مقدمه
شکنجه یکی از هولناکترین جنایات انسان علیه انسان است که به اندازه تاریخ حیات بشر قدمت دارد. در گذشته های دور شکنجه غالبا برای انتقام گیری و یا به عنوان تنبیه متخلفین و مخالفین نظام های حاکم اعمال می شده است. در دوران مدرن اما شکنجه عموما به عنوان یک ابزار سیاسی و برای کسب اطلاعات، گرفتن اعترافات، و یا ایجاد رعب و وحشت در میان مردم استفاده میشود، بطوریکه در بسیاری از کشورهای جهان شکنجه و خشونت بخش جدایی ناپذیر نهادهای ساختاری آنان است. شکنجه را بیماری همه گیر قرن بیستم نامیده اند.
در حوزه حقوق بین الملل شاید در هیچ زمینه ای اینهمه قرارداد، اعلامیه، مقاوله نامه و مصوبه وجود نداشته باشد که در رابطه با مخالفت با شکنجه و مجازات شکنجه گر نگاشته یا تصویب شده است. با این وجود بر اساس تخمین و گزارش “سازمان عفو بینالملل” شکنجه در دو سوم کشورهای جهان و طبق تحقیق “سازمان دیده بان حقوق بشر” در نیمی از ممالک دنیا اعمال می شود. گزارش عفو بین الملل می افزاید در هشتاد کشورجهان، شکنجه بصورت منظم اعمال میشود و در پنجاه کشور کودکان را نیز شکنجه می کنند. قربانیان شکنجه مردان ، زنان و کودکانی هستند که به همه اقشار و طبقات اجتماعی تعلق دارند. در واقع همه گروههای سنی، جنسی، مذهبی و حرفه ای جوامع از مصائب شکنجه و خشونت رنج می برند.
کنوانسیون ضدشکنجه
این کنوانسیون یکی از جامع ترین بخش های قانون بین المللی ضد شکنجه است که هم “شکنجه” را تعریف می کند و هم یک نهاد بینالمللی برای بازبینی عملکرد کشورها به لحاظ عدم ارتکاب به جنایت شکنجه را ایجاد می کند. این کنوانسیون شامل یک مقدمه وسی و سه ماده است که در سه بخش تدوین شده و در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۸۴ از تصویب مجمع عمومی سازمن ملل گذشته و در ۲۰ ژوئن۱۹۸۷پس از آنکه بیست دولت مفاد آنرا در مراجع قانونگذاری خود به تصویب رساندند قابلیت اجرائی یافته است. از نظر این کنوانسیون شکنجه جنایتی است علیه خانواده بشری. کشورهای عضو باید شکنجه را غیر قانونی اعلام کنند و شکنجه گران داخلی را تحت پیگرد قرار دهند. طبق ماده ۶ این کنوانسیون اگر شکنجه گری از هر جای دنیا در کشور عضو کنوانسیون پیدا شود، باید فورا به دستگاههای قضایی سپرده شود.
طبق ماده اول کنوانسیون ضدشکنجه سازمان ملل متحد، “شکنجه عبارتست از هر عمل عمدی که بر اثر آن درد و رنج شدید اعم از روحی یا جسمی علیه فردی به منظور گرفتن اعتراف و کسب اظلاعات اعمال شود. همچنین اعمال مجازات و تنبیه علیه فرد یا اشخاص ثالث بشرط آن که این عمل توسط یک مقام رسمی یا با رضایت وحتی چشم پوشی یک مقام دولتی یا هر صاحب مقام دیگر انجام پذیرد، شکنجه تلقی می شود.”
هرنوع درد و رنجی که به سبب اعمال قانون علیه کسی بکار رود و یا اعمال شکنجه توسط مقامات دولتی شکنجه محسوب نمی شود”
بدینترتیب عملکرد کشورهائی که در قانون خود شکنجه و حتی غیر انسانی ترین انواع آن را مجاز می دانند، شکنجه محسوب نمی شود. مثلا در ایران شلاق زدن مردان به علت نوشیدن مشروبات الکلی و شلاق زدن زنان به سبب عدم رعایت حجاب اسلامی مجاز است. و یا سنگسار زنان مزدوج به علت برقراری رابطه جنسی خارج از ازدواج به عنوان شکنجه تعریف نمی شود. این اعمال البته طبق ماده شانزده کنوانسیون ضد شکنجه مشمول “اعمال شقاوت بار، غیر انسانی و تحقیر آمیز می شوند.”
منابع تولید شکنجه
جنگ های معاصر یکی از منابع اصلی تولید شکنجه و خشونت هستند و از سوی دیگر حکومت و نیروهای امنیتیشان شکنجه را به عنوان سلاحی بر علیه دگر اندیشان سیاسی شان بکار می گیرند. ترورهای دولتی که به بعنوان یک ابزار استراتژیک سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد، یکی دیگر از منابع شکنجه بشمار می آیند. به این سه منبع باید برخی از گروهها و نیروهای مخالف دولتها را نیز اضافه نمود.
روشهای شکنجه
امروزه استفاده از فن آوری جدید، شیوه های روانشناختی، داروها و مواد شیمیایی در شکنجه بسِاری از علائم فیزیکی حاصل از شکنجه را آنچنان محو یا کمرنگ می کنند که حتی امر تهیه گزارشات اثباتی را دشوار می سازد. با این وجود شواهد فراوان و مدارک بسِاری در تائید وجود گسترده شکنجه و خشونت در جهان امروز موجود است.
اسلوب های شکنجه شامل روشهای زیر است:
۱) مخدوش کردن محیط و فضای زندگی مثل (محرومیت از خواب، انزوا
۲) مخدوش سازی دارویی (داروهای شل کننده عضلات)
۳) روشهای اعمال زور و فشار (مثل نظلرت اجباری بر شکنجه شدن دوستان نزدیک یا اعضای خانواده)
۴) متد های شکنجه بدنی(کتک زدن، تجاوز کردن، قطع عضو کردن، گرسنگی دادن)
۵) روشهای روانشناختی(شرمگین و خجلت زده کردن)
کودکان و شکنجه
مرتبط کردن کودکان به موضوع شکنجه شاید باور نکردنی باشد. لیکن واقعیت ها می گویند که کودکان بسیاری به طور مستقیم و غیر مستقیم در معرض شکنجه های ناشی از صدمات جنگ و اشکال مختلف خشونتهای عمدی قرار دارند. در قرن بیستم و آغاز قرن اخیر کودکان به طور فزاینده ای هدف مظالم رژیم های ستمگر و مستبد بوده اند. برای درک این پدیده شوم تنها کافی است بدانیم که نیمی از جمعیت آواره یا پناهنده جهان هم اکنون کودکان هستند.
خشونت سازمان یافته به اشکال بیشماری حیات و سلامتی کودکان را تحت تاثیر قرار می دهد. می توان این خشونت ها را در سه مقوله ی شکنجه های مستقیم، ضایعات خانوادگی و ضایعات اجتماعی تقسیم بندی نمود.
اشکال مستقیم شکنجه که در مورد بزرگسالان به کار میرود در مورد کودکان نیز اعمال می شود. آدم ربایی ، تجاوز جنسی، کار اجباری یا بیگاری، کتک خوردن، اعدام و بالاخره دیدن اعمال خشونت های شدید و مفرط نسبت به دیگران همچون قتل، تجاوز، کتک کاری یا شکنجه بخصوص در مورد والدین در این دسته قرار دارند.آثاری که خانواده های شکنجه یا خشونت دیده با خود حمل می کنند همواره بر زندگی کودکان تاثیرات مخربی دارد. مثلا زندگی در شرایط جنگ تاثیرات بسیار غیر قابل پیش بینی و مخربی را به همه اعضای خانواده وارد می کند. این تاثیرات حتی شامل رخدادهایی است که قبل از تولد نوزاد منجر به ضایعات خانوادگی می شود. بطور مشخص والدینی که در معرض جنگ بوده اند یا در زندان هابسر برده اند، دچار انواع عوارض روحی چون افسردگی، اضطراب،غمگینی شدید می باشند و نتیجه آن عدم رسیدگی یا توجه لازم به نوزادانی است که بعد از وقوع حادثه بدنیا می آیند.
جنایات شکنجه
مرگ، نقص عضو و عوارض فیزیکی طولانی مدت یا همیشگی شکنجه و عوارض روانی و متعدد آن خود می تواند موضوع چندین کتاب و نوشتار باشد.
ضایعات حاصل از شکنجه به علت ماهیت سیاسی شکنجه با خشونت های دیگر یک تفاوت اساسی دارد. بسیاری از قربانیان شکنجه از عالی ترین سجایای اخلاقی برخوردارند. تجریه ما از کشور خودمان نشان می دهد که اغلب شکنجه شدگان سیاسی از شریف ترین انسان هایی هستند که به علت رشد بالای آگاهی سیاسی خویش به بی عدالتی و جباریت حاکم گردن ننهاده اند و در نتیجه مورد زجر و آزار و تحقیر و رفتارهای شقاوت بار قرار گرفته اند. شکنجه گر از هر فرصتی برای درهم شکستن شخصیت آنان استفاده کرده و مرتبا فشار بر آنان را افزایش می دهد. بدینترتیب این شکنجه شدگان نه تنها باید شرایط سخت زندان و شکنجه گاه را تحمل کنند بلکه باید بر وسواس دائم خود که آیا قادر به مقاومت خواهند بود یا نه نیز غلبه کنند. از این لحاظ است که بسیاری از عوارض روانی و مخرب شکنجه پس از آزادی فرد از زندان آشکار می شود. گاه بسیاری از افراد شکنجه شده و خانواده های آنان ارزشها و اعتقادی را که قبل از ضایعات داشته اند، بعد از آن برای همیشه از دست می دهند. بسیاری از آنان حس اعتماد به دیگران را از دست داده و برای همیشه با حس عمیق “سرخوردگی” و انزواطلبی زندگی می کنند.
به جز ضایعات هولناک و فیزیکی شکنجه جنبه های روانی آن شامل اضطراب، افسردگی، تحریک پذیری ، احساس گناه ، شک و تردید ،احساس ناتوانی جنسی، از دست دادن تمرکز، آشفتگی ، بی خوابی ، کابوس ، ضعف حافظه، و یا از دست دادن حافظه تنها گوشه های کوچکی از عوارض عمومی و دیر پای شکنجه هستند.
چرا شکنجه در سطح جهان ریشهکن نمیشود؟
۱) اعمال شکنجه در کلیه کشورهای دنیا بصورت مخفی و دور از چشم دیگران انجام می شود. حتی قربانیان شکنجه بخاطر ترس از دستگیری مجرد و در معرض مخاطره قرار گرفتن دوباره خود و خانواده هایشان، و گاه به دلایل دیگر مانند عدم یاد آوری خاطرات گذشته و یا قدرت جلوه ندادن قدرتهای حاکم، داستان شکنجه خود را در اعماق سینه پنهان نگه می دارند. بدینترتیب جنایات شکنجه همواره مورد انکار قرار می گیرند و با هاله های گوناگون پوشانیده می شوند
۲) عدم پذیرش، امضاء و یا رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و نیز کنوانسیون ضد شکنجه از سوی بخشی از کشورهای جهان مانند کشور ایران از یکسو، و چشم پوشی سایر کشورهای قدرتمند جهان در ملتزم نمودن اینگونه کشورها به امضاء و رعایت مفاد اعلامیه ها و کنوانسیونهای بین المللی به خاطر حفظ مصالح اقتصادی و سیاسی خویش از سوی دیگر مانعی اساسی در برابر مبارزه با شکنجه در سطوح جهانی وملی پدید می آورد.
۳) گاه باورها، ارزشها و مسائل فرهنگی ملتها بخصوص در رابطه با مفهوم و شیوه های انتقام گیری از سویی و نازل بودن سطح سواد و دانش عمومی نسبت به قوانین مدنی مانع بروز فشار افکار عمومی نسبت به جنایات شکنجه می شود. و براین اساس دولتها و ارگانهای شکنجه گر توجیهات و دستاویزهای خود را در رابطه با اعمال غیر انسانیشان به مردم میقبولانند.
۴) قوانین بین المللی نیز خود زاییده روابط بین دولت ها هستند و طبعا نقاض خود را دارند. اما تضاد مهم کنوانسیون ضد شکنجه به خصوص در مقایسه با سایر قوانین بین الملی این است که دولتهای عضو باید آنرا به مورد اجرا گذارند و اغلب این دولتها خود عامل و مسئول جنایتهای شکنجه علیه اتباع خود هستند.
۵) فرار شکنجه گران از مجازات عامل مهم دیگری است که سد راه ریشه کن کردن شکنجه در سطح جهان است. مهمترین دلیل این امر این است که حتی زمانی که بظاهر در کشور ی انتخابات آزاد هم صورت می گیرد، کل سیستم سیاسی دستخوش تغییر نمی شود و مهره های کلیدی ( بخصوص در دستگاههای پلیس و ارتش) در مقام های خود ابقا می شوند. مسلم است که این افراد همکاران سابق خود را مورد پیگرد قانونی قرار نمی دهند. گاهی نیز از ترس افشاء شدن جنایات خودشان از انجام این کار سر باز می زنند.
۶) نهاد های قضائی بینالمللی همچون دادگاه جنایی بین المللی که می تواند جنایتکاران جنگی و کسانی را که علیه بشریت مرتکب جنایت شده اند را مورد محاکمه قرار دهد اغلب و متاسفانه به علت نداشتن بودجه و پرسنل کافی موفقیت چندانی نداشته اند. موفقیت این دادگاهها و مصوبات قانونی که به آنها قدرت اجرایی می دهد به تعهد و کمک های مالی و فنی دولتهای عضو بخصوص کشورهای پیشرفته صنعتی نیلز دارند.
سخن آخر، اینکه شکنجه یک جنایت مجرد و انتزاعی نیست. شکنجه بخشی از دستگاه پیچیده سرکوب و اختناق است. هر نوع کوشش در مسیر دموکراتیزه کردن سیستم سیاسی و ایجاد مکانیسمی برای| پیگرد و به حساب و کتاب نشاندن آمران و عاملان، د ولت ها و مقامات دولتی می تواند اعمال شکنجه را در جامعه محدود کند.