در آخرین روز فروردین، با اعلام نتیجه قیام و قعود اعضای شورای نگهبان معلوم شد که آقای احمدی نژاد نیز در زمره رد صلاحیت شدههاست؛ و در اصل، نه فقط جزو کنار گذاشته شدههای سرشناس از میان کاندیداهای ثبت نام کننده، که لابد هم اولین نفر از محذوفان با تیغ “نظارت استصوابی” ولایت! اقدام به حذف هم یقیناً بی کمترین بروز اختلاف بر سر آن در درون این نهاد سانسور. چرا که هر عضو از این حلقه بسته، خوب می داند که متعهد عمل به کدامین وظیفه محوله است. در این میان اما، پرسش این است که از این اقدام نهاد ولایی مزبور، چه برداشت سیاسی می توان کرد؟ در همین رابطه، آیا این چند فقیه انتصابی شخص ولی فقیه در تصمیمگیریشان برای کنارگذاشتن او، دچار دشواری بودهاند یا نه؟ آیا این اقدام آنان از نوع غیر منتظره بوده است یا درست همانی بود که انتظارش می رفت؟ بالاخره این که، درنگ بر طرح چنین دو پرسش بدیهی و ساده، اصولاً ضرورتی هم دارد یا خیر؟
در معنای این تصمیم
در جمهوری اسلامی اول غربال کاندیداهاست و سپس اخذ رأی از رأی دهندهها. یعنی مقدمتاً این ولی فقیه است که از طریق چند گماشته خود اراده می کند که چه کسانی اصلاً نباید در معرض انتخاب قرار گیرند. تنها بعد از آن است که امت اذن می یابد تا وارد صحنهای شود که خروجی آن، درآمدن یکی از تأیید صلاحیت شدههای حکومتی است از درون صندوقهای مدیریت شده. پس در این رویه حاکم، آن کس که پیشاپیش توسط چند فقیه منصوب ولی فقیه کنار گذاشته شده است، اساساً به این دلیل جزو حذفیهاست که از نظر جناب رهبر، فردی است بهر دلیل غیر صالح و ناپذیرفتنی. پس معنا و انگیزه تصمیمات شورای نگهبان در رابطه با غربال کاندیداها را فقط و فقط در همین متن اراده فرمودنهای “آقا” باید جست که همانا اصلیترین و واقعیترین رقم زننده اراده کردنهاست در این نظام ولایی. آری، این جناب رهبر جمهوری اسلامی است که نخستین فرد رای دهنده در هر انتخابات از این حکومت می شود چون که اوست نفر اول کشور امام زمانی! این اوست که می تواند یک ماه و اندی مانده به روز برگزاری انتخابات، با دادن صدور حکم “ایست” به برخی از نامزدها توسط همین نهاد انتصابیاش و چنین اعلام رأیی، آشکارا به شعور ملت توهین کند. پس تصمیم گیری شورای نگهبان چیزی نیست مگر شرح مکانیسم تحقیر نهادینه شده حق ما چندین ده میلیون شهروند ایرانی.
معنی تصمیم شورای نگهبان در مورد احمدی نژاد این است که: ۱) او نمی بایستی در دوره دوم ریاست جمهوریاش مقابل مقام ولایت شاخ می شد و در ادامهاش این که، ۲) وقتی هم “آقا” از او خواست تا از شرکت در انتخابات پیش رو صرف نظر کند نباید که دست به تمرد می زد و به “فصل الخطاب نظام” دهن کجی می کرد. آری او می بایست حذف می شد، درست به همین دو دلیل ساده که در واقع یکی اند. در یکی بگونه پوشیده و در دیگری عریان، و هر دو بخاطر عبور از خط قرمزهای ولایت و بشکستن قداست نظام. همینها، گناهانی اند کبیره و کافی برای مشمول ذمه شدن در این نظام مبتنی بر ولایت! احمدی نژاد به این خاطر حذف نشد که در دوره ریاست جمهوریاش اقتصاد کم رمق کشور را داغان کرد و عامل اجرایی سیاستهای ماجراجویانه نظام برای قرار گرفتن ایران در معرض جنگ شد و ده ها شرارت دیگر. او در این زمینهها عزیزکرده نظام بود و مدام هم از سوی رهبر و همین جنتی دبیر منجمد شورای نگهبان مهر تأیید خورد و نشان تشویق و تقدیر گرفت. او رد شد چون حرمت نظام نگه نداشت و از خط قرمز ساختاری آن فراتر رفت. حال آن که، حفظ حرمت ولایت در نظام ولایی، فریضهای است که به بود و نبود رکن رکین آن بر می گردد. حذف احمدی نژاد را می باید الزام عمل به قانونمندیهای این سیستم دانست.
من در نوشته قبلیام زیر عنوان “معنی آمدن احمدی نژاد” در همین سایت نوشتم که احمدی نژاد “خوب فهمیده است که رد صلاحیت او توسط این نهاد ولایی، خود نوعی از سرمایه گذاری سیاسی برای فرداست”. همانجا هم نوشتم که وی این نکته را درست دریافته که “دیگر وقت مانوور دادنهای درون ولایی سر آمده است”. اکنون مبتنی بر دادههای فزاینده دیگر، به تاکید باید تکرار کرد که هم خود حافظان این نظام ولایی خویش را در آستانه اتخاذ تصمیمات کلان می بینند و هم بعضی از دست پروردههای شورشی آن همچون احمدی نژادها! حذف هر مهره متمرد، اقتضای پاسداری از ولایتی است که در مختصاتی کنونیاش ایران را زیرحکم خود دارد.
این یک تصمیم کاملاً قابل پیش بینی بود!
در آن نوشته، تصریح کردم که “این البته قطعی است که شورای نگهبان، او (احمدی نژاد) را رد صلاحیت خواهد کرد” و البته بلافاصله برخی هشدارها شنیدم که نباید حکم به این قطعیت داد و زیر بار ریسک تحلیلی آن رفت. من اما در این گزاره گذاری خود بر فهم عملکرد و علت وجودی شورای نگهبان متکی بودهام و هستم. بر این واقعیت که هر روشن بین صحنه سیاسی کشور به سادگی قادر است این را دریابد که وجود چنین ارگانی صرفاً برای پیاده کردن منویات ولی فقیه حاکم است و بس، که این نهاد را، می باید در همان چیزی شناخت که هست؛ چه بنا به تعریف حقوقیاش و چه در اتکاء بر عملکرد چهاردههای او که پشت سر خود دارد. این، نهادی است منصوب ولی فقیه و صرفاً بمنظور تحقق خواست و اراده سیاسی وی. نهادی که، پیش از این و چونان آب خوردن، نشان داد که می تواند دست به حذف استخواندارترین کادر جمهوری اسلامی بزند با سابقه سنگین او در دو دور ریاست مجلس و دو دور رئیس جمهور بودن و نیز نمایندگی آیت الله خمینی در مسئله خطیری چون جنگ (هاشمی رفسنجانی) و فقط هم به این دلیل ساده که جناب رهبر با روش او مسئله پیدا کرده است. همان رهبری که در انتخابات ۸۴ از شورای نگهبانش خواست تا در تصمیم خود راجع به دو کاندیدای محذوف (معین و مهر علیزاده) تجدید نظر کند و دیدیم که این فقها هم بلافاصله حکم را لبیک گفتند! پس یک چنین نهاد انتصابی گوش به فرمان، طبیعی است که با آسودگی خاطر و بنا به وظیفه ولاییاش، یک رئیس جمهور دو دورهای دیگر (احمدی نژاد) را هم باز کارت قرمز دهد که دیدیم هم به راحتی داد و محاسبه “هزینه” آن را نکرد. تصمیمی که کاملاً قابل پیش بینی بود و هیچ جای شگفتی نداشت. برای این نهاد ولایی فاقد آبرو، مهم پاسداری از منویات ولی فقیه است. برای آن، حیات نظام اصولاً در عمل به همین رفتارهاست که می تواند دوام آورد. شورای نگهبان در این تصمیم گیری، نه خود را مواجه با اخذ تصمیمی دشوار می دانسته و نه که قرار بوده رویکردی از خود به نمایش بگذارد ناهمخوان با وظایفش. جز این بود اگر، غیر منتظره از آب در می آمد. این نهاد ولایی به همانی عمل کرده است که برایش معین کردهاند و داستان، در واقع چیزی نیست جز قصه “برون تراویدن همانی از کوزه” که “در اوست”!
اما چرا درنگ بر یک چنین بدیهیاتی؟
زیرا که لازمه اتخاذ سیاست درست، تحلیل و تبیین درست وضع است. این موضوع حذف هم، دقیقاً به فهم ذات این ساختار و شناخت واقع بینانه آن بر می گردد. موضوع ربط پیدا می کند به این که برخی نگاهها به صحنه سیاسی کشور در اینجا و آنجا، در باره استقلال نهادهای ولایی نسبت به اراده ولی فقیه دچار خوش بینی اند و متوهم به امکان تغییر رفتار در رهبری ولایی. این نوع نگاهها هر یک به درجاتی شورای نگهبان را در استقلال نسبی از “بیت” می بینند و تمهیدات “بیت” را هم نه عین تدابیر شخص خامنهای. تا احمدی نژاد ثبت نام کرد، شاهد تحلیلها و تبیینهایی شدیم که می گفت رد صلاحیت او آسان نیست چون خامنهای در مقطعی نظر خود را نزدیک به وی اعلام داشت و چند سالی تمام قد پشت او ایستاد. این جای سئوال دارد که چرا این نگاهها نمی خواهند یا نمی توانند مصلحت ولایت را در واقعیت قانونمند آن ببینند و نه که در فلان رویکرد با تاریخ مصرف باطله!
پس اگر من لازم دیدهام تا با این نوشته ناظر بر تکرار تجربهای دیگر، هشدار دهم که مبادا با گرفتار کردن خود در “تحلیلهای پیچیده” باز بمانیم از شناخت روشن وضع موجود، برای آن است که بتوان با ولایت مبارزه نافذ داشت. برای آن است که نباید برای تجلی غیر ولایی از نظام ولایی دچار تردید شد. برای آن است که بکوشیم این سیستم را در همانی بشناسیم که واقعاً هست و نه در آن چیزی که زیر عنوان “فهم بغرنجیها”، خود برای خویش می آفرینیم و بعدش هم توی کلاف خودریسیده گم شویم.
موضوع این نیست که پیچیدگیهای مبارزه جمهوریت با ولایت در شرایط مشخص ایران را از نگاه دور بداریم، مسئله این است که قانونمندیهای ولایت را در همان الزامات ولایت مداریاش بفهمیم تا بتوانیم در راستای از میان برداشتن آن موثر بیفتیم. گفتمان برای جمهوری واقعی در ایران، از شناخت واقعیت آمریت ولایت و مبارزه بی امان با هر نوع از ولایتمداری می گذرد. پس جا دارد هر آن کسی که فکر نمی کرده شورای نگهبان مصلحت را در حذف احمدی نژاد بداند، در شناخت خود نسبت به این سیستم درنگ بیشتری داشته باشد.