امروز، جمعه ۲ ژوئن ۲۰۱۷، دونالد ترامپ کناره گیری امریکا از پیمان پاریس را اعلام کرد. او در سخنرانی نیمساعته اش، که به مناجات توصیف شده است، از بیعدالتی بزرگی که با پیمان پاریس در حق امریکا روا داشته شده است، شکایت کرد و این پیمان را “توزیع مجدد ثروتی” [از جیب امریکا] خواند که زمین و اقلیم زمین از آن بهرهای نخواهند برد. او آمادگی اش را برای مذاکرۀ مجدد جهت “نیل به توافقی که منافع شهروندان و کارکنان امریکائی نیز در آن تأمین شده باشد” اعلام کرد و انتخاب خود به ریاست جمهوری امریکا را “انتخابی برای وکالت پیتسبورگ (۱) و نه پاریس” خواند.
اقدام ترامپ در مدت کوتاهی با مخالفتها و اعتراضات بسیاری در داخل و خارج از امریکا مواجه شده است: از آنتونیو گوتیرس، دبیرکل سازمان ملل، اوباما، بسیاری شرکتهای بزرگ امریکائی تا دولتهای آلمان، بلژیک، فرانسه، کانادا، … شهردار پیتسبورگ اندکی پس از سخنرانی ترامپ اعلام کرد که این شهر در کنار “پاریس” خواهد ماند و فرمان اجرائی برای ادامۀ کوششهای محیط زیستی شهر خود را امضا کرد. دولتهای آلمان و فرانسه هم اعلام کردند که آمادۀ مذاکره بر سر پیمان محیط زیستی جدیدی نیستند.
اقدام ترامپ جوانب و عواقب متعددی دارد. اروپا و چین با صدور اعلامیۀ مشترکی در آستانۀ این اقدام، پیمان پاریس را “تاریخی و اجتناب ناپذیر” خوانده و آمادگی شان را برای همکاری با هم در مبارزه علیه تغییرات تهدیدکنندۀ اقلیمی اعلام کرده اند. اگر بتوان برای دورانهای تاریخی آغازی تعیین کرد، شاید این آغاز دوران جدیدی باشد. اگر بخواهیم از دریچۀ تنگ ناسیونالیستی و “منافع ملی” به آن بنگریم، می توان گفت که در وضعیت پیش آمده امکانات ترامپ برای ابتکار علیه ایران محدودتر شده اند. و حال که پای ناسیونالیسم و “منافع ملی” به میان آمد، آیا این واقعیت گزنده و آموزنده ای نیست که ترامپ اقدام خود را با مجوز “منافع ملی” پیش می برد؟