چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۱

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۱

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

نمادهای فرقه ای و استبدادی و استعماری در ایران

اما بدیهی است که راه «سـوم» نیز جهت ظهور ایرانی «آزاد و متحد و مترقی» وجود دارد، که اگر عقل و حکمتی بین ایرانیان وجود داشته باشد، و لیاقت اِعمال آن را داشته باشند، بهترین راه «نجات» است، راهی که برای حفظ یکپارچگی ایران و اتحـاد ایرانیان، نه احتیـاجی به نظام استبدادی دارد، و نه جوامع و اقوام آن جهت رسیدن به «حقوق مشروع خود» مجبور به جدایی خصمانه از همدیگر و پرداختن به تنازع طــولانی و بی نتیجه می شوند.

در ایرانی که قرنهاست گرفتار صفویت و نظام استبدادی و سلطۀ استعماری و منازعات «قومی و فرقه ای» شده است، چند مانع اساسی در راه وصول به «آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی» و اتحاد اختیاری ملت و یک پارچگی آزادانۀ مملکت و طی کردن مراحل رشد و ترقی وجود دارد، موانعی که ماهیت «فرقه ای و استبدادی و استعماری» دارند       و به نمادهای «تفرق و نزاع و سرکوب» در میان مردم ایران تبدیل شده اند، و ایران را «بصورت بالقُوه» متلاشی کرده اند. و طبعا عبـور از این عقبه های عقیم کننده و زوال و نابودی این نمادهای تحمیلی، شرط اولیۀ «اتحاد و آزادی واستقلال» در ایران است، و جهت رسیدن به هدف، زوال و زدودن شان امری گریز ناپذیر است. در همین رابطه باید دانست که «فعلا و قبلا» ایران و یکپارچگی اش (که وطن مشترک همۀ مردم ایران است) تنها به زور و سرکوب «استبدادی و استعماری»بر قرار بوده است، چرا که بیشتر مردم ایران و اقوام آن و خاصتا آنهایی که «غیر صفوی» بوده اند، همیشه از «حقوق اساسی خود» محروم مانده اند، و معمولا بجای توجه به «حقوق حقۀ مردم»، به سرکـوب و ارهاب و کشتار آنها پرداخته اند. اینست که همین امروزه (و خاصتا در آینده ای که محرومیت از حقوق اساسی محسوستر خواهد شد) این وضع «حاکم و پر تبعیض»، بدون حاکمیت استبدادی و تحمیلات استعماری، قابل دوام نخواهد بود. بگذریم از اینکه اینهمه استبداد و سرکوبگری و عداوت، وضعی را ممکن است پیش آورد که «فوق همۀ پیش بینی ها» باشد، و مثلا ایران را چند پارچه و دچار جنگ های مصیبت بار نماید.
در نتیجه ایران کنونی: یا باید در «وضع استبدادی» باقی بماند و در نظام استبدادی دست و پا بزند و مثل حالا موجودیت آن وابسته به «نظام استبدادی» گردد، وضعیتی که بصورت بدیهی «مشکلی» را حل نخواهد کرد وعقب ماندگی ایران وایرانیان «تـداوم» خواهد یافت، و نظام استبدادی همه را و همۀ اطراف را در محرومیت نگه خواهد داشت، همانطور که تاکنون چنین بوده است. و یا اینکه مملکت ایران وجوامع و اقوام آن باید ازهم جدا شوند وهمه چیز بناچار از نو ساخته شود و «مراحل دشواری» که در پیش است پشت سرگذاشته شوند، مراحلی که با توجه به «خصومت داخلی و سلطۀ استعماری» طی کردن آن بسیار مشکل می نماید. در این باره و جهت  توضیحات بیشتر به تبیین: «مبانی تاریخی و معاصر مملکت و دولت» مراجعه شود.
اما بدیهی است که راه «سـوم» نیز جهت ظهور ایرانی «آزاد و متحد و مترقی» وجود دارد، که اگر عقل و حکمتی بین ایرانیان وجود داشته باشد، و لیاقت اِعمال آن را داشته باشند، بهترین راه «نجات» است، راهی که برای حفظ یک پارچگی ایران و اتحـاد ایرانیان، نه احتیـاجی به نظام استبدادی دارد، و نه جوامع و اقوام آن جهت رسیدن به «حقوق مشروع خود» مجبور به جدایی خصمانه از همدیگر و پرداختن به تنازع طــولانی و بی نتیجه می شوند، و آن راه       حل عبارتست از برقراری «نظام متحــدۀ ردمی»، که در قانون سمـــاء (بخش مـــرامنامه) وضع و ماهیت آن تشریح       و زیرعنوان «جمهوری متحدۀ مردمی» ارائه شده است. اما امر مسلم اینست که برقراری نظام متحدۀ مردمی، بدون عبــور از مظاهر و نمادهای «فرقه ای و استبدادی واستعماری»، و بدون زوالِ این نمادها و مظاهر تبعیض و سرکــوب و تفرقه متحقق نخواهد شد، و با وجود و بقای آنها چیزی جــامۀ عمل نخواهد پوشید، چرا که تا این مشاکل و       تبعیضات بنیــادی و این «فرهنگ عـداوت و انکار» برطـرف نشود، تسامح و دوستی و احساس هم سرنوشتی و به تبــع آن ملت و مملکتی «مُتحـد و یک پارچه» ظاهر نمی شود. و خلاصه اگر ایران و ایرانی بخواهند برای همیشه       محکــوم «استبداد و فرقه گری و تنازع قومی» نباشند و برای  رفع «تبعیض و محرومیت» کـــارشان به جدایی وحتی جنگ و تنازع کشیده نشود، باید از مظاهر ونمادهای «فرقەای و استبدادی و استعماری» عبور نمایند. و اَهَــــمّ این       مظاهر و نمادهای اساسی بدین قرار هستند:
۱- فرهنگ استبـدادی – فـرقه ای: بعد از آنکه تشیع صفــوی به زور «شمشیر شـاه اسماعیل» بر مردم ایـران تحمیل شد، و  شعــار «لعنت بر خلفای راشده» و اِجبار مردم ایران به تکرار آن عَلَم گردید (بنحوی که می بایست مردم «بیش باد، کم مباد» بگویند، و گرنه سرشان به شمشیر شاه اسماعیل سپرده می شد)، جز تشیع صفوی (و سوای آن هر چه در ایران بود) نفی و انکار گردید، نفی و انکاری که بعد از «پنج قرن» هنوز ادامه دارد، و حالا نیز در ایــران استبداد زده، تشیع صفوی مذهب رسمی و «الی الأبد» اعلام گردیده است، بصورتی که غیر از آن آشکارا لعنت و تکفیر می شود، تا جایی که حتی اهل سنت ایران (علاوه بر لعنت و تکفیر) علنا «مردمان در امان – اهلُ الذِمه» تلقی می شوند (و ای کاش       چنین بود!)، و تقریبا همۀ «مراجع صفوی» در رساله ها و احکام عملیۀ خود، که برای پیروانشان «واجب       الإطاعه» بحساب می آیند، آنها را مردمان «در امان» بحساب می آورند (سنی یا کافری که در امان مسلمانان! است)، بطوری که نه تنها پرداخت «زکـات» به آنها را جایز نمی دانند، بلکه حتی از وجـود مساجد آنها در «شهرهای مختلف ایران» و از جمله در تهران ممانعت بعمل می آورند. در حالی که در اکثر عواصم و شهرهای بزرگ دنیا و حتی در ممالک غیر اسلامی «مساجد مسلمین» برپاست. البته این تنها مساجد اهل سنت نیست که در همۀ ایران و «چهارگوشۀ مملکت» ممنوع الوجود و ممنوع الفعالیت هستند، و اگر هم وجود دارند فاقد «آزادی و استقلال» می باشند، بلکه در       سراسر ایران، هر مسجدی که «غیر صفوی و غیر ولایت فقیهی» باشد، اگر هم بتواند وجود «ظاهری» داشته باشد، باز نمی تواند ماهیت و محتوای «واقعی» داشته باشد، اعم از شیعه و سنی و مسلمانان اجتهادی، و از هر فرقه و مذهب و منهجی که باشد. و مثال خیلی مشخص آن «تعطیل و اِشغال» حسینیه هاو دفاتر مذهبی حسین علی منتظری است، که هنوز هم بخاطر یک «بحث انتقادی» در رابطه با نظام ولایت مطلقه «در بسته و بلا فعالیت» مانده اند. این در حالیست       که ایشان نه تنها «شیعۀ اثنا عشری» است، بلکه یکی از مشهورترین مراجع آن مذهب محسوب می شود، وحتی «قبل از موضع انتقادی»جانشین خمینی بوده است. اینست که در ایران ولایت مطلقه صرفا «سیاست وکار سیاسی» و یا تنها «مصادر اقتصادی» تحت سیطرۀ نظام استبدادی نیستند، و فقط اینها برای دیگران ممنوع نمی باشند، بلکه «مذهب»       و«مسجد» و«فرهنگ» وهنر و«همه چیز» نه آزادی دارند و نه استقـلال، و طبعا در ایران کنونی همه چیز زیر «یوغ استبداد ولایت مطلقه» قرار گرفته است، و «مساجد، دروس مذهبی، جمعه و جماعت، رجال فرق و مذاهب …» نیز جزو اموری هستند که بناچار حکومتی و بازیچۀ دست استبداد شده اند. اما چرا در نظام ولایت مطلقه، مساجد غیر فرقه ای و غیر صفوی و غیر استبدادی در تهران و در شهرهای بزرگ ایران باید «ممنوع الوجود» باشند، اما «کلیساهای مسیحی و معابد یهودی و آتشکده های زرتشتی» در همان شهرها و اماکن دایر و بلا مانع هستند؟؟!! آیا این امر صراحتا بیانگر عداوت و دشمنی این نظام با مسلمین و با مذاهب و مناهج اسلامی و ملاحظۀ اجانب استعمارگر نیست؟؟!! (هرچند آنها نیز در محدودۀ زد و بندهای استبدادی – استعماری آزاد هستند). بگذریم از مقبرۀ افسانه ای فیروز ابولؤلؤ قاتلِ «عمر فاروق» و خلیفۀ دوم  مسلمین در کاشان، که به زیارتگاه «لعنت چیان صفوی» مُبدَّل شده و او را با لقب «بابا شجاع الدین» خطاب میکنند، و حول آن به اهانت و تهمت زنی و خرافه بازی می پردازند، مقبره ای که حقیقتا بزرگترین «عَلَم دشمنی» با کل مسلمین و جوامع اسلامی و به مثابۀ انتقام از این «خلیفۀ راشده» در رابطه با فتح ایران در دورۀ اوست.
بدین صورت، تشیع صفوی با در پیش گرفتن روش «استبدادِ فرقه ای» و لعنت و انکار همۀ  اطیاف اسلامی، و انتساب هر مسلمان آزاد اندیش به «دشمنان خود» و خصوصا به وهابیت، مملکت ایران را به انحصار خود در آورده و حتی علنا آن را «مملکت امام زمان!» معرفی می کنند، که اشاره ای است به شیعی و صفوی بودن ایران. و طبعا این فکر و فرهنگ«رسمی و اعلام شده» و حاکمیت یافته در نظام ولایت مطلقه، و همچنین انکار وجود «اقوام ایران»توسط نژادپرستان ساسانی و صفویان لعنتچی، مظهر و نماد این فرهنگ خصمانه و انکاری و متلاشی کننده است. آیا غیر از اینست که عَلَم کردن مثلا «مقبرۀ جعلی ابولؤلؤ»،که قاتل عمر فاروق در کاشان است و به نشانۀ «عداوت با مسلمین» و لعنت و تکفیر صحابه و خلفای راشده و نیز به عنوان مظهر «عرب ستیزی» به زیارتگاه جُهالِ صفوی و اهل لعنت و انکار مُبدل شده، مثال بسیار واضح و روشن در «خصومت و انکار و عداوت» است؟! شما تصور کنید که اگر در یکی از نقاط ایران، مقبره ای به نام مثلا «یزید بن معاویه» عَلَم شود و زیارتگاه کسانی بگردد، اهل استبداد و فرقه گری       چه «عکس العملی» از خود نشان خواهند داد؟! آیا غیر از اینست که «اعلام جنگ» خواهند کرد و ایران را به جنگ و آشوب خواهند کشاند؟؟!! پس چه دلیلی دارد که عکس آن با «انواع و اشکالش» صورت بگیرد؟! آیا این همان «پایمال سازی» و هتک حرمت و محروم سازی نیست؟! آیا با چنین وضعی ایرانی «متحد و یک پارچه» و مردمی همدل و دارای «اهداف مشترک» متصور است؟! بدیهی است که نخیر. اینست که جهت ایرانی «یکپارچه و مردمی متحد» باید از فرهنگ استبدادی – فرقه ای و مبنی بر«لعنت و انکار هموطنان» عبور کرد، و چنین فرهنگ پر حقد و کینی را زائل نمود. لازم بذکر است که مقبرۀ ابولؤلؤ تنها «نمونه ای» از فرهنگ استبدادی – فرقه ای در ایران است، فرهنگ کینه توزانه و احمقانه ای که فقط در سایۀ نظامهای استبدادی «قوام و دوام» می آورد، وطبعا درسایۀ نظام ولایت مطلقه چنین فرهنگی رونق وتوسعه پیدا کرده و درکنار آن عداوت با مسلمین جهان به حداکثر خود رسیده است. وهمین است که حالا هرساله درمحوطۀ مقبرۀ ابولؤلؤ مراسم رفع القلم (عُمرکُشان) برگزار می شود و قاتل عمرفاروق را بعنوان «حضرت ابولؤلؤ!!» خطاب می کنند و این قاتل خلیفۀ راشده را جزو یاران و نیز مأمور علی بن ابی طالب! تبلیغ می کنند. آری؛ چنین فرهنگ و چنین مراسماتی؛ در مملکتی یکپارچه و در میان مردمانی که «می خواهند» با هم زندگی کنند، باید «زائل و ممنوع» شود، چرا که وجود این مظاهر ومراسماتِ «انکار کننده» وفتنه گرانه و در تضاد با «زندگی مسالمت آمیز» و مخالف «آزادی و احترام» و پامال کنندۀ حقوق اساسی مردم و اقوام و جوامع مختلف ایران است، و بصورت بدیهی عمیقا «توهین آمیز»میباشند.

۲- قانون استبدادی – فرقه ای: قانون اساسی ایران یک قانون «استبدادی – فرقه ای» است، بدین صورت که هم در بعد عقیده و مذهب، مختص «تشیع صفوی» است، و هم در رابطه با حاکم و رؤسای مملکت، همیشه مبنی بر «پادشاهی غیر انتخابی و حاکم مطلقه و مادام العمر» بوده است. این قانون تبعیض آمیز که قرنهاست (از زمان صفویه) بر مردم و مملکت ایران تحمیل می شود، در جهان امروز پدیده ای استثنایی و تقریبا در همۀ عالم و در تمام جهان اسلام امری غریب و «منحصر به ایران» است، و در هیچ مملکتی چنین قانونی وجود ندارد. این قانون «استبدادی – مذهبی»،       در تمام دورۀ «رضا خان و پسرش» هم (بر خلاف ماهیت غربی نظام سلطنتی پهلوی) حاکم و مصدر قوانین مملکتی بوده است، اما همانطور که می بینیم در دوران نظام ولایت مطلقه، ماهیت استبدادی– فرقه ای آن بصورت همه جانبه ای       تعمیق و گسترش پیدا کرده، و این بار «ولایت مطلقۀ فقیه» نیز بدان اضافه شده است. این قانون از طرفی مذهب «شیعۀ اثناعشری» را مذهب «رسمی و اَبدی ایران» اعلام کرده است، آنهم نه بدین جهت که اکثریت مردم ایران بدان رأی داده باشند، بلکه به شیوه ای استبدادی و تحمیلی و تا ابد الآباد!!، و در قانون اساسی ایران ولایت مطلقه (و در قانون پهلوی نیز) به صراحت چنین آمده است: «مذهب رسمی ایران شیعۀ جعفری اثناعشری است، و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است». و همانطور که از متن این اصل بغیض و خصم آلود و استبدادی پیداست، در علت وضع آن از «رأی       اکثریت» و انتخاب آن از طرف مردم ایران هیچ خبری نیست. بنابراین، این اصل «فرقه ای– استبـدادی»، و خاصتا مسئلۀ «غیرقابل تغییر بودنش تا ابدالدهر!»، بجای اینکه بیانگر یک «قانون انتخابی و مردمی» باشد، بیانگر استبداد و فرقه گری می باشد و صراحتا یک اصل «تحمیلی و خصمانه» است. این در حالیست که یک اصل قانونی باید «انتخابی» و مورد «رضایت مردم» و قابل «تجدید نظر» و حـلالِ  «مشکلات» باشد، نه تحمیلی و ابد الدهر و مشکل آفرین و تبعیض آفرین!!، و طبعا مواد قانونی در یک منشور مملکتی، در هر زمان و مکانی، باید با توجه به واقعیات جاری و جهت گیرهای فرهنگی و مذهبی مردم وضع شوند، نه اینکه «بعضی ها» بالاسر و محترم و «بعضی دیگر» محروم و لعنت شوند. این قلدری و زورپرستی است، و هیچ بشری و هیچ جمعیت وقوم و قشری حاضر نیست که «به       خواست خود» در چنین محدوده ای و به اصطلاح در چنین «وطن و مملکتی!»قرار گیرد، و با چنین بغض زدگان و لعنت چیانی مُتحد و هموطن شود.

از طرف دیگر همین قانون استبدادی – فرقه ای، در ایرانِ ولایت مطلقه، حاکمیت و رهبریت «ولایت فقیهی» بر مردم و جوامع مختلف ایران تحمیل کرده است، چیزی که تنها می تواند محصول تشیع تحمیلی و ابد الدهر صفوی- ولایت فقیهی باشد، تشیعی که مردم را در ردیف «حیوانات نفهم» و مُحتاج «قیُّم غیر انتخابی» فرض کرده است، و بدین ترتیب در این قانون استبدادی – فرقه ای حتی «شیعیان غیر ولایت فقیهی» نیز پامال گردیده و نادیده گرفته شده اند، چرا که بیشتر شیعیان معتقد به ولایت فقیه نیستند، و آنها همیشه اهل «امامت و مهدویت» بوده اند. و مسئلۀ ولایت فقیه قبل از تبعید خمینی به نجف، نه تنها کسی آن را نشنیده بود، بلکه به معنای «نظام حکومتی و حاکم مُطلقه»، حتی در ذهن خمینی هم وجود نداشته است. در این رابطه به مطلب: «موضع خمینی دربارۀ حاکم و حکومت و انتخابات» مراجعه شود. بگذریم از اینکه درجهان امروز هیچ قانونی علنا رهبری مملکت را با لفظ «مُطلقه» معرفی نکرده است، و حتی در قانون شاهنشاهی و استبدادی پهلوی نیز، شاهنشاهیِ ایران اسما و رسما «مشروطه» معـرفی شده بود، نه «مطلقــه!». علاوه بر این در نظام ولایت فقیهی، ولی مطلقه «نائب امام زمان!» نیز هست، ولی مطلقه ای که از نظر آخوندهای فرقه       چی و خرافه باز باید توسط شــورای نگهبانِ استبـداد «کشف!!» گردد. لکن از همۀ اینها بدتر اینکه در قانون       اساسی نظام ولایت مطلقه (در اصل صد و دهم)، هست و نیست مملکت در اختیار ولی مطلقه قرار داده شده، بطوری که       حتی رئیس جمهور آن صرفا «عامل و مجریِ» اوامر او گشته است؛ همان ولی مطلقه ای که حتی بصورت نمایشی و تشریفاتی از طرف مردم انتخاب نمی شود، بلکه بصــورت «مـادام العمر»تــوسط مجلس خبرگان (مجلس حلقه به گوشان)، به سمت ولی مطلقه منصـوب می گردد، و بدین شیوه، قدرت مطلقۀ مملکت و بالفعل «بُت اَعظم» می گردد.

اما «راه چارۀ معقول و عادلانه» در این رابطه و در میدان قانونگذاری چنین است: اولا باید قانونی برای ایران و مردمان آن و اقوام و مذاهب و مسالک آن وضع شود که «شامل و فراگیر» باشد، و همۀ اطراف و اقوام و جوامع ایران را تحت حمایت خود قرار دهد، و بعبارت بهتر از آن «همه» باشد. و طبعا چنین قانونی در ایران اگر ناشی از «توحید و اسلامیت اجتهادی» نباشد، حتما باید قانونی «غیر مذهبی و غیر قومی»باشد. ثانیا قانون اساسی ایران باید «انتخابی» و برای دوره ای «مُحدد» وضع شود، و هر چند سال، با تغییرات و تجدید نظرهای لازمه، به«رأی مردم» گذاشته شود. در چنین قانونی طبعا همۀ سمتها و مقامهای مملکتی، انتخابی و «مشروط» بوده و برای دوره ای مُحدد و چند ساله در اختیار «افراد لایق و معقول» قرار داده می شوند. و البته باید تأکید نمود که درایران کنونی و در مملکتی چند قومی و چند مذهبی، بهترین و راهگشاترین قانون، «قانونِ اتحادی» و برای برقراری «نظام متحدۀ مردمی» است، قانونی که هم از تمرکز «قدرت سیاسی مملکت» در دست عده ای انحصارطلب و تبعیض گر جلوگیری می کند، و هم «اتحاد اختیاری و مسالمت آمیز»را بین اقشار و اقوام مختلف میسر میسازد، و بدین صورت همۀ اطراف در نظام مملکتی و       حکومتی شریک می شوند. و این نظام سیاسی در مرامنامۀ سماء زیر عنوان «جمهوری متحدۀ مردمی» ارائه شده       است.

۳- قوم گرایی استبدادی – استعماری: از مـذهب و فرقه گری و تبعیضات عمیق و تـاریخی ناشی از آن که بگذریم، مسئلۀ «قوم گرایی استبدادی – استعماری» و تبعیضات تحمیلی آن به یک «مشکلۀ اساسی»در ایران و در ممالک «چند قومی» تبدیل شده است. بدیهی است که مسئلۀ «قومگرایی و تنازع قومی»درممالک و جوامع اسلامی، با توجه به «اسلامیت و فرهنگ اسلامیِ» ریشه های عمیق و تاریخی ندارد، چرا که«مسلمین و جوامع اسلامی همیشه خود را «یک امت و مجتمع» تلقی کرده اند، و همیشه تقسیم جوامع بشری بر پایۀ «مسلمان و غیرمسلمان»صورت گرفته است، بدین صورت که هر جامعه ای که اسلامی بوده، جزو امت واحده قلمداد گشته، و غیر مسلمین نیز امتی دیگر تلقی شده اند. و طبعا در توحید و اسلامیت، جوامع بشری بر پایۀ قوم و نژاد تقسیم بندی نمی شوند، بلکه در این دین توحیدی، تقسیم جوامع بشری (و نیز افراد بشری) با توجه به موضع «دینی و عقیدتی» آنها صورت می گیرد. و همین است که جامعۀ اسلامی و امت اسلامی، یک جامعه و امت «قومی و نژادی» محسوب نمی شود، بلکه یک جامعه و امت «فکری و عقیدتی» قلمداد می گردد، فکر و عقیده ای که می توان و باید آن را انتخاب کرد و آن را قبول یا رد نمود. بر عکس قوم و نژاد، که نه «انتخابی» است، و نه زمینۀ «قبول و انکار»دارد،بلکه طبیعی و ناشی از محیط زیست است، و طبعا خود بخود «فکر و دین وعقیده ای»را بیان و حمل نمی کند. و بدین خاطر هر قوم و نژادی وقتی وارد میدان «زندگی و قانونگذاری» می شود، بناچار باید تن به «افکار و عقایدی» بدهد، و از همین روست که در جهان بشریت، قوم و نژاد «بی فکر و بی عقیده» یافت نمی شود. و آنچه به نام قوم گرایی در جـوامع اسـلامی عَلَم شده است، حقیقتا غیر از تلاش برای مبارزه با اسلام و اسلامیت و«تفرق و تجزیۀ امت اسلام» و جایگزینیِ تحمیل گرانۀ فکر و فرهنگ مادی غرب معنای دیگری ندارد، چونکه هر قومی بعد از «اسلام و امت اسلام» نیز باید فکر وعقیده ای را انتخاب و پیروی نماید. بگذریم از اینکه قومیت اقوام مسلمان همان  «دین و فرهنگ اسلام» است، و هر قومی از راه قومیت و فرهنگش به اقوام مسلمان دیگر پیوند می خورد.

تاریخ انتشار : ۹ بهمن, ۱۳۹۰ ۱۰:۴۹ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟