فیض اللە عرب سرخی، فعال اصلاح طلب در مصاحبەای با ایلنا می گوید کە اصلاح طلبان از چرخە اداری هم مانند عرصە سیاسی کشور حذف شدەاند.
بە این ترتیب اصلاح طلبان عملا از کل ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی حذف شدە و بە درون جامعە پرتاب شدەاند. جناح حاکم نە تنها در عرصە فکری ـ سیاسی کە راستای حرکت نظام را تعیین می کند، اصلاح طلبان را بە کناری نهادەاست بلکە در زمینە اجراء و پیشبرد عملی کارها نیز آنها را کاملا از دایرە حاکمیت خارج کردەاند.
همە می دانیم کە اصلاح طلبی جریانیست نە تنها منعطف بە جامعە بلکە منعطف بە قدرت سیاسی هم. یعنی اینکە تنها حضور در جامعە برای آنها مهم نیست، بلکە باید در قدرت سیاسی نیز حضور داشتەباشند تا بتوانند تغییرات و تحولات مورد نظر خود را بە پیش ببرند. حتی آن بخش از اصلاح طلبان هم کە فعلا بە این هدف نرسیدەاند، آن را مد نظر داشتە و برای تحقق آن تلاش می کنند. اصلاح طلبی نظامیست فکری با ریشە (یا تمایل بە حضور) در اجتماع و نهادهای قدرت.
آنچە در جمهوری اسلامی رخ دادەاست این است کە اصلاح طلبان بعد از سالها فراز و نشیب و حوادث غیرمترقبە سیاسی در حیات سیاسی کشور، نە تنها موفق بە تثبیت و تقویت حضور خود در حاکمیت نشدند، بلکە بتدریج از دایرە قدرت سیاسی حذف شدند و کاملا در بیرون از آن قرار گرفتند. سیر نزولی ای کە در مقابل چشمان ناباور آنها روی دارد و بە یکی از خصایص روند رویدادها تبدیل شد. حال با وجود چنین پدیدەای، آیندە آنان را چگونە می توان پیش بینی کرد؟
می توان پیش بینی کرد کە نظام حاکم، همانگونە کە حضور آنان در حاکمیت را از بین برد، در فکر حذف آنان از صحنە جامعە، همانند اپوزیسیون باشد. وسائل متحقق کردن این کار هم چە از لحاظ نظری و چە از لحاظ عملی مهیا هستند. زدن مهر لیبرالیسم و ستون پنجم دشمن بر آنها، بە موازات تحکیم قدرت تمامیت خواهان شرایط را برای برخورد سخت تر آمادە می کند.
اما علیرغم میل حاکمان، بویژە تندروها، چنین امری، در وجوە برخوردی کە با اپوزیسیون شد، شدنی نیست. اصلاح طلبان بعلت تاریخ مشترک با نظام حاکم و وجود انواع و اقسام پیوندهای فکری، سیاسی، فرهنگی، محفلی و خونی بە آسانی قابل حذف نیستند، بنابراین آنان آنچنانکە عرب سرخی می گوید “… چه به صورت فردی در فضای مجازی و چه به شکل تشکلها و گروهی در قالب جبهه اصلاحات و احزاب، به فعالیت خود ادامه میدهند. منتهی برای انجام این فعالیتها، میدان عمل بسیار محدود و ناکافی در اختیار دارند.” میدان عملی کە با گذشت هر روز محدودتر و ناکافی تر خواهدشد.
بی گمان چنین وضعیتی منجر بە کوچکتر شدن آنان و در همان حال رادیکال تر شدن آنها خواهد شد. در جامعەای کە نیروهای سیاسی نتوانند در حاکمیت حضور داشتەباشند و یا اینکە شاهد تاثیرات معین خود بر رفتار سیاسی و روزانە آن باشند، بیشتر و بیشتر بە تئوری های کلان تغییر روی آوردە خواهدشد.
البتە الزاما این بە معنای رادیکال تر شدن جامعە نخواهدبود، اما همە می دانیم کە آنگاە نیروهای نخبە جامعە بیشتر بە مسیر رادیکالیسم تمایل پیدا می کنند، امکان و احتمال سربرآوردن چنین پدیدەای در جامعە افزون تر می شود. امری کە با هیچ سرکوب و ابزار خشنی نمی توان از سربرآوردن آن جلوگیری کرد.