تا چندی پیش دغدغۀ هیئت حاکمۀ ایران این بود که امریکا در صدد گره زدن مسئلۀ پروندۀ اتمی ایران با مسائل و موضوعات دیگری است که برای جمهوری اسلامی اهمیت حیات و ممات دارند و قابل مذاکره نیستند. ما مکرراً از زبان خامنه ای این معنا را شنیده ایم – و او اولین کس در ابراز این دغدغه نبوده است – که “پروندۀ هسته ای ایران برای امریکا خاکریز نخست است. اگر از این موضع عقب بنشینیم، نوبت به خاکریزهای بعدی می رسد.”
این دغدغه در سالهای پیش و مشخصاً تا پیش از انتخاب روحانی و روندهای مستقیمی که به این انتخاب منجر شدند، موجبی بود برای پرهیز از اخذ رویکردی راه حل جویانه و مصلحت بینانه به مسئلۀ پروندۀ هسته ای. در روندهای منتهی به انتخاب روحانی و پس از آن ما با رویکرد جدیدی مواجهیم، که مجوز آن “چرخش قهرمانانه” اعلام شده توسط خامنه ای است و ترجمان خود را در مواضع، کوششها و ابتکارات روحانی و ظریف در مناسبات خارجی می یابد. در این باره اشارتی به دیدارهای اخیر روحانی با سران کشورهای فرانسه، بریتانیا و …، و دیدارهای ظریف با کری و سعود الفیصل، وزیر امور خارجۀ عربستان، کفایت می کند. در این رویکرد جدید دیگر پروندۀ اتمی به خودی خود خاکریزی، حداقل به معنای “پشت بند خاکریز بعدی” محسوب نمی شود و به موضوعی قابل مذاکره تبدیل شده است. علیرغم تمام اختلافات میان خامنه ای و روحانی – اختلافاتی که پاره ای شان واقعی اند، پاره ای شان ناشی از موقعیت متفاوت این دو نفر و پارۀ سوم شان نوعی الزام تقسیم کار میان آن دو – کمتر تردیدی باقی مانده است که سمتگیری حاکمیت کنونی، رفع مسئلۀ پروندۀ هسته ای است. حمایت علی اکبر ولایتی، مشاور ارشد خامنهای در امور بینالمللی، از فعالیتهای روحانی در عرصۀ خارجی نمونۀ شاخصی از این سمتگیری واحد است: در فردای روزی که گروههای تندرو در ایران تهدید کردند که در صورت دیدار روحانی با اوباما، طرح عدم کفایت او را به مجلس خواهند برد، ولایتی اعلام کرد که آنچه روحانی [در مناسبات خارجی] انجام میدهد در راستای دیدگاههای رهبری است.
نکتۀ گفته شده دایر بر قصد حاکمیت برای رفع مسئلۀ پروندۀ اتمی به معنای نبود هیچ گونه مخالفت و مقاومت در درون حاکمیت در این باره نیست. برعکس تمایل نیرومندی در درون حاکمیت مایل به ادامۀ راهی است که در ۶ سال اول از ۸ سال ریاست جمهوری احمدی نژاد در این ارتباط جریان داشت.
ناگفته نماند که دغدغه مذکور بیمورد نبوده است. امریکا و تا حدودی کل غرب پنهان نگذاشته اند که مسئله شان با جمهوری اسلامی محدود به پروندۀ هسته ای نیست. پس آیا آمادگی برای مذاکره در مورد پروندۀ هسته ای به معنای رفع دغدغه، غلبه بر آن توسط مقامات جمهوری اسلامی یا آمادگی آنان برای مذاکره در دیگر موضوعات مورد مناقشه بوده است؟ خیر. تلاش این مقامات و مشخصاً شخص خامنه ای این بوده است و هست که موضوع پروندۀ اتمی را از دیگر موضوعات مورد مناقشه تفکیک کند و همین مورد منفک و مجزا را سروسامان دهد. نزد مقامات جمهوری اسلامی حل و فصل این مورد منفک هنوز به معنای “تعامل” با امریکا نیست، اما ایجاد رابطه ای عادی با امریکا، که مستلزم حل و فصل نسبی دیگر مسائل است، معنای تعامل با امریکا را دارد. باز در لزوم تفکیک گفته شده و پرهیز از “تعامل” با امریکا شخص خامنه ای به کرات سخن گفته است.
اما این روزها چنین به نظر می رسد که مقامات ایران نیز بی علاقه به گره زدن مسئلۀ پروندۀ اتمی با مسائل و موضوعات دیگر در مناسبات با امریکا [وغرب] نیستند. سوای بسیاری عوامل فرعی، مشخصاً تحولات در عراق و سوریه، و برآمد دهشتبار داعش عوامل اصلی این تغییر رویه اند. این تحولات از سوئی ایران و امریکا را در عراق با مشکل واحدی روبرو کرده اند و از سوی دیگر احتمال تجدید نظر امریکا را در سیاست اش نسبت به سوریه، ولو تجدید نظری موقت، پیش کشیده اند – که در این صورت تنش میان ایران وامریکا بر سر سوریه نیز موقتاً کاسته خواهد شد. ضمناً این نیز هست که تحولات گفته شده پتانسیل تأثیرگزاری مؤثر جمهوری اسلامی را در عراق آشکارتر کرده اند.
طبعاً برخی از اظهارات صریح مقامات ایران مؤید این برداشت نیستند. مثلاً این گفتۀ خامنه ای که در هنگام ترک بیمارستان گفت که “من در این چند روزی که در بیمارستان بستری بودم، یک تفریح داشتم که عبارت بود از شنیدن صحبتهای مقامات آمریکایی در زمینهی مبارزه با داعش، که واقعاً مایهی تفریح بود.” اما، جدا از اخبار متعددی که این روزها از قول مقامات بلندپایۀ ایران، اما بدون ذکر نام آنان، دایر بر اعلام آمادگی و علاقه مندی ایران به همکاری برای مقابله با داعش انتشار یافته اند، نمونه هائی چون دیدار ظریف و سعود الفیصل و اظهارات روحانی در مصاحبه با تلویزیون ان.بی.سی. نشانه های قابل اتکائی برای این برداشت اند. یکی از موضوعات مهم دیدار ظریف و سعود الفیصل تصریحاً “همکاریهای امنیتی و مقابله با گروههای تندرو در منطقه” بوده است و در مصاحبۀ گفته شده روحانی با تلویزیون ان.بی.سی. نیز، اگرچه روحانی از مقابلۀ امریکا علیه داعش انتقاد می کند، اما انتقاد او متوجۀ کیفیت این مقابله است و به اعتباری یک انتقاد اخلاقی. موضوع همکاری نه تنها نفی نمی شود، بلکه درست بر پسزمینه ای از امکان همکاری است که انتقاد گفته شده طرح می شود.
روشنترین توضیحی که می توان برای این تغییر رویه داد، امیدواری مقامات جمهوری اسلامی برای رساندن مذاکرات هسته ای در خلال مدت محدود باقیمانده تا ۲۴ نوامبر، به سرانجامی با امتیازات بیشتر به نفع طرف ایرانی است. در نگاه اول این محاسبه می تواند درست باشد. چنان که گفته شد، تحولات در عراق و سوریه، و برآمد داعش ایران را در موقعیت بی نظیری برای تأثیرگزاری بر روندهای جاری در منطقه قرار داده اند. اما این محاسبه می تواند اشتباه از کار در آید. جالب این است که اکنون این امریکا است که بر تفکیک پروندۀ اتمی از موضوع مقابله با داعش پرهیز می کند. روز سه شنبه ۲۴ سپتامبر “جاش ارنست”، سخنگوی کاخ سفید، در پاسخ به این سؤال که “آیا امریکا حاضر است به ازای همکاری ایران در دفع داعش، روی برنامۀ ایران برای غنی سازی اورانیوم انعطاف نشان دهد؟”، گفت: “امریکا در وضعیتی نخواهد بود که بر سر این یا آن بخش از برنامۀ هسته ای ایران برای تضمین تعهداتش علیه داعش معامله کند.”
اشتباه محاسبۀ مقامات جمهوری اسلامی این می تواند باشد که وزن و اهمیت داعش، این دولت مستأجل، را با وزن و اهمیت یک جمهوری اسلامی مجهز به توان تولید بمب اتمی، از چشم امریکا یکی بدانند. پاسخ سخنگوی کاخ سفید ممکن است در نظر نخست ناخوشایند آید، اما در پس آن تمایز گفته شده آشکار است.