با رفیقی قدیمی که تازه از ایران آمده گپی دوستانه میزنیم، می پرسم “چگونه بود جنبش اعتراضی دی ماه ؟” می گوید “جنبش فقیران و تهیدستان بیکار وبه جان آمده بود از فساد. جنبشی که عموما در شهر هائی که فقر گسترده وبیکاری در آن ها فرا گیر بود جریان داشت. “تهران به این جنبش نپیوست چون مسئله فقر وبیکاری در تهران بگونه ای دیگر است . در تهران هر طور شده لقمه نانی گیر می آید و بیش از پنجاه در صد سرمایه، کار و بودجه کشور در این شهر هزینه می شود والباقی برای شصت وپنج میلیون دیگر. مسئله جوان تهرانی با آن جوان شهرستانی دور افتاده فرق می کند. هر چند که عمیقا با این جنبش همدلی می کردند. مخالفت با رژیم در تهران وشهرهای بزرگ مخالفتی مدنی و آزادیخوانه است. البته با وضعیتی که دارد پیش می رود بسرعتی فراگیر این بحران اقتصادی همه جا را فرا خواهد گرفت، من منتظرم. می گویم “تبریز هم نپیوست ؟”جواب می دهد “تبریز شهر خاصی است، تبریز به هر دلیل گدا ندارد و اقتصاد خاص و شیوه گذران خاص خود را دارد. دامن زدن حاکمیت بر مسئله ملی هم بی تاثیر نبود و واقعا حکومت نظامی در شهر” بعد اضافه می کند “این اعتراضات واقعی ترین شکل بر آمد اعتراض تهیدستان بود. اعتراضی که تازه شروع شده. اگر ایران بودی این را با تمام وجودت حس می کردی. بیکاری در این شهرهای کوچک تلخ و کمر شکن است ! پدر، مادر، کم در آمداند و و اقعا زیر فقر به هر شکلی که شده از نان شب زده داده بچه درس خوانده تمام کرده حال بیکار است! نان خور خانواده. خانوادهائی که دیگر رمقی ندارند”هیچ چشم اندازی در برابر خود نمی بینند. نه چشم انداز کار، نه ازدواج و نه خانه .چه باید بکند؟ اگر نگاه کنی اکثرا بین شانزده سال تا بیست وپنج سال بودند. وضعیت روز به روز بد تر وبدتر می شود وبنیه کشور، مردم، خانواده، فرد تحلیل می رود زیر بناهای اجتماعی فرسوده ودر هم می ریزند. مردم هم فرسوده شده اند. وزیز نفت می گوید “اگر به خواهیم به شش ونیم میلیون بشگه نفت در روز چیزی که قبل از انقلاب بود برسیم حداقل، اول گفت دویست، بعد گفت بیست میلیارد دلار سرمایه خارجی نیاز است “. کفگیربه ته دیک خورده دولت ور شکسته است ور شکسته به تقصیر.
فلاکتی عظیم دامن حکومت ، دولت، وملت را گرفته است. فلاکتی که متاسفانه به برخورد بسیار خش مردم با اربابان قدرت، رانت خواران حکومتی ودایره فساد و پروار گشته در حکومت آخوندی منجر خواهد شد. این امر زیاد دور نیست .نیستی تا بدانی خشم مردم به کجا رسیده. از هم اکنون فرمانده هان سپاه در تدارک این هستند که چگونه قدرت را تماما در اختیار بگیرند وزیر سایه سر نیزه مردم را سرکوب وکشور را اداره کنند.” سپس لبخندی می زند و به شوخی می گوید. “خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است”.
هنوز کشمکش بر سر نام فدائی، چپ، قبول دارم! ندارم است! هنوز تمام توان تعدادی صرف تئوریزه کردن این امراست که چپ تازه را توضیح دهد.توضیح دهد که آیا به اصلاح طلبان رادیکال باید نزدیک شد ؟ یا نه ؟ آیا از اعلامیه پانزده نفر باید حمایت کرد ؟ یا نه ؟ آیا با رضا پهلوی میتوان در معادلات جنبش اعتراضی هم گامی کرد؟ یا نه ؟”. می گوید و گوش می کنم. می گوید “بنظرم هیچ چیز تغییر نکرده، هنوز همان پوسته قدیمی مانع از دیدن بی طرفانه وقبول بسیار واقعیت هاست که خارج از چهار چوب فکری ما در جامعه به شدت بیمار ایران جربان دارد. بیمار! هرگونه که فکر کنی. باید بنشینم واز این بیماری حادث شده در این چهل سال که متاسفانه مزمن هم شده ساعت ها وساعت ها حرف بزنم. بیماری ما که بد تر! ما هنوز هیچ کدام از نیروهای حاضر در صحنه مبارزه اجتماعی را جز خودمان قبول نداریم. حتی از همان جنبش اعتراضی کارگران نیز می خواهیم چیزی را بیرون بکشیم که دوست داریم. هنوز فکر آن صف مستقل بدون لشگر! بر فکر وعمل ما تاثیر می گذارد. این حزب چپی هم که اعلام شد بر دامنه این تهذب خواهد افزود ودست پا را خواهد بست! نام ها قبل از این که راه گشا باشند عملا خطوط جدا کننده ای شده اند که امکان نمی دهند حتی از یک فرد یک جریان یک بیانیه دفاع کنیم .هنوز دایره نگاه ما معطوف به همان دایره روشنفکری خودمان است. این که فلان فرد یا نشریه محدود به اصطلاح چپ کدام ایراد را برما می گیرد و متهم به عدول از منافع زحمتکشان مان می کند یا نه. متهم به سازش کاری و…. این امرتئوریک وذهنی در جمع ما به مراتب مهم تر از این است که بی هراس از آن چه که فرضا امروز اصلاح طلبی چون ابوالفضل قدیانی با درک وشناخت جامعه وروندی که او خود از اجزا آن بوده وزیر وبم این حکومت را می شناسد و در تقابل با حاکمیت می نویسد و می گوید دفاع کنیم. آن قدر اما واگر برموضع گیری تاج زاده می گذاریم که نهایت از او انتظار چگوارا شدن می کنیم. هنوز به نظر می رسد با وجود پیر شدن و تجربه اندوزی خیلی کار داریم. آخ که لعنت براین خمینی که چه بازیگر قهاری بود و چه خوب هدف خود را می شناخت ودنبال می کرد. قدر سیاست را خوب می فهمید از کمونیست ها نفرت داشت اما در پاریس می گفت”آن هم حق دارند” ورد نمی کرد مبارزه آن ها را. از هیچ نیرو وتوان کوچک نگذشت! چرا که هدفی بزرگ برای سرنگونی شاه داشت. او می دانست به همه نیروهای مخالف نیاز دارد” ساعت ها از گفتن او وگوش کردن من می گذرد. می گویم، ” دهانی شیرین کن! بقیه صحبت را بگذار به فردا که شب دراز است وقلندر بیدار”.