دستیار برنامه ای یکی از رسانه های معتبر فارسی زبان به نگارنده تلفن زد و از من خواست که در یک برنامه در مورد اقوام شرکت کنم. با کنجکاوی پرسیدم چرا ما بلوچ ها، کردها، عرب ها برای اظهار نظر و تجزیه و تحلیل مسائل ملی، بین المللی و یا کل کشورمان ایران دعوت نمی شویم؟ دستیار نیز بیدرنگ با صداقت و بیگناهی خاصی جواب داد: “آخه شما بلوچ هستید.” این کلام صادقانه و گویای دستیار محترم که از دل وی برخاسته، لاجرم بر دل من نیز نشست و مرا بر آن واداشت تا کنکاشی هر چند ناخوشایند و المناک در مورد تفکر ناخودآگاه و گاه آگاهانه مبتنی بر تمایز قومی و عملکرد تبعیض آمیز توسط بخش وسیعی از هموطنان مرکزگرا و یا بعبارتی فارس زبان و یا فارس گرا که نه تنها در حکومت ها در مسند قدرت بوده و هستند، بلکه در رسانه ها و نهادهای متعدد برونمرزی کشورهای آزاد و حتی در بین اپوزیسیون نیز مسئولیت تصمیم گیری و اجرایی دارند، داشته باشم. زیرا نابرابری و تبعیض زمینه را برای ایجاد گسل و متارکه و انفصال و یا بعبارتی تجزیه طلبی فراهم می آورد، که متاسفانه و شوربختانه فراهم آورده است.
مقوله جدل برانگیز تبعیض نژادی در بین ایرانیان که سازمان ملل بارها جهت رفع و نفی آن در ایران اعلامیه های متعددی صادر کرده و از حکومت های مختلف ایران خواسته تا به تبعیضات نژادی در ایران پایان دهند، محدود به عملکرد دولت های مرکزی نیست بلکه این فرهنگ ستم بر دیگران و تمایز بر اساس قومیت (در کنار مذهب و جنسیت و غیره) در بین هموطنان فارس زبان و مرکزگرا نهادینه و با ضمیر ناخودآگاه آنها عجین شده است. در نتیجه در این مورد بخصوص (ذهنیت تبعیض گرا) فرق چندانی بین قشون قاجار و ساواک و بسیج آخوندی و مدیر کراواتی رادیو تلویزیونهای برونمرزی فارسی زبان وجود ندارد. متاسفانه ظاهرا همه آنها از یک آبشخور تفکر تبعیض آمیز فرهنگی نشئت می گیرند. انتقاد ناپذیری و عکس العمل آنها نیز در قبال اعتراض و نقد بسیار شبیه هم است. منتقد بلافاصله طرد و متهم به تجزیه طلبی و مزدوری اجانب برای خدشه وارد کرد به تمامیت ارضی ایران عزیز می شود.
از سوی دیگر نیز برخی از نیروهای تند و ناسیونالیست قومگرا نیز با کمال خشنودی هیزم بیار این معرکه شده اند، تا آتش نزاع قومی را برافروخته نگه دارند. در نتیجه انتقاد به هر دوسو وارد است، و نگارنده نیز سالها سوزن انتقاد خویش را بسوی قومگرایان افراطی نشانه رفته و متقابلاً مورد “لطف و عنایت” آنها تا مرز تهدید قرار گرفته است. اما بعقیده من بخش بیشتری از سرزنش باید متوجه آنهایی باشد که تمامی ابزار رسانه ای، امکانات و اهرم های قدرت و نفوذ را در ید انحصارگرانه خود دارند و منتقد را با شلاق تکفیر “تجزیه طلبی” و “وطنفروشی” سرکوب می کنند. نتیجتا ً باید در مورد آنها از جالدوز انتقاد استفاده کرد، زیرا یکی از عوامل مهم برای رشد تفکر تجزیه طلبی، عملکرد بغایت تبعیض آمیز این “از ما بهتران دو آتشه است”. متاسفانه در فرهنگ ایرانی بجای پرداختن به علل و ریشه های رشد تجزیه طلبی، با مبرا دانستن خود و پاک کردن صورت مسئله، آن را به توطئه های اجنبی نسبت می دهند. توسل به (اگر نگویم توهم) توطئه و دسیسه خارجی هرگونه ضرورت بازنگری از عملکرد تبعیض آمیز خود و انتقاد از خویش را منتفی می کند و نوعی اطمینان مجدد و بیمه ثانوی در ذهن و روان تبعیضگر که قاعدتاً انحصارگر و خودمحور نیز است، بوجود می آورد؛ و او را در ادامه عملکرد ناعادلانه و دافع خویش مصمم تر می کند. متاسفانه این سیکل معیوب فکری و عملکرد منبعث از آن باعث شده است تا بخشی از هموطنان ما بسوی اندیشه “تجزیه طلبی” و یا بقول خودشان “استقلال طلبی” روی آورند.
برای درک ملموس این حقیقت که کدام یک از فاکتورها، یعنی توطئه خارجی دشمنان ایران و یا عملکرد مستبدانه متعصب و تبعیض آمیز “اهل خانه”برای بروز تفکر “جدایی طلبی” و یا انگیزه فرار از “مام وطن” و یا ترک “سرزمین “پدری” مهم است ، باید به مثال “خانواده ناهنجار” اشاره کنم. در بعضی از خانواده های متعصب (که خیلی هم به اساس خانواده و همگونی و همبستگی خانودگی تعصب و ادعا دارند) بین دختر و پسر تبعیض قائل می شوند. این تبعیضات عدیده و سرکوفت ها بر علیه فرزند و یا خواهر سالها ادامه دارد. تا اینکه در یک نیمه شب تیره و تار دختر بی پناه تصمیم می گیرد آغوش گرم مادر و خانواده و به اصطلاح مهر پدری را برای سرنوشتی نامعلوم رها کند و از خانه فرار می کند تا از آن سرنوشت محبوس، تحقیر مکرر و تبعیض رهایی پیدا کند. عکس العمل پدر و برادران با غیرت نیز کاملا ً مشخص است. آنها هرگز از خود نمی پرسند چرا خواهر و یا دختر نوجوان آنها “آغوش اجنبی” را به “کانون گرم خانواده” ترجیح داد؟ اینگونه پرسش از خویش در فرهنگ جوامع و انسان های “باغیرت” و متعصب مایه ننگ و غیر قابل تصور است. در نتیجه آنها تصمیم می گیرند تا این به اصطلاح “جدایی طلب” بی غیرت و خودفروخته را پیدا کنند و با کمال افتخار این ننگ را از دامن پاک خانواده پاک کنند. در بریتانیا حدود هفده هزار زن و دختر قربانی ناموسی هستند که سالانه حدود دوازده دختر یا زن فراری توسط اعضای خانواده به قتل می رسند (honour killing). برای درک بیشتر این تراژدی در انگلیس به سایت سازمان حقوق زنان ایرانی و کرد در بریتانیا مراجعه کنید.
بنده نیز با بسیاری از هموطنان خویش هم عقیده هستم که همه ما ایرانیان بمثابه اعضای یک خانواده صرفنظر از قومیت، نژاد و مذهب باید با اتحاد و همسوئی ملی در کنار یکدیگر همزیستی و همخوئی مسالمت آمیز و برادری و خواهری و برابری داشته باشیم. اما جاده برادری و برابری نمی تواند یکطرفه باشد. بنده راه مقابله با تجزیه طلبی را دراضمحلال معلول و تشویق عامل و یا قتل ناموسی و تکفیر و اعدام نمی بینم. باید با خردورزی و تدبیر و بدون تعصب و ذهنیت های القاء شده شوونیستی و افراطی، علل و سبب ایجاد زمینه برای رشد تفکر “جدایی خواهی” و یا “تجزیه طلبی” را جستجو و مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، و بر طرف نمود. ما اگر واقعا به یگانگی و تمامیت ارضی ایران علاقه داریم، باید با عوامل بروز جدائی و متارکه قومی مقابله کنیم. علاوه بر محکوم کردن توطئه خارجی، اگر وجود دارد، باید در مقابل جمع وسیعی از مسئولین و صاحبان قدرت و رسانه ها (بخصوص آنهایی که در خارج هستند) که بی محابا بر علیه اقوام ایرانی تبعیض قائل می شوند و بی پروا آن را حاشا می کنند، نیز عکس العمل نشان داد. طبعن هیچکدام از رسانه های فارسی زبان که خود بخشی از مشکل هستند، حاضر به پرداختن به این امر نیستند، زیرا تکفیر و تئوری توطئه و در صورت لزوم سرکوب و اعدام (قتل ناموسی) صورت مسئله را بدون پرداختن به آن پاک خواهد کرد و در نتیجه این مطلب برای آنها موضوعیتی نداشته و نخواهد داشت.
برای روشنگری و توضیح بیشتر در مورد واکنش و برخورد آغشته با تعصب نسبت به یک پدیده ناخوشایند و ناپذیرفتنی می توان مثال عملکرد افراطی به اصطلاح شارحان و مدافعان مذهب با دگراندیشان و حتی مردم عادی در کشورمان ایران را به عاریه گرفت. این دو آتشه های مذهبی با عملکرد افراطی و خودمحوری خاص خویش میلیون ها مسلمان را از اسلام زده کرده اند. آنهایی که به نام وطن و ملیت ایرانی چوب تکفیر و چوبه دار را برای “ناراضیان اقوام ایرانی” پیشنهاد می کنند و یا بر علیه اقوام عملن تحقیر و تبعیض قائل می شوند، نیز همان کاری را برای حفظ تمامیت ارضی ایران خواهند کرد، که متعصبین مذهبی برای حفظ اسلام کرده اند.
عملکرد بنده همواره در راستای تمامیت ارضی ایران بوده و است، اما ناچارم این هشدار را در این نوشتار کوتاه به هموطنان بدهم که ، چو تو خود کنی اختر خویش را بد، نکوهش مکن چرخ نیلوفری را؛ میفکن به فردا مر این داوری را! حقیقت این است که عملکرد نهادینه شده نسبتا ً “نژادپرستانه” و تبعیض آمیز بر علیه اقوام ایرانی و سپس توجیه مصرانه آن توسط دولت های مرکزی و بخصوص توسط صاحبان قدرت و مدیران رسانه های فارسی زبان در خارج و مسئولین نهادهای ایرانی عمدتا ً فارس زبان، یکی از علل عمده گسترش اصطکاک و ایجاد گُسل قومی و رشد زمینه برای بروز تفکر تجزیه طلبی می باشد.
از یکسو صاحبان و مدیران رسانه ها باید با بازنگری جدی در عملکرد تبعیض آمیز خود اندیشه کنند. از سوی دیگر شخصیت ها و رهبران سیاسی ایرانی منتسب به اقوام نیز نباید اجازه بدهند تا رسانه ها شعور سیاسی و حیطه تخصصی و تحلیلی آنها را فقط به منطقه خاص خودشان محدود کنند و عملن به آنها بگویند شما صلاحیت اظهار نظر در مورد مسائل کلی ایران و یا امور بین المللی را ندارید، و هر موقع ما لازم دیدیم شما می توانید فقط در مورد “قبیله” و عشیره” تان سخن بگوئید. منبعد بنده به نوبه خویش این توهین و تبعیض را نخواهم پذیرفت، و از شخصیت ها، تحلیلگران و سیاسیون بلوچ، کرد، آذری، عرب، ترکمن و غیره نیز همین انتظار را دارم ـ زیرا نباید اجازه داد حتی در خارج ار کشور با ما مثل شهروند درجه دو و سه رفتار کنند. ظاهر شدن بر روی صفحه تلویزیون و یا موج رادیوئی تبعیض گرا مایه افتخار نیست. به همین دلیل به آن دستیار محترم برنامه گفتم که مرا معذور بدارد!
سوم تیر ١٣٩١