به نظر مىرسد مقالهى “اى خواجه درد نیست؛ ولیکن طبیب هست!” نشان از رنجشى دارد که مقاله ما باعث آن بوده است. اگر چنین است، ما از آقاى دارا گلستان پوزش مىطلبیم و از ایشان مىخواهیم که به نوشتن و مباحثه با ما پایان ندهند.
به نظر ما ایدههاى آقاى گلستان از دو زاویه قابل نقد است:
اول: ایشان مطالب موثق و مستدلى از سوسیالیسم ارائه نمىدهند:
مارکس در مورد مشخصات جامعهى سوسیالیستى بسیار کم نوشته است. بعد از او به واسطه رویدادهاى عظیم در تحولات جامعه بشرى، سوسیالیستها به برداشتهاى متفاوتى از جامعهى مطلوب رسیدهاند.
کتابى که به عنوان مرجع آقاى گلستان ارائه شده بنام “اصول کمونیسم” براى ما ناشناخته است و هر چه تحقیق کردیم نشانى از این کتاب یا نویسنده آن نیافتیم.
اگر به دایرهالمعارفهاى جدید سیاسى مراجعه کنید متوجه خواهید شد که در تعریف سوسیالیسم مطالبى مطرح مىشود که بخش بزرگ آن چگونگى عینیت یافتن آن و به اصطلاح زمینى شدن آن در جوامع و تواریخ مختلف است. بهطور مثال فرهنگ لغات سیاسى OXFORD تعریف سوسیالیسم را با این پاراگراف آغاز مىکند: “نظریهاى سیاسى اقتصا دى یا سیستمى از سازمان اجتماعى مبتنى بر مالکیت مشترک یا دولتى ابزار تولید، توزیع و مبادله هر چند که همانند سرمایهدارى، سوسیالیسم نیز شکلهاى بسیار و پراکنده به خود مىگیرد و یک مفهوم دائماً در حال تحول است”(١).
در کتاب ” ایدئولوژىهاى مدرن” مىخوانیم: ” بهطور خلاصه، ما باید از اطلاق مشخصات قطعى به سوسیالیسم اعم از این که بگوییم تمام سوسیالیستها نظریات اشتراکى دارند یا کمونیسم متفاوت از سوسیالیسم است یا سوسیالدمکراسى یک سنت غیر سوسیالیستى است پرهیز نماییم. تمام این قضاوتها از لحاظ تاریخى و ایدئولوژیک گمراه کننده هستند. اشتراک پیچیدهاى از موضوعات میان این نظریات متنوع وجود دارد.” (٢).
آقاى گلستان از مرجع نامبرده مىنویسند:
” سوال چهارم اینکه: ملغى کردن مالکیت خصوصى بر ابزار تولید در چه زمانى ممکن خواهد شد؟
پاسخ: تا زمانى که میزان تولید آنقدر زیاد نشود که علاوه بر تکافوى احتیاجات عمومى مقدارى هم محصول اضافى براى بالا بردن ثروت اجتماعى و تربیت و تهیه قواى جدید باقى بماند.”. این نقل قول مسئلهاى به کلى گیجکننده است و با هیچ معیار منطقى منطبق نیست.
به عقیده ایشان در جامعه سوسیالیستى تقسیم کار اجتماعى از بینمى رود یا باید از بین برود و یا رقابت باید از میان برداشته شود. ایشان مىنویسند: ” تقسیم کار در جامعه طبعاً باید محو گردد چرا که تقسیم کار خود به خود گروهها یا طبقات متمایز از یکدیگر را تولید و بازتولید مىکند.” ما با بضاعت علمى ناچیز خود چنین مطالبى را در هیچ کتاب معتبر مارکسیستى ندیدهایم. قبول چنین ایدهاى شخص را بدانجا مىرساند که قبول کند در چنین جامعهى ایده آلى فرد یک سال مثلاً پزشک است سال دیگر گندم مىکارد و سال بعد خلبان هواپیما مىشود و یا همه این کارها را همزمان انجام مىدهد!
مارکس و مارکسیستهاى معتبر پس ازاو وقتى به تقسیم کار انتقاد مىکنند منظور نظرشان تقسیم کار در حوزهى تولید است نه در حوزهى اجتماع.
فصل دوازدهم ” کاپیتال” با عنوان ” تقسیم کار و مانوفاکتور” کلاً به این بحث پرداخته است و روند رشد صنایع صنفى پیشه وران را به مانوفاکتور و تقسیم کار در مانوفاکتور را توضیح مىدهد.” تقسیم کار مانوفاکتورى بهوسیله تجزیه کردن فعالیت پیشهورى، ایجاد تخصص در ادوات کار، پرورش جزءکاران، مجتمع کردن و بههم بستن آنان در درون یک مکانیسم جمعى، موجب قشربندى کیفى و تناسب کمى پروسه تولید اجتماعى مىگردد.” (٣).
انتقاد مارکس به کار سخت و یکنواخت و از خود بیگانگى عمیق کارگران با ارائه مستندات فراوان در بخش سیزدهم به اوج خود مىرسد که به علت تقسیم کار غیر انسانى در محیط کار آن زمان وجود داشته است.” ولى با این که ماشینیسم سیستم کهنه تقسیم کار را از لحاظ فنى دگرگون ساخته است، معذالک این سیستم بدواً مانند سنت مانوفاکتورو بر سبیل عادت در کارخانه به حیات خود ادامه مىدهد و سپس آنرا به مثابه وسیله بهرهکشى از نیروى کار به تنفرانگیزترین وجهى تجدید کرده و به تحکیم آن مىپردازد. بهجاى تخصص مادامالعمر در به کار بردن یک جزء افزار، تخصص مادامالعمر خدمت کردن بر سر یک ماشین جزء قرار داده مىشود. از ماشینیسم سوءاستفاده مىشود تا خود کارگر را از لطیفترین دوران کودکى به جزئى از ماشین جزء تبدیل نمایند.” (۴).
موضوع دیگر که به لحاظ نویسنده محترم مهم است و تاکنون کمتر مورد توجه بوده است اینکه: “سوسیالیسم تا زمانى که تقسیم کار در جامعه اجبارى است جبراً به سرمایه دارى دولتى همچنان که تجربه نشان داده ختم خواهد شد”.
باید قبول نمود که این ایده، نظر جدیدى است. ما مایل هستیم راجع به این عقیده اطلاعات بیشترى بهدست بیاوریم. اگر این عقیده از جانب جامعهشناس یا عالم سیاسى مهمى مطرح شده است باید به آن مراجع رجوع نمود و اکر عقیده شخصى آقاى گلستان است باید با دلایل و شواهد مستدل ان را توضیح دهند. به نظر نمىرسد چنین ادعاى بزرگى در قالب یک مقالهى سیاسى قابل دفاع باشد و باید در کتابى مستقل مبانى آن را شرح دهند.
دوم: درک ایشان از مقولات سیاسى مطلق و ذهنى است.
آقاى گلستان در بارهى نظام اقتصادى ایران مىنویسند: “این نظام عقبمانده و استبدادى کمترین شباهتى به نظام سرمایهدارى ندارد” تصور ایشان از سرمایهدارى یک مدل لیبرالیسم مطلق است که فقط سرمایه و لیاقت شخص فارغ از هر گونه امتیازات مذهبى، نژادى، صنفى و عقیدتى ملاک سنجش فرد یا گروه است و در رقابت کاملاً آزاد، شخص یا گروه به مزایاى بیشتر د ست پیدا مىکنند و قدرت بیشترى بهدست مى آورند.
تاریخ سرمایهدارى در دویست سال اخیر حاکى از آن است که فقط بخشى از این تصورات به واقعیت پیوسته است. لیبرالیسم و سرمایهدارى مطلق فقط در اذهان جان لاک، جان استوارت میل و آدام اسمیت یافت مىشود. حتى در جوامع کنونى سرمایهدارى نمىتوان نشانى از این مطلقیت یافت. بهطور مثال در آلمان کنونى شانس یک سیاهپوست پولدار تحصیلکردهى جامعالشرایط براى احراز پست مدیریت یک بیمارستان یا یک دانشگاه چقدر است؟ آیا امکان دارد در اسرائیل یک مسیحى رئیس دولت شود یا در آلمان یک یهودى؟ پل باران و پل سوئیزى در تحقیقات خود به خوبى نشان مىدهند که دولت در سرمایهدارى انحصارى تا چه میزان دخالت مىکند و براى مدیریت بحران یعنى مصرف بیهودهى مازاد اقتصادى و کاهش نرخ بیکارى به میلیتاریسم متوسل مىشود (۵).
همینطور مىتوان به آثار مزاروش مراجعه نمود که نشانگر عمق فاصله ایست که نظام سرمایهدارى کنونى از نظریات بنیانگذاران اولیهى لیبرالیسم پیدا کردهاند (۶).
این مطلقانگارى در مورد سوسیالیسم هم وجود دارد. ایشان در تعریف سوسیالیسم مینویسند: “در نظام سوسیالیستى دولت به بزرگى کل جامعه است. در چنین سیستمى براى اینکه طبقات وجود نداشته باشند یا آنکه بهتدریجً رو به زوال بروند هیچکس صاحب هیچ چیز نیست و همه صاحب همه جیز هستند.” این دیدگاه گذشته از صحت و سقم آن ایدهاى است در حوزهى فلسفهى سیاست و نه خود سیاست. مىتوان از ایدههاى فیلسوفان سیاسى مارکسیست الهام گرفت و بهطور مثال در مورد خاص ایران کنونى توصیه کرد که بخشهاى کلیدى تولید کالا در کنترل جمعى جامعه باشد. چنانکه محافظهکارها از عقاید آدام اسمیت الهام مىگیرند و نظام کنونى اقتصادى خود را تنظیم مىکنند.
آقاى گلستان در مورد سرمایهدارى دولتى مىنویسند: “در رژیم سرمایهدارى دولتى، دولتمردان به نمایندگى از طرف دولت، و دولت به نمایندگى از طرف جامعه صاحب همه چیز هستند و جامعه در مقابل صاحب هیچ چیز نیست”. واژهى “رژیم سرمایهدارى دولتى“ و یا “سرمایهدارى دولتى“ بسیار مناقشهآمیز است و در فرهنگهاى لغت سیاسى تعریفى براى آن ذکر نشده است. در فرهنگ لغت عمومى WEBSTER درتعریف سرمایهدارى دولتى آمده: “یک سیستم اقتصادى که در آن سرمایهدارى خصوصى به درجات مختلف توسط مالکیت یا کنترل دولتى تعدیل مىشود” (۷). اگر حتى حدس بزنیم که منظور ایشان از این واژه چیست باز مشکلى حل نمىشود. این تصورات با واقعیت انطباق پیدا نمىکند. در سیاست هیچ چیز و همه چیز را نمىتوان به این سادگىها پیدا کرد.
مورد دیگر مطلقانگارى بحث وجود سیاستمداران لیبرال در ایران است. ایشان نوشته اند: “وقتى صحبت از (ادعاى اقتصاددانان و یا سیاستمداران لیبرال در ایران) مىشود؛ قبل از هر چیز به نظر مىرسد دوستان پیشاپیش واقعیت و البته با فاصله زیادى مىدوند” متن داخل پرانتز گفتهى ماست که ایشان نقل قول نمودهاند. “این احتمال که بتوان در میان سیاستمداران ایران سیاستمدارى لیبرال را کشف کرد کمتر از احتمال کشف حیات در سیارات دیگر است”
مى توان تصور این امر را داشت که یک شخص باید داراى چه خصوصیاتى باشد تا بتوان به او صفت سیاستپیشهى لیبرال را داد ولى در عمل یافتن چنین شخصى بسیار دشوار و شاید غیر ممکن است. بدون شک اختلاف درجهى رشد لیبرالیسم در غرب و ایران بسیار زیاد است ولى این نظر غیر واقعى است که تصور کنیم در غرب سیاستمداران لیبرال مطلق فراوان یافت مىشود و در ایران امکان وجود سیاستمدار لیبرال غیرممکن است.
آیا مىتوان ادعا کرد که بهطور مثال خانم کاندولیزا رایس و آقاى وولفوویتس از زندهیاد مهندس بازرگان و یا آقاى عزتالله سحابى به مدل ایدهآل سیاستمدار لیبرال نزدیکترند؟
آقاى گلستان در دنیاى مثلهاى افلاطونى سیر مىکند و به این نکته توجه نمىکند که ایدههاى مطلق وقتى زمینى مىشوند فقط سایهاى از حقیقت را با خود همراه دارند.
چند توضیح کوتاه در مورد مقالهى اخیر اقاى گلستان هم بدهیم:
– در مورد اصرار ایشان مبنى بر تعریف سوسیالیسم از جانب ما؛ نکات زیر قابل ذکر است:
اول: ایشان راه انصاف در نقل قولهاى پررنگشدهى خود از نوشتهى قبلى ما را طى ننمودهاند. بخش اصلى نوشتهى ما گرچه کوتاه ولى نشانگر آن است که سوسیالیسم از دیدگاه ما با قبول اصول آزادى و عدالت، یک دولت مداخلهگر در امور اقتصادى و عاقل است.
دوم: شکى در این نباید کرد که ما آرمانها و برنامههاى خود را با جزئیات زیاد مطرح خواهیم کرد زیرا به نظر ما حرکت سیاسى بدون ایدهى مشخص و راهنما ممکن نیست. ولى از طرف دیگر باید به پیچیدگى موضوع و عمق اختلاف دیدگاهها و حتى روش بررسى توجه نمود
سوم: ما براى تعریف سوسیالیسم خودمان مجبوریم آنرا از قید و بندهاى مطلقانگارى برهانیم و بگذاریم نفس بکشد و به قوارهى هیکل مردم ایران کنونى درآید. به عبارت دیگر ما باید در وهلهى اول ببینیم سوسیالیسم چه جیزى نیست.
چهارم: ما بهطور دقیق نمىتوانیم مشخصات کامل سوسیالیسم را تعریف کنیم. به نظر ما آقاى گلستان در این باب دچار سادهاندیشى است. اینکه در سوسیالیسم مالکیت خصوصى تا چه حد محترم دانسته خواهد شد، اینکه کدام بخش اقتصاد را به بازار و کدام آنرا به تدبیر و برنامهریزى خواهند سپرد، تا چه میزان آموزش و اعتلاى فرهنگ توسط دولت تشویق خواهد شد، تا چه حد و به چه نحو از صنایع داخلى در مقابل رقباى جهانى حمایت خواهد شد و بسیارى خصوصیات دیگر جامعه، مورد توافق قطعى سوسیالیستهاى حاضر در جهان نیست. به نظر ما اصول کلى مورد توافق چپها در اعتقاد به عقل و تدبیر در امور اقتصاد و اجتماع است. این اعتقاد در مقابل اطمینان به مکانیسم بازار است. چپها معتقد به اعمال نظر در موضوعاتى نظیر آموزش عمومى، نژاد پرستى، توزیع ثروت، فرهنگ متحجر؛ ناسیونالیسم کور و حفاظت از محیط زیست هستند. در مقابل طرفداران سرمایهدارى معتقد به صیانت از حقوق سرمایه و فرد و مکانیزم تصحیح خود به خودى جامعه و توافق ذاتى منافع فرد و منافع جامعه هستند.
پنجم: در حال حاضر و براى سالهاى آتى سوسیالیستها در ایران جه باید بکنند؟ به نظر ما در ایران دولتى بزرگ بر سر کار است و در عین حال به شدت نابخردانه عمل مىکند. امکان به قدرت رسیدن چپها کم است و اگر هم چپها به قدرت برسند فضاى عمومى براى حاکمیت عقل – یعنى یکى از شروط برقرارى سوسیالیسم – فراهم نیست. بنابراین در ایران کنونى چپ بودن به مفهوم نقد عملکرد دولت با قبول وجود آن و پیدا کردن راههاى عملى مبارزه براى شفاف و دمکراتیک کردن عملکرد دولت است. در عین حال باید تلاش نمود حوزهى عمومى گسترش یابد و عقل بیش از پیش به منصهى ظهور برسد جرا که در نهایت، دمکراتیک بودن و عاقل بودن دولت به ایدهى سوسیالیسم نزدیک است.
به نظر ما دو موضوع باید براى سوسیالیستها حائز اهمیت باشد. توسعه و تعادل. توسعه به مفهوم طرفدارى از رشد سریع اقتصادى؛ همگرایى با جهان؛ تشویق سرمایهگذارى و مدرنیسم. تعادل به مفهوم ارائهى راهحل براى تناقضها و گرههایى که خطاهای حکومت فعلى در کار کشور بهوجود آورده است.
بگذارید طبق روال مقالههاى ما موضوع مشخصى را مطرح نماییم. در سال ١٣٨۴ یک میلیون اتوموبیل در ایران تولید شده است. ” به گزارش ایسنا در سال ١٣٨۴ بیش از یک میلیون و چهار هزار دستگاه انواع خود رو سبک و سنگین در ایران تولید شد که نسبت به مدت مشابه سال قبل ١١% افزایش داشت” (٨). بنا به دلایلى که در حوصلهى این مقاله نیست در ایران ماشین هاى کهنه از رده خارج نمىشوند. صادرات هم نداریم. بنابراین تمام این تولیدات وارد جاده و خیابانهای کشور مىشوند و بر تعداد ماشینها مىافزایند. اگر طول لازم براى پارک هر ماشین را ۶ متر در نظر بگیریم ما سالیانه ۶٠٠٠ کیلومتر ماشین تولید مىکنیم. سرمایهى کشور را سوبسید سوخت مىدهیم تا تقاضاى ماشین زیاد شود و بودجه براى گسترش قطار و مترو نماند. ۶٠٠٠ کیلومتر تقریباً معادل محیط ایران است! کدام جاده و خیابان این حجم ماشین را در خود جاى خواهد داد؟
– این که از دیدگاه شما سوسیالیسم بد و وحشتناک هست یا نه باید در تعریف سوسیالیسم دقت نماییم.
اگر سوسیالیسم ان ایدهایست که واقعیت مىیابد، از دیدگاه شما بد و وحشتناک است. چنان که در مورد روسیهى کمونیست نوشتهاید و یا اینکه اگر این ایده در حال حاضر واقعیت پیدا کند تبدیل به سرمایهدارى دولتى مىشود و پاکترین انقلابیون را به فساد مىکشاند. اگر سوسیالیسم آن ایدهاى است که لااقل صد سال باید به انتظارش بنشینیم، ایدهاى فاقد موضوعیت و در حال حاضر مهمل است. آیا این جمعبندى صحیح است؟
در جواب به نامهى اول ما، رفیق سهراب مبشرى نظرى را مطرح نمود. او مىگوید حال که ما بهناچارً مواجه با دولتى بزرگ در ایران هستیم، صورت مسئله را تغییر ندهیم. جستجو کنیم و راهى بیابیم براى شفاف کردن فعالیت دولت. او مىنویسد از تجربهى دیگر کشورها باید استفاده نمود و در این رابطه از فعالیت مؤسسهاى بینالمللى بهنام International Transparency سخن به میان مىآورد. به نظر ما این توصیه کاملاً بهجاست و شخص را ترغیب به جستجو و عمل مىکند. به قول معروف هم بهدرد دنیا مى خورد و هم آخرت. مىتوان از این ایده استفاده کرد براى بسیج مردم و افشاء رژیم جمهورى اسلامى. مىتوان در این رابطه حوزهى عمومى مشخصى را تعریف کرد و مسئولان رژیم را وادار به پاسخگویى نمود و از عدم پاسخگویى آنها براى جنبش اجتماعى استفادهى لازم را برد.
از سویى دیگر تلاش براى تحقق این ایده، مسئلهى بسیار مهمى در آیندهى بعد از جمهورى اسلامى است. در صورت موفقیت در این زمینه که نیاز به مبارزه و ترویج طولانى مدت دارد، شرایط تحقق سوسیالیسم فراهمتر خواهد شد.
بهعلاوه اگر چپ ها در تحقق این خواست پیشقدم و پیگیر باشند باعث افزایش اعتبار جنبش چپ در ایران خواهد شد.
در مقابل آقاى دارا گلستان در مورد وضعیت ایران به این توصیه مىرسند که: “بورژوازى از دل طبقهى متوسط شهرى بیرون مىآید و رفته رفته با افزایش سرمایهاش و گسترش این مناسبات قبل از کسب قدرت سیاسى به قدرت واقعى در سازمان اقصادى جامعه فرا میروید”. ما در ایران باید منتظر یا مشوق تحولات بورژوا- دمکراتیک باشیم.
آیا این نظریات با واقعیت موجود ایران همخوانى دارد؟ متاسفانه ایشان صورت مسئله را پاک مىکنند. در ایران دولت در حال افزایش قدرت و سرمایه است. ایشان به این موضوع بدیهى توجه نمىکنند که اوضاع اقتصادى ایران و جهان با نیمهى اول قرن نوزدهم انگلستان فرق مىکند.
آیا جز این است که این عقاید صرفاً منجر به تقویت روحیه ى تسلیم طلبى و انفعال مى شود؟
حمید برزگر از سوى جمعى از هواداران سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
پا نویس ها:
۱- نشر میزان ١٣٨١ترجمه حمید احمدى ” “Oxford Concise Dictionary Of Politics
۲- “Modern Political Ideologies”, page 87, Andrew Vincent, Blackwell pub. 1997
۳- “کاپیتال” جلد اول ص ٣۴٣؛ کارل مارکس؛ ترجمه ایرج اسکندرى ١٣۵٢
۴- همان: ص ٣۹١
۵- رجوع کنید به: “سرمایه انحصارى“؛ پل باران و پل سوییزى؛ ترجمه: مهدى قراچه داغى ١٣۵٨
۶- رجوع کنید به: “فراسوى سرمایه”؛ ایستوان مزاروش ترجمه: مرتظى محیط اختران ١٣٨٢
۷- www.merriam-webster.com
۸- “رکورد تولید خودرو در ایران شکست ” سایت بازتاب ٢۵/١/١٣٨۵