چراجمهوری اسلامیان اصلاح طلب و برخی جمهوریخوان اصلاح طلب عصبانی هستند؟
بعد از شکست جمهوری اسلامیان اصلاحطلب و پیدایش خلاء سیاسی در کشور، همه نیروهای سیاسی غیرحکومتی ، در یک مدار بسته گرفتار و قادر به پرکردن خلاء سیاسی نبودند. جمهوری اسلامیان اصلاح طلب و بخشی از اصلاحطلبان برون حکومتی با ناامیدی خود را برای انتخابات آتی ریاست جمهوری آماده میکردند تا شاید بتوانند جلو ریزش سنگین و وسیع نیروهای خود را بگیرند؛ تا شاید بتوانند همکاری رسمی با یکدیگر داشته باشند، تاشاید بتوانند … و روزی روزگاری توازن قوا مجددا به هم بخورد و اراده رهبر تضعیف شود و اصلاحاتی در چارچوب جمهوری اسلامی انجام گیرد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت اسلامی و افراد شناخته شده نظیر حجاریان همه سرمایه خود را روی انتخابات آتی سرمایه گذاری کردهاند. دست اصلاحطلبان غیرحکومتی حامی آنها نیز بدجور در پوست گردو گیر کرده است . اینها هیج آلترناتیوی بجز دفاع از اصلاحطلبان حکومتی و نقد اعمال گذشته آنها و دعوت از آنها به نقد و بازنگری رفتار خودشان نداشتند و ندارند. این بخش از جمهوریخواهان متاسفانه همچنان مشغول سوگند به این تحلیل آئینگونه خود هستند که جمهوری اسلامی اصلاحپذیر است و سیاست فراخوان و نظیر آن، سیاست براندازی و خطرناک است. البته برخی از اینها می گویند زود است. اینان قبل از انتشار فراخوان بتدریج زمزمه میکردند که آنتخابات آتی ریاست جمهوری را به عرصه اصلی همکاری اصلاحطلبان دولتی و غیردولتی بدل کنند. بر این گمان بودند که اگر اصلاحطلبان دولتی رفتار خود با نیروهای ملی مذهبی و سکولار و مردم را اصلاح کنند، همکاری با آنها را بپذیرند و به مردم تکیه کنند، شاید به پایگاه اجتماعی وسیع و جدیدی دست یابند که میتواند موجب تضعیف اراده رهبر و برخی عقب نشینیها و اصلاحات بشود. اینان کوشش میکردند با ادامه استراتژیهایی نظیر حذف نظارت استصوابی و یا آزادی انتخابات، در انتخابات آتی ریاست جمهوری، بار دیگر مردم را در جهت اصلاح در جمهوری اسلامی به پای انتخابات بکشانند. اینها را عملی و امکانپذیر میدانستند و میدانند. اما واقعیت این است که جمهوری اسلامیان اصلاح طلب و بخشی از اصلاحطلبان جمهوریخواه هم خط و حامی آنها، تا به امروز نتوانستهاند حتی به رکود و خمود درونی خود غلبه کنند، چه رسد به ایجاد امیدواری و حرکت سیاسی نوین.
قبلا اشارتی داشتیم که تشکیل دو نهاد جمهوریخواهی در خارج کشور نیز اگرچه حساسیتها و امید بخشی از نیروهای سیاسی داخل را برانگیخته بود ولی نتوانسته بود منشأ حرکت وسیعی شود. امیدهایی که متاسفانه قبل از حمله آمریکا به عراق در داخل و خارج کشور نسبت به دولت آمریکا پدید آمده بود، خوشبختانه بعد از تسخیر عراق فروکش کرد. جامعه صدها مشکل و مساله لاینحل دارد و امیدی به جمهوری اسلامی و خاتمی ها و حجاریانها نیست. اینرا هر دو جناح میدانند. درچنین شرایطی تعدادی ازجمهوریخواهان داخل کشور با رای زنی از صدها تن از آزادیخواهان داخل و خارج کشور با گرایشات و تعلقات فکری و سیاسی و تشیکلاتی گوناگون و حتی متفاوت و جلب حمایت عمومی بخشی از آنها، حرکت نوینی را آغازمی کنند. متن فراخوان و حرکت مبتکرین البته خالی ازایراد و اشکال نبود. ناپختگی هایی داشت و عجولانه نیز بود. روشن نبود که فراخوان یک سیاست و نقشه استراتژیک است که باید دریک پروسه پرپیچ وخم و بر بستر پراتیک سیاسی و مبارزات روزمره مردم، جان و شکل بگیرد و بتدریج به یک حرکت وجنش عمومی و ملی فرابروید یا صرفا یک آکت و اقدام سیاسی عاجل و روز است که باید همین روزها و یکجا و ضربتی جامه عمل بپوشد. تشکیل کمیته ای به نام “کمیته همهپرسی”، شکل حرکت این کمیته در آغاز کار و وجود برخی کمبودها درمتن فراخوان، این ابهامات را بوجود آورده بود. برخی از طرفداران فراخوان نیز با شتاب آمیز قلمداد کردن آن، ابهامات را شدت بخشیدند. البته لازم نبود مدتی از انتشار فراخوان بگذرد تا این مشکلات به چشم وعقل آید. در یک نگاه سریع همه اینها قابل مشاهده و شناخت بود. خوشبختانه تعداد وسیعی از نیروهای سیاسی کشور از جمله سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و اتحاد جمهوریخواهان و نیروهای جبهه ملی از همان ابتدا واقف بر این ایرادات بودند. اما علیرغم آنها سیاست حمایت و اصلاح را درپیش گرفتند نه سیاست مخالفت و براندازی را. مساله مرکزی این نبود و نیست که آیا فراخوان و حرکت ۸ نفر اولی،دارای اشکالات بود و یا نبود. اشکال بود، زیاد هم بود. امامخالفین فراخوان نیز در مخالفت خود کم ایراد و عجله نداشتند و ندارند و این ایراد و عجلهکاری، نقش منفی کمی در روشن شدن مساله نداشت. مساله این بود که با این مضمون و این برآمد سیاسی چه باید کرد؟ آیا با خط مشی سیاسی مورد نظر ما و من انطباق دارد یا نه؟ میزان اختلاف و یا تطابقش با مشی ما و یا من چقدر است. آیا در جبهه اصلاحطلبی نوع مردم سالاری دینی قرار میگیرد و یا از آن عبور کرده است ؟ جهت گیری اصلی اش کدام است ؟ از نظر من علیرغم وجود ایراد و اشکال مهم در فراخوان و حرکت مبتکرین آن، از همان ابتدا یک جهتگیری روشن بود و آن ایجاد صفی با سیمای مدرن- دموکراتیک و مستقل از جمهوری اسلامیان اصلاحطلب درجهت پرکردن خلاء سیاسی. این آشکارترین جهتگیری و پیام فراخوان و فراخوانیان بود به جامعه ما و جهان. و درست به این دلیل بود که قبل از همه خشم و نفرت رئیس جمهور اسلامی وآقای حجاریان را برانگیخت. باز هم بی سبب نیست که به لحاظ مشی سیاسی، راستترین گرایشات سیاسی درمیان نیروهای جمهوریخواه، سیاست مخالفت با فراخوان را برگزیده و آنرا برانداز خواندند. وقتیکه استراتژی سیاسی، تغضعیف اراده رهبر و اصلاح جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی واقعا موجود و مشی سیاسی تمرکز نیرو برای لغو نظارت استصوابی در انتخابات آتی ریاست جمهوری باشد، وقتیکه همکاری اصلاحطلبان برونحکومتی و درونحکومتی نیروی اصلی تحقق این مشی محسوب شود، طبیعی است که بر آمد سیاسی فراخوان و فراخوانیان، بمثابه طرح و نیروی سیاسی مستقل ازنیروی سیاسی مورد نظر،آنهم درآستانه انتخابات آتی ، صاحبان این مشی را عصبی و برآشفته و نگران کند. و دوستان و پاره ای از رفقای ما به همین دلیل بشدت عصبی و نگران شدند. علیرغم اینکه مضمون و جهتگیری فراخوان اولأ مدرن- دموکراتیک و شفاف بود ثانیا منطبق با نیاز و روندهای اصلی جامعه بود ، باوجود اینکه در شرایط وجود خلاء سیاسی، حضور سیاسی فعال و مستقل نیروهای مدرن دموکراتیک نیاز جامعه بود، متاسفانه رفقا فرخ نگهدار و مصطفی مدنی و ملیحه محمدی و برخی همنظران آنها، نخواستند این صف را تقویت کنند .آنها در سایه استراتژی سیاسی جمهوری اسلامیان اصلاح طلب ماندند و ماندن در آن جبهه و تقویت نیروهای مدافع مردم سالاری دینی را بر تقویت فراخوان و صف فراخوانیان ترجیح دادند. من متاسفم که هنوز هم این رفقا و دوستان کوشش میکنند استراتژی شکستخورده اصلاحطلبان حکومتی راحتی به بهای مخالفت با برآمد سیاسیِ نیروهای مدرن- دموکرات کشور که محصول کار و تلاش و مبارزات خودشان نیز است، نجات بدهند.
وجود چنین جوانانی در داخل کشور مایه افتخار و امید است، بجای تحقیر، تشویقشان کنیم !
ترکیب مبتکرین و مضمون فراخوان و پیام اصلی و میدان عمل آن، نوین و روشن بود. این حرکت در ابعاد گوناگون خود مدرن- دموکراتیک و مرکب از نسلهای جوان و سالدیده بود. این ترکیب از درون پراتیک سیاسی و اجتماعی گوناگون و متفاوت، و از تحولات فکری و فرهنگی و سیاسی گوناگون قبل و بعد از انقلاب برآمده بود. امضا کنندگان جوان فراخوان، برای رسیدن بدینجا تغییر و تحولات فکری و فرهنگی و سیاسی مهمی راپشت سر گذاشته، از خود عبور کرده و آشکارا اعلام کرده اند که قانون اساسی جمهوری اسلامی و عملکرد نهادهای برخاسته از آن با اعلامیه جهانی حقوق بشر و حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی مردم در تضاد بنیادین هستند. برای اولین بار است که چنین ترکیبی، مرکب از گرایشات گوناگون فکری و سیاسی در داخل و خارج کشور با چنین تحلیلی از قانون اساسی و نهادهای برآمده از آن در داخل کشور با صراحت اعلام میکنند که:
“ما خواهان برگزاری یک همه پرسی با نظارت بین المللی برای تشکیل مجلس موسسان به منظور تدوین پیش نویس قانون اساسی نوین، منطبق براعلامیه جهانی حقوق بشر… با رای آزاد مردم هستیم”. این مضمون مدرن- دموکراتیک، برای اولین بار است که توسط ترکیبی از آزادیخواهان ایرانی داخل و زندانی و خارج کشور با گرایشات گوناگون فکری و سیاسی تدوین و منتشر میشود. این اولین بار است که نیروهای داخل کشور بیانیه و یا فراخوانی با امضای مشترک نیروهای خارج کشور منتشر میکنند و خواهان مشارکت مسقیم ایرانیان داخل و خارج از کشور در امر مشترک ملی هستند. بیانیهها و فراخوانهای قبلی یا صلاح نمیدیدند که ایرانیان مقیم خارج را درحرکات خود شرکت دهند و یا آنها را صالح نمیدانستند. مبتکرین فراخوان این مرزبندی کاذب را شکستند. باتوجه به ترکیب امضا کنندگان و متن فراخوان ملی، میتوان گفت فراخوان از یکسو نمادی است از حضور فکر و فرهنگ مدرن- دموکراتیک در میان نسلهای جوان و قدیم ما و از سوی دیگر نشانی است از گسست فکری و فرهنگی آنها از فکر و فرهنگ سنتی. فراخوان و ترکیب مبتکرین و حرکت آنان، تجلی و تبلوری از تغییر و حرکت سیاسی عمیق و بزرگی است که در جامعه ایران در سمت آزادی، دموکراسی و پیشرفت و عدالت اجتماعی جریان دارد. نیروهای مدرن – دموکرات و عدالتجویی که عجولانه و صرفا از منظر سیاست به نفی فراخوان و به مقابله با آن برخاستند دچار خطای بزرگ و اسفباری شدهاند. آنان که سالها برای مدرنیته و مدرنیزه کردن و دمکراتیزه کردن فکر و فرهنگ و سیاست و نهادهای جامعه و برای پیشرفت وعدالت اجتماعی تلاش و مبارزه کردند، آیا نمیبینند که نسل جوان ما با گذر از دریایی از پراتیک سیاسی و اجتماعی و عبور از سنگلاخهای فراوان و زندانها وشکنجه ها و اهانتها، در صف نیروهای مدرن- دموکراتیک و عدالت جو قرار گرفته است؟ من فکر میکنم، نیروهای مدرن- دموکرات مخالف فراخوان بجای این همه هو و جنجال و تحقیر و توهین و فشار بر مبتکرین فراخوان، میتوانستند جوانان کشور و دیگر مبارزان همراه آنان را به پاس دفاع از افکار و ارزشها و روشها و اشکال و اهداف آزادیخواهانه و دموکراتیک و حقوق بشرانه، مورد تقدیر و تشویق و احترام قرار بدهند؛ میتوانستند به پاس دفاع صریح و علنی و شجاعانه جوانان ما از ضرورت شکلگیری حکومت دموکراتیک و تدوین قانون اساسی نوین منطبق بر اعلامیه حقوق بشر و مخالفت با قانون اساسی جمهوری اسلامی، آنها را مورد حمایت قرار دهند، میتوانستند به پاس دفاع از رفراندم بمثابه شکل مسالمتآمیز مبارزه برای دموکراسی و به پاس گزینش راه سیاسی و مسالمتجویانه مبارزه با حکومت، از آنها تشکر کنند و مشوق آنها باشند. بر بستر چنین حمایت و تشویقی میتوانستند نقد و بررسی و ایراد و انتقادات خود را نیز طرح کنند. اما متاسفانه چنین نکردند. شعور و عقل نقاد را کنار گذاشتند و شمشیر شعار و خشم را تا میتوانستند بر فرق جوانان و زنان و مردان شجاع و آزادیخواه کشور فرود آوردند و زخم عمیق و جدیدی را بر سینه زخمی نیروهای آزادی و دموکراسی کاشتند. بجای مدال بر سینه زنان و مردان مبتکر و یاران جوان و مسن و زندانی خود، زهر کلام بر کامشان ریختند. چشم عقلشان در نگاه به فراخوان، آنچنان در مگسک تنگ و تک بعدی سیاست گرفتار ماند که حتی علیه افکار و اسناد و نوشتههای خود سخن پراکنی کردند. آنان باردیگر به دوران قبل از انقلاب برگشتند، ابتدا همه چیز را سیاسی کردند و بعد، از زوایه تنگ سیاست به ویرانی خود پرداختند. سیاستشان اجازه نداد حتی مضمون مدرن- دموکراتیک فراخوان را که مضمون فعالیت شبانهروزی و محصول مبارزات سالیان دراز خود شان است، مشاهده کنند. منافع سیاسی روزمره بر همه چیز غلبه کرد.
آیا جمهورخواهان مخالف از خود پرسیده اند که این همه عصبیت از کجا برمیخیزد؟ اگر فقط اصلاحطلبان مدرن- دموکرات افراطی (افراط در اصلاحطلبی و حمایت از اصلاحطلبان دولتی) بر علیه فراخوان بپاخاسته بودند، میشد گفت که بدین دلیل عصبانی هستند که فراخوان و فراخوانیان با وجود قانون اساسی و ساختار کنونی جمهوری اسلامی، امکان اصلاح کشور را رد کرده و صف جمهوری اسلامیان اصلاحطلب را رها کرده و در آستانه انتخابات آتی ریاست جمهوری اسلامی بخش وسیعی از ایرانیان را متوجه خود کردهاند و این عصبیت فعلا چشم عقل نقاد و آینده نگر آنها را کور کرده است. و اگر فقط رادیکالترین نیروهای مدرن- دموکرات بر علیه فراخوان اعلامیه صادر میکردند، میشد گفت که چون فراخوان خواستهایش عمدتا با زبان اثباتی بیان شده است، رادیکالها عصبانی هستند و سیاست کورشان کرده است. ولی بنظر میرسد عصبیت و کوری نسبت به فراخوان، نوعی اپیدمی بوده است که یکباره شیوع پیدا کرد و دامن حتی تیزبینترینها را نیز گرفت. پرویز صیاد دریکی از بازیهایش در هانوفر گقت : ما ایرانیان نگاه می کنیم ولی نمی بینیم . گوش می کنیم ولی نمی شنویم .
چشم بستن براشکالات فراخوان وفراخوانیان خطاست !
البته مجاز نیستیم چشم براشکالات فراخوان و موافقین فراخوان بربندیم. یکنوع کوری دیگری نیز در میان بخشی از مدافعان فراخوان رواج یافت و هنوز هم عده ای در نابینایی به سر میبرند و دوست ندارند چشمشان را باز کنند. میترسند با دیدن ایرادات و اشکالات فراخوان و گروه مبتکرین، دنیای زیبای ساخته و پرداخته ذهنشان، زیبایی خود را از دست بدهد. این طرفداران افراطی فراخوان نگران آن هستند که با طرح ایرادات و اشکالات فراخوان، برگزاری رفراندم به تاخیر افتد!! اینان بر اسب این خیال سوار بودند وهنوز هم با همان می تازند که گویا قراربوده است و یا قرار است که همین چند ماه آتی یا کمی بیشتر، رفراندم توسط آن ۸ نفر و یا گروه جدید التاسیسی بنام مثلا ستاد برگزاری رفراندم، فراخوانده شود. اینان باور ندارند که شتابزدگی و شتاب دادن ودامن زدن به خوشبینی غیرواقعی و کوشش برای اِعمال آرزوهای خود بر حرکت جوان آغاز شده به زیان این حرکت است. ایراد دیگر در میان مدافعین این است که عدهای کوشش میکنند تا تنور داغ است از فراخوان، پلاتفرم و پرچمی برای اتحاد و ائتلاف میان جمهوریخواهان و بخشی از پادشاهیان بسازند. اینان توجه ندارند که تلاش دراین جهت نه تنها می تواند منجر به سرماخوردگی و تب ولرز و مرگ این حرکت نوپا بشود بلکه حتی مانع پاره ای از همسوئی هائی میان آنان شود. از نظر من هر نوع سوءاستفاده از این فراخوان در جهت اهداف سیاسی اعلام نشده و اعلام شده، میتواند بی اعتمادی موجود میان نیروهای سیاسی کشور را عمق و وسعت بیشتر ببخشد که به سود جامعه و دموکراسی نیست. هرگونه تلاش از جانب هر کسی در جهت قاپیدن حرکت آغاز شده و سوار شدن برآن با تکیه بر امکانات و نیرو، فرصت طلبانه و مخرب است. ما حق نداریم نهال نوشکفته را با اِعمال و حقنه کردن آرزوها و امیال خود برآن، بشکنیم. من در جای دیگراشاره کردم که متن اولیه فراخوان این ایراد بزرگ را داشت که استراتژی یا تاکتیک بودن مضمون فراخوان زیاد روشن نبود. از جمله نام کمیته همه پرسی نام غلط اندازی بود. وقتیکه فراخوان و حرکت ۸ نفره مورد انتقاد و سئوال قرار گرفت، مبتکرین فراخوان بجای اصلاح وتکمیل فراخوان و حرکت خویش، دو خطای دیگر را مرتکب شدند. این دوخطا اغتشاشات ناشی از فراخوان و حرکت اول را بیشتر کرد . اگر فراخوان اولی این شبهه را ایجاد می کرد که گویا کمیته مذکور می خواهد به سرعت رفراندم را فرابخواند و حتی کمیته اش را نیز درست کرده است، فراخوان دوم با تاکید یک سویه بر گفتمان و شکل بودن فراخوان و حذف کمیته، این تردید را دامن زد که گویا دوستان می خواهند فقط درباره رفراندم و نه مضمون فراخوان بحث کنند تا زمانیکه به گفتمان عمومی بدل شود. این ها ایرادات کوچکی نبودند و نیستند. دوستان می توانستند و هنوز هم می توانند سنجیده تر و پخته تر از آن و این حرکت کنند. منحل کردن کمیته اگر چه با نیت و دموکراتیک انجام گرفت ولی در عین حال رها کردن نوزاد به امان خدا نیز بود. البته مبتکرین فراخوان تلاش کردند ومی کنند از طریق نوشتن ومصاحبه و تماس اشکالات مضونی و حرکات خودرا اصلاح کنند و تاحدودی موفق نیز بودند. ادامه حرکت، گامهای سنجیده تر و پخته تری را می طلب . مساله مرکزی در لحظه کنونی، چگونگی تدام حرکت است .
ما باید از گروه مبتکرین فراخوان تشکر کنیم که ناخواسته با انتشار فراخوان، شخم عمیقی بر فکر و فرهنگ و اخلاق و سیاستها و روشهای احزاب و سازمانها و سیاستمداران و سیاست پردازان جامعه ما زد و زوایای نهان و تاریک ذهن ما را بار دیگر، اینبار از زویای دیگر به تماشا گذاشت. چیزی که میبایست آشکار میشد. براستی آیا ما اینقدر گیج و منگیم که حرفهای روشنی نظیر رفراندم برای تشکیل مجلس مؤسسان به منظور تدوین پیش نویس قانون اساسی نوین، منطبق براعلامیه جهانی حقوق بشر را نمیفهمیم و صفبندی غیرقابل فهم درست میکنیم؟ یا از فرط هوشیاریمان است که در برابر خواست مدرن- دموکراتیک بخشی از نیروهای مدرن- دموکرات داخل و خارج کشور این چنین هراسان و عصبی و درهم ریخته و کج وکوله و شتابزده و تیزرو شدهایم؟
مخالفان چه می گویند !
حامیان فراخوان هرچه بیشتر میشوند، مخالفین صدایشان بلندترمیشود. فراخوان که منتشر شد، گفتند کار، کار خود رژیم است و میخواهد نمایشی نظیر نمایش دوم خرداد ۱۳۷۶ راه اندازد. می گوئیم ایکاش فراخوانیان و فراخوان میتوانستند همایشی نظیر دوم خرداد با مضمون و شکل فراخوان ملی راه اندازد ولی متاسفم که نمیتواند. گفتند این فراخوان مردم رانسبت به رژیم دچار توهم میکند. میگوئیم چه توهم جالبی! نگاه کنید: “قانون اساسی جمهوری اسلامی تضاد بنیادین با اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد و باوجود آن، اصلاح ساختار کنونی کشور متصور نیست و ما باید برای تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی دموکراتیک و نوین و تعیین حکومت دموکراتیک دلخواه تلاش و مبارزه کنیم”. کاش ۷ و ۸ ملیون نفر از شهروندان جامعه ما برای تحقق چنین خواستی همین چند ماه و سال آتی بپا میخاستند.
گفتند این فراخوان عملی نیست و چون عملی نیست بعداز مدتی مردم را ناامید میکند و این به ضرر جنبش تمام میشود و ما باید خواستار لغو نظارت استصوابی و… بشویم. میگوئیم دوستانِ ما چه بهانه جالبی برای حمایت مجدد از اصلاحطلبانِ ورشکسته به تقصیر حکومتی دارند. البته این دوستان میدانند که اصلاح طلبان حکومتی در شرایطی که حدود ۲۵ ملیون رای داشتند نتوانستند و نخواستند نظارت استصوابی را لغو کنند. با وجود این مثل اینکه تصمیم دارند درچارچوب سیاست آئین گونه خود مبتنی بر اصلاح جمهوری اسلامی بمانند. خوب آئینپرستی از ارکان اصلی فکر و فرهنگ دینی و سنتی جامعه است. مگر میشود با شکست این یا آن سیاست و استراتژی سیاسی، دست از آئین اصلاح جمهوری اسلامی برداشت. آئینپرستی از ارکان فکر و فرهنگ باستانی ما است. گفتند فراخوان، کلیک کلیک، بنگ بنگ است. چرا به میان کارگران و مردم نمیروید و چرا نظام حقوقی را چسبیدهاید و نظام حقیقی را رها کردهاید و از این حرفها… میگوئیم این حرفها زیاد جدی نیست. از سر ناچاری و عصبیت است. آقای حجاریان آدم باهوشی بود ولی چون قصد عبور از مردم سالاری دینی را ندارد و کوشش میکند به هر قیمتی شده دموکراسی را اسلامی و ولایت فقیه را مشروطه کند- حتی اگر ۸۰ سال هم طول بکشد – فعلا حرفی برای گفتن ندارد مگر اینکه به تغییرات فکری و فرهنگی خود ادامه دهد و از ولایت فقیه بگسلد. امیدوارم ایشان به پیرفکری دچار نشده باشد چون هنوز جوانتر از ماست. رئیس جمهوری مملکت گفت نظام، جوراب نیست که بتوان هر روز عوضش کرد… می گوئیم البته ایشان راست گفتند، نظام جمهوری اسلامی جوراب نیست، پوتینی با پاشنه آهنین است برسینه مردم که قصد پائین آمدن ندارد و فراخوان و فراخوانیان کوشش میکنند این پوتین پاشنه آهنین را از روی گلو و سینه مردم بردارند تا نفس راحتی بکشند. برخی از اصلاح طلبان حامی اصلاح طلبانِ حکومتی گفتند، امضاکنندگان فراخوان میخواهند با سلطنت طلبها ائتلاف کنند و یا گفتند گذاشتن امضا درجایی که سلطنت طلبها امضا گذاشتهاند کار بد و ننگینی است. میگوئیم مگر شما خبر ندارید که تاکنون صدها کنفرانس و میزگرد با حضور جمهوریخواهان چپ و راست و میانه و سلطنت طلبان اصلاح طلب و رادیکال و تند و کند برگزار شده است ولی نه اتحادی شکل گرفته و نه ائتلافی جان گرفته است. مگر با قرار گرفتن چند امضا زیر و یا کنار هم، ائتلاف و اتحاد درست میشود؟ و اگر خبر دارید چرا اکنون این همه داد و قال راه انداختهاید؟ و اما اگر امضا کردن فراخوانی که بخشی از پادشاهیان نیز آن را امضا کرده اند ، ننگ است آیا همکاری با بخشی از جمهوری اسلامیان ننگ نیست ؟ چرا امضاکردن بابخشی از پادشاهیان که نه به تختند و نه در قدرت شریکند ننگ است ولی همکاری بابخشی از جمهوری اسلامیان که بخشی از حکومت و قدرت جمهوری اسلامی هستند، فضیلت است ؟!
ایدئولوژیزه شدن سیاست موجب می شود ، واقعیات را به سود خود وارونه کنیم .
اما این دوستان گویا ندیدهاند که پادشاهیان دوآتشه با چه خشم و حرارتی بخش دیگر را به خیانت متهم کردهاند. خوب چه بکنند؟ چارهای جز آن ندارند. به آنها خیانت شده است. آقای رضا پهلوی و مادرش و آقای داریوش همایون با امضا کردن فراخوان کذا، مقام و موقعیت پادشاه ایرانی را – که فره ایزدی و فرّکیانی و فرّ ایرانی دارد، سایه خدا و ضل الله است، همش موبد است و هم شهریار، تن پیل و چنگال شیر دارد- تا حد یک شهروند عادی ایرانی فروکاسته و تقدس پادشاه ایرانی رادرهم شکسته اند . خوب من هم اگر پادشاهی بودم و آنهم از نوع درست و حسابیش و پادشاه آرمانی من، مقام و موقعیت تاریخاً و سنتاً و دینا و جهاننا احراز شده پادشاهی را تا حد یک امضاکنندۀ معمولیِ یک فراخوانِ معمولی فرو میکاست، عصبی میشدم و فریاد برمیآوردم. ولی نمیدانم چرا ما دوست داریم تغییرات را فقط در درون جمهوری اسلامیان ببینیم . فکر می کنم باید این واقعیات را هم دید .
شخصی به نام قوچانی هم گفته است، چشم گروه ۸ نفره و حامیان فراخوان به کمکهای خارجی است. این آقای محترم با کدام فن و تکنولوژی و روش موفق به کشف این اتهام شده است ؟ نمیدانم . کاش میتوانست مدارک لازم را ارائه و مستدل کند.
رفیق نگهدار ابتدا بدرستی روش اسقبال و انتقاد را برگزید و بعد استقبال را حذف کرد و گفت که از فراخوان حمایت نمیکند بلکه از آن ۸ نفر حمایت میکند. خوب به فرخ چه بگویم که ناگفتنم بهتر است. ولی یک نکته را باید بگویم، اینکه عبور از مشی شکوفائی جمهوری اسلامی برای رفیقمان فرخ، چیزی حیثیتی شده است. او باهوشتر از آن است که نقش و اهمیت فراخوان وحرکت جدید را در حیات سیاسی کشور متوجه نشود. متوجه است ولی فکر می کنم نمی تواند از خود عبور کند. امیدوارم چنین کند. عبور او از خود، بسود آزادی و دموکراسی و مردم وسازمان است. عدهای گفتند بی نقشه و بی برنامهاند و آیندهاش معلوم نیست، پس حمایت نمیکنیم. و چیزهای زیاد دیگر نیز گفتند. ازجمله اینکه متن فراخوان و نوع تدارک و نوشتن و انتشار آن و ضمیمه بعدی گروه و رابطه ضمیمه با متن فراخوان ایرادات فراوان دارد. البته در حرفهای هرکدام از جمهوریخواهان مخالف فراخوان عناصری از حقیقت وجود دارد اما هیچکدام از این حرف ها نمیتوانست و نمی تواند دلیلی بر عدم همسویی با فراخوان و گروه ۸ نفره و عدم حمایت از آنها باشد. آنها میتوانستند و میتوانند روش حمایت و اصلاح را نسبت به فراخوان و فراخوانیان اتخاذ کنند. افرادی نظیر رفیق ملیحه محمدی و رفیق فرخ نگهدار و مصطفی مدنی و… چگونه میتوانند مشی سیاسی اصلاح جمهوری اسلامی و مشی همکاری و اصلاح با اصلاحطلبان حکومتی را انتخاب کنند ولی نمیتوانند روش حمایت و همکاری و اصلاح با فراخوان و فراخوانیان را در پیش بگیرند؟؟!! خوب این هم سیاستی است. کاری نمی شود کرد.
مگر بیانیه های مهمِ تاکنونی و کارهای بزرگ حرکت ساز و گروه های اولیه و مبتکرین آنها، در آغاز حرکت خود کم اشتباه داشتند و دارند. همه نقشههای بزرگ سیاسی در جریان پراتیک سیاسی و اجتماعی است که به محک میخورد. هیچ استراتژیسین و هیچ سیاستگذاری نمیتواند همه زوایای حرکت خود را ازقبل طراحی کند. استراتژیسینها و سیاستگذاران مدرن- دموکرات به صحت استراتژی و سیاست خود قسم نمیخورند. مبتکرین فراخوان، فراخوان را منتشر کردند و وارد پراتیک شدند. آنچه تاکنون مشاهده شده است این است که قدمهایشان سنجیده است؛ شورشی و اهل هو وجنجال بنظر نمیرسند؛ اهل کلیک کلیک و بنگ بنگ نیستند؛ بنگی هم نیستند تا با کسب ۲۴ هزار امضای ایمیلی به هپروت بروند. نظرات دیگران را گوش میکنند، مسخره نمیکنند، معرکه نگرفتهاند بلکه به شیوه عاقلانه با تعداد وسیعی در داخل وخارج کشورمشورت کرده، حاصل آنرا مدون و به شیوه متمدنانه و علنی در معرض افکار عمومی قرار دادهاند. دچار توهم نسبت به توانایی و حرکت خود نیستند، انتظار ندارند بعد از انتشار فراخوان، جماعتی به قفایشان خواهند آمد و سیل خروشانی از تودها به حمایت از رفراندم به خیابانها خواهد ریخت. اینها را در بند بند نوشته و گفتارشان اعلام کردهاند و اگر کنجکاو باشیم و عینک دودی ایدئولوژیک را از چشم سیاسیمان برداریم، میتوانیم اینها را ببینیم. بنظر میرسد به اندازه کافی به اهمیت اینترنت و تلویزیون و دیگر رسانهها پی بردهاند ولی به این موضوع نیز کاملا واقف هستند که با کلیک کردن یک فراخوان نمیشود رفراندمی برای تشکیل مجلس موسسان و… در ایران برگزار کرد. برخلاف ادعای مخالفین، مردم را با انتشار این فراخوان دچار توهم نمیکنند بلکه به آنها میگویند این قانون اساسی با حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی شما در تضاد بنیادین است، این قانون اساسی با حکومت استبداد دینیاش، از شما سلب حق حاکمیت کرده است، منطبق با اعلامیه جهانی حقوق بشر نیست و… میگویند تا زمانی که این قانون اساسی و حکومت برآمده از آن هست و قانون اساسی نوین و حکومت دموکراتیک در کشور نیست، جامعه ما و مردم ما و کشور ما همچنان با مشکلات خود در درون خود، خواهد چرخید و روی خوش بخود نخواهد دید. این مواضع چگونه مردم را نسبت به حکومت و جناحهای آن متوهم میکند؟! خدا میداند. برخی مخالفین میگویند این فراخوان مردم را نسبت به آماده بودن شرایط دچار توهم میکند ولی چون شرایط برگزاری رفراندم آماده نیست و برگذار نمیشود، آنگاه مردم دچار نومیدی میشوند و این به زیان جنبش است. من نمیدانم این دوستان تا کی در این توهم باقی خواهند ماند که گویا میتوان با یک فراخوان مردم ایران را دچار توهم کرد و یا از توهم درآورد. درصورتیکه مردم عمدتا بسته به تمایل و توانایی و امکانات و آمادگی خود در حرکات اجتماعی و سیاسی شرکت میکنند یا نمیکنند و فراخوانها زمانی میتوانند توده گیر شوند و مردم را بسوی خود جذب کنند که بر بستر این تمایلات و تواناییها و امکانات و آمادگیها ساخته و پرداخته شوند. روش برخورد این بخش از نیروها با مردم هنوز روش پیشاهنگ منشانه است.