آری، پس از سپردن پانزده سال از بیست و یک سال اخیر در زندان، این خانم شصت و پنج ساله در روز دوم آزادی از زندان این جمله را مطرح میکند. ایشان به اشکارا میگوید که “ما خواهان تحولات بنیادین هستیم که خودش یک انقلاب خواهد بود”، ولی این انقلاب صلح آمیز ، بنیادین و با آرمانهای دموکراتیک خواهد بود. این حرفهای رهبر لیگ دموکراسی ملی “برمه” میباشد که پس از آزادی از زندان هفت ساله گذشته مطرح میکنند. خانم “آن سانگ سو چی” که برخلاف خیلی از ماها دارای سابقه مبارزات کمونیستی کارگری و میلیشیایی قهرمانانه نیستند، بلکه یک انسان آزاده و واقع بین میباشند، دو روز بعد از آزادی از زندان چنان موضع گیری آشکار و روشنی را در “رانگون” پایتخت برمه میکنند که سرشناسان جنبش چپ ما که همگی در کشورهای پیشرفته دموکراتیک زندگی میکنند، جرات بیان آشکار آن را ندارند. ما کجای کاریم، آنها کجا؟
پیری فرزانه در یک جا یی گفته بود که رسالت ما نه تفسیر واقعیتها، بلکه تغییر دادن آنها در راستای آرمانهای انسا نیمان میباشد. فقط گفتن اینکه ما خواهان برچیده شدن هر نوع تبعیض هستیم، برای رفع این تبعیضها باید از نظام ولایت فقیه عبور کرد، کافی نیست. این واقعیت را خود مردم کوچه و بازار شاید خیلی وقت پیش زودتر از ماها با گوشت و پوست خویش به آن پی برده اند. مساله بر سر این است که با درک پتانسیلهای تحولگرایانه اقشار، طبقات و گروههای اجتماعی جنبش دموکراتیک، با کدام برنامه عملی و با چه ساختار منسجمی این راه را خواهیم پیمود. کنار گود نشستن و به جناحهای اپوزیسیون درون حکومتی “لنگش کن” گفتن هم این مفهوم را میرساند که ما برای خود هویت سیاسی مستقلی قائل نیستیم.
دوستان “اصلاحگرای سوسیال دموکرات” ما وعزیزانی که به نحوی ویروس این سرماخوردگی بینش اصلاحگرانه آنها را هم به سرفه کردن انداخته است، بهتر است گقته ها و حرکات این خانم آزاده را زیر نظر بگیرند. سربازان پیر فدائی دیگر از جنگ و مبارزه بیزار شده و کار را به آنجا رسانده اند که با هر نوع چالش مستقّل تحولگرایانه مقابله میکنند. آنها بصورتی نصیحت گونه خواهان دوستی اومانیستی همگانی همه انسانهای کشور بوده و خواهان حرکت همگانی و کاروانی در یک دنیایی ماورای طبقاتی و خارج از واقیتهای قدرتهای مافیایی سیاسی اقتصادی زمینی، در راستای دموکراسی میباشند و به نسل امروزین وعده سرخرمن میدهند. کاروان آنها شاید دهها سال در بیابانها راه خود را گم کند و بالاخره سر از یک ناکجا آبادی در بیاورد که اکثریت مردم نسل حاضر تا آن موقع اصلا زنده نمانند تا این ناکجا آباد آنها را ببینند.
دیروز مقاله مصاحبه جناب “وهاب انصاری” را با ایران گلوبال میخواندم. دو سه نقطه نظر مرا به خود جلب نمود و بهانه ای بد ست من داد تا به چندین مساله بصورت عمومی بپردازم. هدف من نقد نوشته های ایشان نیست، بلکه به بهانه پرداختن به بعضی از مسائلی که ایشان طرح کرده اند، خواستم نظرات خود را در مورد یکسری مسا ئل عمومی طرح کرده باشم. ایشان به درستی روی تنوع و تکثر نیروهای سیاسی دموکراتیک حاضر در این مرحله گذر اشاره کرده و مطرح میکنند که همه نیروها باید آزادانه دیدگاهها و برنامه های خویش را در این گذر ارائه داده و تبلیغ نماید. ایشان به حضور بخشی از نیروهای حکومتی در این جنبش دموکراتیک اشاره کرده و مطرح میکنند که در این جنبش “خط کشیدن بین رفورم از بالا و تحولات در پایین در این مقطع جنبش درست نیست”. ایشان سپس همین دیدگاه را در چندین جا تکرار میکنند که “نباید دنبال خط و خط کشی بین تمامی این طیفها و نحله های سیاسی باشیم”.
با وجود اینکه باید این واقعیت را پذیرفت که بخش عمده اپوزیسیون سکولار و دموکراتیک در خارج از حکومت قرار دارند، بخشهای تازه از حکومت کنده شده ای هم درون حکومت جای گرفته و در صدد اصلاحات در چهارچوبه قانون اساسی میباشند. فرض را بر این میگذاریم که این برخورد احتیاط آمیز ا یشان با این نیت صورت میگیرد که ما نباید با موضعگیریهای تندروا نه اپوزیسیون درون حکومتی را فراری بدهیم و برعکس، باید رشته های پیوند بین این دو جناح جنبش را تقویت بکنیم و بالاخره کمتر بهانه بدست حکومت کودتا بدهنم تا با اتکا به آن مید ان عملکرد این جناح را تنگتر نمایند. سوال اینجاست که تعریف استراتژیک رابطه بین جنبش سوسیال دموکراسی با این جناح اپوزیسیون حکومتی را چگونه تعریف میکنیم؟
آیا جنبش سوسیال دموکراسی با مجهز بودن به برنامه و استراتژی مرحله ای عبور از ولایت فقیه، این جناح اپوزیسیون را با چه پتانسیلهایی و تا کجای راه همراه خویش میداند؟ این جناح اپوزیسیون حکومتی در چه مجموعه ائتلافی سیاسی و محیط دایره سیاسی ائتلافی جبهه ای قادر به ادامه حرکت در راستای پتانسیل کا مل ظرفیتی دموکراتیک خویش میباشند؟ اگر این مجموعه سیاسی اجتماعی ائتلافی سیستم حمایتی نتواند پشتوانه لازم را برای آنها فراهم کند، آیا آنها با جناحهای دیگر راست و سنتی حکومتی در چهارچوبه قانون اساسی قابلیت همزیستی قانونی حکومتی را خواهند داشت؟ آیا برنامه نظری آنها بخش کوچک و رقیقی از منشور برنامه ای عبور از نظام ولایت فقیه به نظامی آزاد و دموکراتیک را شامل نمیشود؟ آیا غیر از این است که آنها فقط در ائتلافی تعریف شده با اپوزیسیونی سکولار، دموکراتیک، مستقل و منسجم میتوانند با تکیه به سیستم حمایتی راستین، پتانسیل کامل خویش را بروز بدهند؟ آیا حد اکثر پتانسیل دموکراتیک جناح اپوزیسیون درون حکومتی ما را جلو تر از “روزهای اول حکومت امام خمینی” خواهد برد؟ آیا بزرگترین خطر برای جنبش سوسیال دموکراتیک چپ این نیست که عوض ارتقاع جنبشهای ضعیفتر از خود، برنامه خود را در حد جریانهای سیاسی با پتانسیلهای دموکراتیک بمراتب ضعیفتر از خود پایین بیاورد؟
ایشان در ادامه صحبتهای خویش به این مساله میپردازند که با وجو د اینکه معتقد نیستند که در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میتوان دنبال تحولات بنیادین دموکراتیک بود، بخشهای دیگری از جنبش دموکراتیک ” بگو رهبری جنبش سبز” به آن معتقد هستند که این اصلاحات در چهارچوبه قانون اساسی قابل تحقق میباشد. دیدگاهی که با وجود اینکه از یکطرف مطرح میکند که خود معتقد است که خواهان تحولات بنیادین دموکراتیک از کانال عبور از نطام ولایت فقیه میباشد و خواهان تنوع نیروهای سیاسی درون جبهه حرکت دموکراتیک میباشد، نباید با تمکین به برنامه ها و استراتژی سیاسی همان اصلاحگران حکومتی که از طریق اصلاحات قانونی خواهان رسیدن به برنامه های خویش میباشند، بر خلاف باورهای خویش بینش و برنامه سیاسی خود را در حد اصلاحگران پایین بیاورد.
در شرایطی که جنبش آزادیخواهی مردم ایران بیش از هر زمانی به پشتیبانی و حمایت جامعه دموکراتیک بین المللی دارد، عوض برخورد های مصلحت گرانه موضعی، بهتر است برنامه و کارکرد محوری استراتژیک خویش را در این راستا تعریف بکنیم.ایشان نه فقط از نظر برنامه ای و بینشی به این امر تمکین میکنند، بلکه تحت تاثیرذهنیت فرهنگی روانی حکومتی نقش جامعه بین المللی در مقابل اعمال غیر بشری جمهوری اسلامی ایران را در حد “دخالت خارجی ” و “الترناتیو سازی خارجی” تنزل داده و در حالتی که یک پوز تقابلی با آن میگیرند در حد تبلیغات سیاسی جناحهایی از حکومت پایین آورده و در آن سطح خلاصه میکنند.
درست است که “دولتهای غربی در فکر منافع خود میباشند”، در عین حال آنها جهت مقابله با این دمل چرکین تاریخ بشریت به فکر “الترناتیو سازی” هستند. سوال اینجاست دوستان عزیز، اپوزیسیون سکولار دموکراتیک و بخصوص سوسیال دموکراتیک چرا خود به فکر “آلترناتیو سازی” نمیباشد؟ جواب این سوال نه تنها در نوشته های خیلی از دوستان بروشنی دیده میشود، بلکه ما دهها سال است شاهد این امر هستیم که از استراتژی “آلترناتیو سازی” سیاسی مستقل دست برداشته ایم. هر کسی در این کارزار با هویّت خویش ظاهر میشود، ما برای خویش هویت مستقلی نداریم و هویت ما در دفاع از گفته ها و عملکردهای دیگران تعریف و تجلی می یابد. اینجا شانس آورده ایم که هنوز جمهوریخواهان در آمریکا بر سر قدرت نیستند، اگر آنها قدرت بگیرند و یا روی کار بیایند، آنموقع در خلا عدم”آلترناتیو سازی مستقل ما” ،باید شاهد سورپریزهای آلترناتوی جمهوریخواهان باشیم.
داشتن یک آلترناتیو برنامه ای و آ لترناتیو ساختاری لزوما به مفهوم برخورد تند و خشونت آمیز با حکومت نمیباشد. در واقع اپوزیسیون سکولار دموکراتیک سالهای سال است که اعلام کرده است که از اتخاذ سیاست خشونت در راهبرد سیاسی امتناع و اجتناب میکند. این همیشه حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده است که به پر کردن زندانها، اعدامها،سرکوبهای خیابانی و ایجاد خفقان در محیطهای کار و زندگی از خشونت بعنوان عامل ارعاب و سرکوب استفاده کردن است. دقیقا نکته اساسی در اینجا میباشد که تا زمانیکه ما آلترناتیو مستقل برنامه ای و ساختاری خود را نداشته باشیم، تا موقعیکه مردم تفاوت بین برنامه های سوسیال دموکراتها، سکولار دموکراتها از یکطرف و بالاخره اپوزیسیون خواهان دموکراسی درون حکومتی را مستقلا نتوانند ارزیابی بکنند، این کاروان قادر نخواهد بود راه خویش را به درستی پیدا بکند.
میتوان در داخل یک جبهه فراگیر سکولار دموکراتیک قرار گرفت و در عین حال مواضع برنامه ای مستقل خود را داشت. این فصل مشترک برنامه های سازمانها و گروههای سیاسی درون یک جبهه یا کنگره ملّی دموکراتیک میباشد که آنها را به هم پیوند میدهد، نه برنامه حد اقل ضعیفترین یا از نظر سیاسی رقیقترین نیروی سیاسی دموکرات درون آن. میتوان درون یک جبهه قرار گرفت، در عین حال با طرح شفاف مواضع خویش این امکان را به مردم فراهم کرد تا تفاوت بین نظرات ما و گروههای دیگر تمیز داده شود. این امر نه فقط به دیالوق سیاسی کمک میکند، بلکه در جوی استدلالی و سیال این امکان را فراهم میکند که از همدیگر تاثیر گرفت، روی نکات اختلاف کار کرد و رشته های وحدت را قوت بخشید.
نقطه آغازین حرکت ما جهت شکل یابی ساختاری و برنامه ای سوسیال دموکراسی از یکطرف و سکولار دموکراسی از طرف دیگر میتواند از طریق طرح ریزی میزگردهای دوره ای فشرده شکل بگیرد. این میزگردها میتوانند به موازات همدیگر به کار خود ادامه دهند تا در کنار انسجام یابی بیشتر سوسیال دموکراسی و جنبش چپ از یکطرف، ساختار جنبش سکولار دموکراتیک خارج حکومتی هم برای خود فورم شکل خاص خود را بگیرد. این میزگردها میتواند از حالت بحثهای اولیه دوره ای آغاز شده و در ادامه خود پس از عبور از فاز اول به مرحله ای برسد که کمیسیونهای مختلف خود را جهت آماده کردن بخشهای مختلف برنامه ای تشکیل بدهد. دنیای الکترونیک و اینترنت هم مشکلات لاجستیک را در این مورد تا حدود زیادی از بین میبرد، هم این امکانات را به هزینه ناچیز و بدون اطلاف انرژی زیادی میتواند کم بکند. پروسه موازی میزگردها و سپس کمیسیونهای مختلف درون مجموعه نیروهای سوسیال دموکراسی و چپ از یکطرف و به موازات آن نیروهای سکولار دموکراتیک از طرف دیگرمیتواند به انسجام سوسیال دموکراسی و سکولار دموکراسی به موازات همدیگر خدمت شایانی بکند.
شکل یابی جنبش سکولار دموکراتیک فراگیر منسجم با منشوری دموکراتیک در شرایطی که فراکسیون چپ سوسیال دموکراسی منسجمی را در درون خویش داشته باشد قادر خواهد بود انچنان آلترناتیو قدرتمندی را در سطح جنبش و در مقیاس بین المللی ارائه بدهد که دیگر نه تنها “آلترناتیو سازیهای” قدرتهای خارج نتوانند در مقابل آن عرض اندام بکنند، بلکه نیروهای کنده شده از حکومت که میخواهند به صف نیروهای راه آزادی و دموکراسی بپیوندند، پشتوانه استوار و اردوی محکمی را جهت پیوستن در نزدیکی خویش داشته باشند. تنها چنین آلترناتیو سازی مستقل اپوزیسیون سکولار دموکراتیک قادر خواهد بود رسیدن تمامی کاروان راه آزادی و دموکراسی را به سرمنزل مقصود تضمین بکند. تنها چنین آلترناتیوی میتواند عوض همنوایی با جناحهای حکومتی، جامعه نیروهای دموکراتیک جهانی را بعنوان پشتوانه خویش در برچیدن تاریخی نظام ولایت فقیه یکبار و برای همیشه به دنبال خویش بسیج کند.
دنیز ایشچی ۱۸/۱۱/۲۰۱۰