شورش عمومی مردم قرقیزستان که از روز ششم ماه آوریل سال ۲۰۱۰ در پی بازداشت موقت بولات شیرنیازوف، یکی از رهبران حزب «آتا مکان»، حزب مخالفان دولت، که برای شرکت در کنگره ملی به شهر تالاس سفر کرده بود، ابتدا با طرح خواستهای اقتصادی، نظیر کاهش قیمت آب و برق، و سپس با مطالبات سیاسی دایر بر استعفای استاندار آغاز شد، در مدتی کمتر از ۲۴ ساعت، سراسر کشور را فراگرفت، و دولت حاکم را ساقط کرد. رئیس جمهور کورمان بک باکی یف از پایتخت فرار کرد، و پس از استعفای نخست وزیر، دانیار حسین اوف بلافاصله دولت وفاق ملی، تحت رهبری رزا خانم اتونبای اوا قدرت را بدست گرفت.
بر اساس گزارشهای منابع متعدد خبری، در جریان این حوادث در اثر تیراندازی نیروهای وفادار به دولت ساقط شده بسوی معترضان، تا امروز (۱۲ آوریل ۲۰۱۰)، ۸۱ نفر کشته و ۱۵۲۰ نفر زخمی شده است. به گزارش کانال تلویزیونی k+، حال ۴۷ نفر دیگر از زخمیها وخیم است و بیش از ۶۵۰ نفر از آنها هنوز در بیمارستانها بستری بوده و بقیه زخمیها بعلت کمبود جا مرخص شده اند.
در جریان سه روز ناآرامیهای شدید قرقیزستان، بیشکک، پایتخت و دیگر شهرهای این جمهوری بشدت آسیب دیدند و مردم بجان آمده، عمدتا سمبلها و مظاهر قدرت دولتی و دمکراسی سرمایه داری؛ بانکها، کازینوها (قمارخانهها)، سوپرمارکتهای پر زرق وبرق، پارلمان فرمایشی، دادستانی، کاخ ریاست جمهوری، وزارتخانههای نظامی و امنیتی و غیره را مورد حمله و تاراج قرار دادند.
وسعت، شدت و سرعت قیام مردم قرقیزستان چنان غیرمنتظره بود که، حتی حاکمیت کورمان بک باکی یف که در سال ۲۰۰۵، در پی حادثه تقریبا مشابه، اما بدون خونریزی از زندان آزاد شد و بر سر کار آمد، نتوانست ۲۴ ساعت دوام بیاورد. مهمترین مسئله شایسته توجه در حوادث قرقیزستان این است که، قیام تودهای مردم، نتیجه مستقیم و بلاواسطه امیدها و آرزوهای فریب خورده می باشد.
ناگفته نماند که در دوره پنج ساله باکی یف، اوضاع قرقیزستان هیچ وقت آرام نبوده و با اعتراضات عمومی مردم و دستگیری گسترده مخالفان را همراه بوده است. به نظر برخی ناظران و حتی شورای ریش سفیدان قرقیزستان وجود پایگاه نظامی آمریکا و کشورهای ناتو در این جمهوری تهدیدی جدی برای منافع ملی قرقیزستان است، و یکی از عوامل اصلی ناآرامیهای دائمی در کشور می باشد.
جمهوری قرقیزستان فقیرترین جمهوری از جمهوریهای پانزدگانه اتحاد شوروی سابق بوده که بدون هیچ سابقه دولتی تاریخی، در پی عهدنامه کودتائی سال ۱۹۹۱ بلاوژسکی (یلتسین- کراوچوک- شوشکهویچ) دایر بر لغو معاهده دسامبر ۱۹۲۲ اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی، ناگهان براستی هم ناگهان یک روز صبح ”مستقل“ از خواب برخاست. این جمهوری قبیلهای ــ عشیرتی که در زمان تشکیل خود در سالهای بیست قرن گذشته، حتی شهر قابلی برای استقرار مراکز دولتی نداشت، در طول دوره حاکمیت شوروی به سرعت پیشرفت نموده، صاحب کشاورزی و دامداری صنعتی، صنایع و موسسات تولیدی گردید. فقر، گرسنگی، بیکاری، بیسوادی مطلق و دیگر مظاهر و نمودهای مناسبات جوامع قبیلهای از این جمهوری نیز مثل سایر جمهوریهای شوروی رخت بر بست. اما بدنبال شکست سنگین اتحاد شوروی در جنگ ”سرد“، در قرقیزستان نیز، حاکمیت ملوک الطوایفی برقرار گردید. مناسبات و روابط قبیلهای مجددا در کشور برقرار گردید. کلیه دستاوردهای ارزشمند هفتاد ساله این جمهوری از بین برده شد و عسکر آکای یف(آقایف)، در حدود یک و نیم دهه در این جمهوری حکمرانی کرد. قرقیزها مثل سایر خلقهای شوروی که طی این سالها بقیمت بیکاری عمومی، بی حقوقی کامل، گرسنگی شدید، فقر مفرط و غیره، مزه ”آزادی“، ”ملی گرائی“، ”دموکراسی“ و ”حقوق بشر“ کاپیتالیستی را چشیدند، در ماه مارس سال ۲۰۰۵ ، بامید ساختن زندگی بهتر به پا خاسته، طایفه آکاییف را از سریر قدرت بزیر کشیدند.
از درون خروج مردم قرقیزستان برعلیه حاکمیت قبیلهای آکاییف، حاکمیت طایفه دیگر، برهبری و یا بعبارت امروزی، تحت ریاست جمهوری کورمان بک باکی یف بر آمد. باکییف نیز، پا در جای پای سلف خود گذاشته، افراد قبیله و نزدکان خود را بر ارکان اقتصادی و سیاسی کشور مسلط ساخت. از جمله، برادر کوچکش جانئش باکییف در رأس همه نیروهای نظامی- انتظامی، پسر بزرگش ماکسیم، ریاست سازمان توسعه و سرمایه گذاری، و پسر کوچکترش مارات (مراد)، یکی از عالی ترین پستها را در شورای امنیت کشور بر عهده داشتند. ضمن تسلط طایفه باکی یف بر ارکان سیاسی و اقتصادی و بموازت گسترش دامنه چنگاندازی خانواده و طایفه باکی یف بر ثروتهای ملی کشور (اگر بتوان کشور نامید)، ابعاد فقر، بیکاری، گرسنگی عمومی نیز گستردهتر شد. و این دلیل اصلی و اساسی قیام خودبخودی مردم بود.
مسئله اساسی قابل توجه دیگر در قیام اخیر مردم قرقیزستان، خودبخودی، بیسازمانی، بی برنامگی و آنی بودن آن است. این قیام خودبخودی، بسیار شبیه قیام گرسنگان و حمله به انبارهای غله خوانین و ملاکان بود. مردم قرقیزستان گرچه با قیام خود، بر همه احزاب و تشکلهای مدعی رهبری خلق، پیشی گرفته و نشان داد که، هیچ قدرتی تاب مقاومت در برابر نیروی خلق را ندارد، اما همین عقب ماندن تشکلهای مترقی سیاسی از مردم به احتمال زیاد همچون سال ۲۰۰۵، عامل مهمی در انحراف مسیر مبارزه مردم قرقیزستان و سوءاستفاده جریانهای سیاسی ارتجاعی خواهد گشت.
تجربه شورش عمومی مردم قرقیزستان، هم در ۲۴ ماه مارس سال ۲۰۰۵ و هم در روزهای ششم تا هشتم ماه آوریل سال جاری، همچنین تجارب انقلابات ”رنگی“ گرجستان و اوکرائین باضافه تعمیق فقر، بیکاری، نارضایتی عمومی و اعتراضات مردمی در سایر جمهوریهای منشعب از اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی، پیدایش حاکمیتهای ملوک الطوایفی بعد از ”استقلال“ و ظهور اعجوبه هائی سیاسی نظیر یلتسین، شواردنادزه، نیازوف، آکاییف، نظرباییف و بسیاری دیگر از درون حزب و دولت حاکم اتحاد شوروی، یقینا برخی تحلیل گران مسائل «سوسیالیسم واقعا موجود» و علل شکست آن را، به بازبینی ارزیابی های نادرست خود وادار نموده و آنها را متقاعد خواهد ساخت که علل تخریب سوسیالیسم را نه در مبانی نظری سوسیالیسم علمی، نه در کمبودها و نارسائیهای قابل رفع جوامع جوان سوسیالیستی و یا، نه در فقدان دمکراسی سرمایه داری در این کشورها، بلکه، دقیقا در بطن مبارزه طبقاتی نیروهای داخلی در پیوند ارگانیک با مبارزه طبقاتی در مقیاس جهانی، بویژه مراکز قدرت سرمایهداری جهانی بجویند.
۱٣ آوریل ۲۰۱۰