرایط گوناگون محتمل در آینده نقش تاریخی خود را ایفا کند که آماده و گوش به زنگ باشد. منتقدان دگرگونی خواه اگر خواهان ایفای نقش مهمی در عرصه سیاسی ایران هستند، بایستی خود را از چند جنبه تقویت کنند. از یک سو باید به عنوان نیرویی پایبند به اصول مشخص در سیاست رفتار کنند. به گونه ای که هم برای همراهان و دوستان و هم مخالفان و حکومت نیرویی قابل پیش بینی و قابل محاسبه باشند. رفتارهای متناقض، بی ضابطه و واکنشی فضای عدم اعتماد را در عرصه سیاسی ایران دامن خواهد زد و امکان هرگونه گفتوگو و توافق و در صورت لزوم سازش را از میان خواهد برد. تصمیم گیری های سیاسی مهم تر از آن است که به جوانان خشمگین، فعالان ناشناس فضای مجازی و افراد غیر مسئول سپرده شود.
ظاهرا شما نقشی برای نیروهای خارجی در تحولات آینده قایل نیستید؟ چرا؟
می خواستم به این نکته هم اشاره کنم. به نظر من بحث نیروی خارجی را باید در ارتباط با مخالفان و منتقدان طرح کرد و نه به صورت مستقل. توجه کنید اپوزیسیون ایران در سالهای نخست انقلاب دچار خطاهای راهبردی شد که به روند گذار به مردمسالاری در ایران ضربه ای اساسی وارد کرد. منظورم کل اپوزیسیون نیست بلکه بخش مطرح تر و مشهورتر آن است. نخستین خطای راهبردی گرایش به بهره گیری از خشونت و قهر علیه حکومت بود. این گرایش یا به صورت ایجاد بخش نظامی در دوران سازمانهای مخالف نشان داده می شد و یا از طریق تلاش برای نفوذ در میان نظامیان ایرانی. خطای راهبردی دوم گرایش به بهره گیری از نیروهای خارجی علیه حکومت ایران بود. آثار منتشر شده اخیر نشان می دهد که همکاری با صدام فقط به سازمان مجاهدین خلق خلاصه نمی شود، دیگرانی نیز درگیر این خطای راهبردی شدند. نتیجه این دو خطای راهبردی به گمان ما نابودی مشروعیت مخالفان اصلی در سالهای نخست انقلاب بود. در حال حاضر مخالفان و منتقدان با فاصله گرفتن از جریانهای نامشروع و غیر مقبول سالهای نخست انقلاب، تا حدودی توانسته اند مسالمت جو و مستقل بودن خود را اثبات کرده و اعتماد مناسبی کسب کنند. نگرانی این است که بخشی از مخالفان و منتقدان دوباره این خطاهای راهبردی را تکرار کنند و به مشروعیت منتقدان و اعتماد عمومی لطمه ای غیرقابل جبران وارد نمایند. به هر حال مخالفان و منتقدان بایستی مستقل از نحوه برخورد و روش نیروهای خارجی و با پایبندی به “میهن دوستی مردمسالارانه” در کنار تلاش برای گذار به مردمسالاری با هرگونه تهدید امنیت ملی و منافع ملی از جانب نیروهای خارجی مقابله کنند. به هر حال آینده ایران را نیروهای داخلی تعیین می کنند.