بالاخره انتخابات آمریکا برگزار گردید و دونالد ترامپ به عنوان ۴۵ – امین رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد. هر چند که این انتخاب مردم آمریکا، بخش بزرگی از جهان را در بهت و حیرت فرو برد، اما بنظر می رسد که این امر برای خود مردم آمریکا، نه تنها غیر منتظره نبود، بلکه انتخابی بود آگاهانه که میزان بالای شرکت کنندگان خود تاییدی است بر این موضوع.
در همین دومین روز پس از انتخابات، مطالب بسیار در رسانههای کاغذی و اینترنتی، و همچنین برنامه ها و مصاحبه های رسانه ای تهیه و پخش شدهاند که تقریبا در تمامی آنها علت روی آوردن مردم به ترامپ را در خواست آنان به تغییر و نیز بازگرداندن “غرور ملی آمریکائی” ذکر کردهاند. اما آنچه که کمتر مورد بررسی قرار گرفته است، «توشه خالی» اکثریت رای دهندگان آمریکا در عرصه ریشهیابی و توضیح علت و راههای تغییر در همه آن عرصههائی اند که کشور را به وضعیت کنونی آن رساندهاند.
انتخاب کسی که از نظر تجربه سیاست ورزی و کشورداری حتی کارنامهای برای سنجش ندارد، پناه بردن به شعارهای عامهپسند در عرصههایی که «میلیاردهای» خود ترامپ نیز در ایجاد این نابسامانی های اجتماعی بی نقش نبودهاند. عدم درک موقعیت لحظه در سرکوب و به انزوا کشاندن ساندرز، که نگاهی به برنامههای اجتماعی داشت، تاییدیاند بر بی توشه بودن نه تنها اکثریت مردم عادی رای دهنده، بلکه حتی الیت جامعه نیز، در نگاه به مشکلات جامعه آمریکا. تاثیر مخربی که تبلیغ و ترویج سیاستهای ضد سوسیالیستی و سرکوب هرآنچه که می تواند “بوی کمونیسم” از آن متصاعد شود، چنین پیامدهایی را به دنبال خواهند داشت.
نکته آخر اینکه: برای جامعه به شدت مردسالار و آغشته به مذهب آمریکائی، نه قابل قبول بود و نه قابل “هضم” که یک نفر «زن» رییس جمهور کشور “قدرتمند” آمریکا شود. جامعه آمریکایی در این عرصه هنوز بسیار “چیزها” از اروپائیان، برای آموختن دارد.