درک چپ ایرانی از رفرمیسم، اساسا برگرفتە از لنینیسم است، لنینیسمی کە توسط احزاب و جریانات مشخصی تبلیغ شد. درکی بشدت یک جانبەنگر و با نگرش عمدتا منفی از این مفهوم مهم کە در جامعە ایران رشد کرد و ریشە دوانید. بنابر این میراث، چپ ایرانی هموارە اهمیت رفرمیسم را دست کم گرفت و متوجە نبودە کە از جملە، پیشرفت در عرصە نبرد طبقاتی از زیگزاگ رفرمیسم هم می گذرد، یعنی از اصلاح طلبی و نە صرفا اصلاحات یا انقلاب. در واقع بدون دستاوردهای مشخص در عرصە رفرم، کە بنوعی نتیجە تلاش رفرمیستها هم هست، نمی توان بە هدف بزرگتر و استراتژیک رسید. و در رفرمیسم، رفرمیستها نقش مهمی ایفاء می کنند، همچنانکە کە انقلابیون هم نقش مهمی می توانند داشتەباشند. رفرم آنجائی است کە رفرمیسم و انقلابیون بە همدیگر می رسند و نقاط مشترک خود را باز می یابند. اینکە از سکوی رفرم، بعدها هر کدام چگونە می خواهند استفادە کنند، بحث دیگریست. در حالت اکسترم، یکی بە ماندگاری نظام موجود می رسد و دیگری بە فرارفتن از آن. هرچند همە رفرمیستها چنین نمی اندیشند.
متاسفانە چپ ایرانی، در مقایسە با هدف استراتژیک خود، رفرم را بسیار کم اهمیت یافتە، و این برگرفتە از همان درک لنینیستی است. چپ ایرانی عمدتا و همیشە بە دنبال انقلاب بودە، و از اهمیت ترم رفرم، از جملە در چارچوب رفرمیستی غافل بودە. البتە این غفلت یا دشمنی با رفرمیستها، دارای بنیان رقابت سیاسی هم هست. انقلابیون چپ ایرانی، همیشە رفرمیستها را مانع اصلی خود یافتەاند، و این عجیب ترین نگرش است، زیرا رفرم را خطرناکتر از استبداد یافتەاند (ببینید چگونە گاها بە رفرمیستها شدیدتر از مستبدین می تازند!)، و نیز فراموش می کنند کە هر قدم، حتی کوچکترینها هم در مسیر همان تغییر کلان می توانند باشند. البتە این درد فقط انقلابیون نیست. رفرمیستها هم دل پر خونی از انقلابیون داشتەاند و همین بدان منجر شدە کە دیکتاتورها از عدم وجود زبان مشترک میان این دو طیف، کمال سوءاستفادە را ببرند. در واقع نهایتا در جامعە ما نە رفرمی صورت گرفت و نە انقلابی، و آنچە باقی ماند همان تکرار مدام چرخە استبداد و دیکتاتوری در کشور بودە. چنانکە همایون کاتوزیان فورمولە می کند: “استبدد، هرج و مرج، استبداد…”.
اما اصل بحث کە خوانش و نقد نگاە لنین بە رفرمیسم است را پی بگیریم.
در جزوە ‘مارکسیسم و رفرمیسم’، لنین می نویسد: “بر خلاف آنارشیستها، مارکسیستها مبارزه برای اصلاحات [رفرمها] یعنی برای اقداماتی که باعث بهبود شرایط توده زحمتکش بدون انهدام قدرت طبقه حاکمه می شود را قبول می کنند. ولی در همان زمان مارکسیستها دست به قطعی ترین مبارزه برعلیه اصلاح طلبان که، بطور مستقیم یا غیرمستقیم، اهداف و تلاشهای طبقه کارگر را در حوزه کسب اصلاحات محدود می سازند، می زنند. رفرمیسم عبارت است از فریب بورژوائی کارگرانی که علیرغم پیشرفتهای جزئی، تا زمانی که سلطه سرمایه پا برجا است، به صورت بردگان مزدی باقی خواهند ماند.”
عالیست! لنین در اینجا از آنارشیستها فاصلە می گیرد، زیرا آنارشیستها اساسا اصلاحات را قبول ندارند. او راە میانە می زند، راهی کە بعدا مشخص می شود زیاد میانە نیست و اساسا بە مواضع آنارشیستها نزدیکتر است. معلوم نیست چرا لنین از رفرمیستهائی کە می توانند رفرم کنند، اظهار انزجار می کند! آیا بە این دلیل کە آنها پیگیر نیستند و اهداف و تلاشها را در حوزە کسب اصلاحات محدود می سازند؟ بسیار خوب، اما چرا لنین تا آنجائی کە رفرم بە بهبود شرایط زحمتکشان در همان حوزە محدود هم منجر می شود، اصلاح طلبان را تائید نمی کند؟ چرا مشخص نمی کند کە آیا قطعی ترین مبارزە او علیە اصلاح طلبان، همان حوزە تلاش اصلاح طلبان برای تغییرات جزئی را هم شامل می شود یا نە؟ لنین در این مورد سخنی نمی گوید. کلمات و جملاتش پر ابهام اند. هرچند با صراحت می توان گفت کە نظر او نسبت بە رفرمیستها، اساسا منفی است.
و در ادامە می نویسد کە:
“بورژوازی لیبرال اصلاحات را با یک دست اهداء کرده و با دست دیگرش همیشه آنها را پس می گیرد، آنها را تا حد صفر کاهش می دهد و از آنها برای به اسارت درآوردن کارگران، تقسیم آنها به گروههای جداگانه و جاودانی ساختن بردگی مزدی استفاده می کند. به این دلیل رفرمیسم حتی هنگامی که کاملا بی ریا باشد، در عمل مبدل به سلاحی می شود که بورژوازی با آن کارگران را فاسد می سازد و تضعیف می کند. تجربه تمام کشورها نشان می دهد که کارگرانی که به رفرمیستها اعتماد می کنند، همیشه مغبون واقع می شوند.”
مشکل لنینیسم همیشە این بودە کە بە اهمیت لیبرالیسم پی نبردە، بویژە در کشورهای عقب افتادە سرمایەداری. او طی تزهای آوریل در جریان انقلاب اکتبر، خیلی سریع بە نفی لیبرالیسم رسید، و وظایف آنها را بە حزب طبقە کارگر سپرد! این نگرش و سنت هنوز هم در میان بخش مهمی از چپها غالب است. و البتە بعدها تجربە عملی کشور شوراها نشان داد کە حزب طبقە کارگر تا چە اندازە مستعد در دست گرفتم وظایف لیبرالها در جریان تحولات اجتماعیست.
اما بە پاراگراف بالا برگردیم. بنابر این گفتە، این بورژوازی لیبرال است کە اصلاحات را اهداء می کند! باید گفت کە این جملە لنین کاملا نادرست و متناقض است. بورژوازی هیچ اصلاحی را اهداء نمی کند. بلکە اصلاحات در اثر مبارزە طبقاتی و فشار کارگران و تودەهای زحمتکش بر دولت تحمیل می شود. لنین کە بشدت بە مبارزە طبقاتی معتقد است در اینجا عامدانە مسئلە را بە این صورت بیان می کند تا نتیجە دلخواە خود را از آن بیرون بیاورد، کە آن هم گویا بی نتیجەبودن اصلاحات و یا بی محتوی بودن آن است. او عمدا نبرد طبقاتی را در جریان رفرم فراموش می کند تا بگوید رفرم اساسا امکان پذیر نیست. بقول او رفرم گرایش بە صفر شدن دارد.
ضمنان معلوم نیست چرا بورژوازی لیبرال است اصلاحات را اهدا می کند تا آن را پس بگیرد؟! مگر در کشورهای سرمایەداری پیشرفتە ما مدام با رفرم در جهت بهترشدن زندگی کارگران و مردم روبرو نبودەایم؟… حتی در نیمە دوم قرن نوزدهم هم؟ مگر در زمان بیسمارک نبود کە بیمە اجتماعی کارگران بە دولت آلمان تحمیل شد؟ در کجا این گرایش بە صفرشدن، منطق مسلط بودە و بورژوازی توانستە همە اصلاحات اهدائی را دوبارە پس بگیرد؟
لنین متاسفانە فقط نصفە خالی لیوان را می بیند. آری بورژوازی لیبرال در این راە تلاش می کند، اما لنین همزمان تلاش رفرمیستهای کارگری را برای تعمیق و حفظ دستاوردهای رفرمیستی اشان نمی بیند.
در همین جزوە، لنین دوبارە می نویسد کە:
“رفرمیستها تلاش می کنند تا از طریق امتیازات جزئی و ناچیز، کارگران را پراکنده و تحمیق کنند و آنها را از مبارزه طبقاتی منحرف سازند. ولی کارگران با پی بردن به کیفیت کاذبانه رفرمیسم، از اصلاحات برای بسط و توسعه مبارزه طبقاتی سود می جویند.”
امتیازت جزئی و ناچیز؟! لنین از امتیازات جزئی می گوید، اما همزمان بدون آنکە خود متوجە باشد از اهمیت اصلاحات برای بسط و توسعە مبارزە طبقاتی هم می گوید! معلوم نیست کە اگر امتیازات اینقدر جزئی و ناچیز اند چرا می توان از آنها برای بسط مبارزە طبقاتی سود برد؟! او امر تحمیق را کە بعنوان هدف در ایدئولوژی رفرمیستهاست (امری معطوف بە آیندە)، با امر خود رفرم قاطی می کند کە امر کنونیست. باید گفت کە بفرض پذیرفتن این امر کە رفرمیستها برای تحمیق تودەها دست بە رفرم می زنند (این نیت خوانی لنین اساسا غیراخلاقیست، زیرا تنها خود و حزب خود را راستگو می داند)، اما این از اهمیت کار آنها، لااقل در چهارچوب همان رفرم، نمی کاهد و باید تلاش آنها را در حد خود ارج نهاد. درست در همان چهارچوب مشخص رفرم و دستاورهای مقطعی آن.
اما شاید بحث لنین بر سر این است کە چە کسی اصلاحات را باید پیش ببرد؟ اگر رفرمیستها پیش بردند بد است، و اگر بقول او مارکسیستها، خوب است! بە این پاراگراف در همان متن توجە کنید:
“لیکن، پیشرفتها و موفقیتها در هر بخش از جنبش طبقه کارگر نشان می دهند که مارکسیستها بدون واماندگی، بطور قطعی در استفاده عملی و مفید از رفرمها و در مبارزه برای آنها در رأس هستند. انتخابات در سطح بخش کارگری – نطق های نمایندگان ما در داخل و بیرون دوما، تشکیلات مطبوعات کارگری، استفاده از رفرم بیمه را در نظر بگیرید؛ بزرگترین اتحادیه، اتحادیه فلزکاران و غیره را در نظر بگیرید – در همه جا کارگران مارکسیست از انحلال طلبان جلو هستند، در فعالیت مستقیم، بلاواسطه و «روزانه» آژیتاسیون، سازماندهی و مبارزه برای اصلاحات و بکار بستن آنها.”
او آنجائی کە انقلابیون رفرم را تحمیل می کنند بسیار حماسی از آن می گوید. بنابراین نزد او بحث بر سر این است کدامین نیرو دارد رفرم می کند. اگر رفرمیستها کردند، خوب نیست زیرا بە تحمیق تودەها می انجامد و اگر انقلابیون کردند خوب است زیرا رفرم بە انقلاب می رسد. و اینجا البتە موضوع دیگری عیان می شود، آن هم اینکە در واقع دستاوردهای رفرمیستی مانند مطبوعات کارگری، بیمە و اتحادیەها هم چندان امتیازات جزئی نیستند کە در پاراگرافهای بالاتر ادعایش را می کند! اینها در واقع بنوعی دستاوردهای کلان هستند.
البتە شاید سخن بر سر دور زدن تجربە اروپاست کە منجر بە نفی لیبرالیسم بعنوان نقطە شروع ماکسیسم و توسل بە جوامع ماقبل لیبرالیستی توسط او می شود کە نهایتا بە یک درک غیرمدرنیستی از مارکس می رسد. او همانجا می گوید:
“ولی این نظرات بورژوائی هستند که در عمل توسط انحلال طلبان ما اتخاذ می شوند، انحلال طلبانی که مداوماً و بطور سیستماتیکی «حزب آزاد» و «مبارزه برای حزب قانونی» را (بر روی کاغذ) به روسیه «پیوند می دهند». به عبارت دیگر، آنها مانند لیبرالها پیوند زدن مشروطیت اروپائی را به روسیه موعظه می کنند بدون اینکه مسیر ویژه ای را که در غرب منجر به قبول و اتخاذ مشروطیت و انسجام آن در طی نسلها و در برخی موارد حتی در طی قرنها شد، در نظر بگیرند. آنچه که انحلال طلبان و لیبرالها خواستارش هستند، بنا به آن گفته مشهور عبارتست از شستن پوست بدون غوطه ور ساختن آن در آب.”
و باید گفت نفی مسیر ویژە غرب (کلمات از لنین است)، بە همان راهی می رسد کە منجر بە سوسیالیسم اتوریتەای شد.
نهایتا باید گفت کە لنین آنجائی کە هدف استراتژیک (یعنی تغییر در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی) مطرح است، انتقادش علیە رفرمیستها کوبندە و پیشروانە است، اما آنجائی کە بە ارزیابی نقش آنها در تحمیل خواستەها بە بورژوازی بر می خیزد، انتقادش ارتجاعیست. در واقع نباید تنها بر اساس منافع و یا نگرش انقلابی بە رفرمیسم نگاەکرد. بە رفرم باید از زاویە همان دستاوردها و تاثیرات معین مقطعی آن هم نگریست. زیرا رفرم با هر نیتی صورت بگیرد، برای کارگران و زحمتکشان دارای منافع و جوانب مثبت هم است و نمی توان تنها بر اساس نیت نهائی رفرمیستها کە نفی تغییرات ساختاریست بە نفی آن و یا کم اهمیت دادن بە آن رسید.