این را که اکثریت مردم ایران با ساختار حکومتی جمهوری اسلامی موافق نیستند و جمهوری اسلامی را نمیخواهند، خود حکومت نیز میداند. خیزش سترگ ۱۳۸۸ این را بسیار رسا فریاد زد و اگرچه به خاکوخون کشیده شد فریادش نه تنها خاموشی نگرفت بلکه در خیزشهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ پژواک یافت و هربار قدرتمندتر از بار پیش خود را نشان داد. اکنون خیزش “زن، زندگی، آزادی” نیز همان را بسیار رساتر از هر زمانی فریاد میزند.
اینکه وزیر امور خارجۀ ایران میگوید «… من به آنها (کشورهای غربی و آمریکا) اطمینان می دهم که اتفاق بزرگ و مهمی در ایران در حال رخ دادن نیست، تغییر حکومتی در ایران انجام نخواهد شد …» [۱]، خود بهترین گواه بر این است که حکومت و کارگزاراناش میدانند که مردم این سامانۀ حکومتی را نمیخواهند.
شرایط انقلابی
ولی اگرمردم دستکم از ۸۸ به اینسو این سامانۀ حکومتی را نمیخواهند، چرا این سامانه تاکنون دوام آورده است؟
پاسخ من این است که برای دگرگونی سامانۀ حکومتی افزون بر نخواستن مردم نتوانستن حکومت نیز لازم است [۲]. شرایط انقلابی با این دو بنپاره تعریف و گفته میشود زمانی بهوجود میآید که مردم حاکمیت را نخواهند و حاکمیت قادر به حکومت نباشد. بهگمان من دستکم از زمان برآمد جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ بنپارۀ نخست، یعنی نخواستن مردم، وجود داشته و دارد ولی تا امروز بنپارۀ دوم وجود نداشته و حاکمیت توانایی آن را داشت که با ترکیبی از نرمش و خشونت حکومت خود را ادامه دهد.
ظرفیت بالای خیزش “زن، زندگی، آزادی”
پرسش دیگر این است که آیا خیزش کنونی میتواند این همراهی چهاردهسالۀ “نخواستن” و “توانستن” را برهم زند؟
منطق حکم میکند که همراهی “نخواستن مردم” و “توانستن حاکمیت” نمیتواند پایداری درازمدت داشته باشد. از روند رخدادها نیز بهروشنی میتوان دید که از ۱۳۸۸ به اینسو آرام ولی پیوسته صدای “نخواستن” بلندتر و بلندتر شده است و توانِ “توانستن” کمتر و کمتر. این تغییر دو عنصر تعیینکنندۀ شرایط انقلابی در دو راستای کاملا مخالف هم، بیگمان زمانی به نقطهای میرسد که “توانستن”ای در کار نباشد و از دو سویۀ انقلاب سویۀ “نفی” متحقق شود حتی بدون اینکه حتما منتظر تحقق سویۀ “اثباتی” انقلاب بماند. امروز بهروشنی میبینیم که بردباری مردم روزبهروز کمتر و خواستهای مشخص، مانند برچیده شدن گشت ارشاد یا لغو حجاب اجباری، با شتابی زیاد به خواستهای سیاسی که کل سامانۀ حکومتی را نشانه میگیرند تبدیل شدهاند.
بهگمان من خیزش کنونی، که در آن فریاد “نخواستن” بسیار بلندتر و رساتر از خیزشهای پیشین است، ظرفیت آن را دارد که نیروی “توانستن حاکمیت” را بیش از پیش بساید و کاهش دهد، حتی بهحدی که دیگر نتواند در برابر “نخواستن” بایستد!
چه میتوان کرد؟
پرسش دیگر این است که در شرایط خطیر کنونی “چه میتوان کرد؟”. یا دقیقتر “در راستای فراهمآوری شرایط پیروزی جنبش مردمی و پاسداری از اینهمه شور و رنج درهمآمیخته چه میتوان کرد؟”.
بهگمان من درستترین کار این است که کوشش پایهای متوجه سامانیابی و سازمانیابی مردم از طریق همکاری و همیاری جنبشهای موجود مردمی شود. «تاکید بر همپوشانی و درهمتنیدگی جنبشها و خواستهای اقشار، گروههای شغلی و اجتماعی و طبقات گوناگون، همچنین تاکید بر همکاری و همیاری آنها با یکدیگر» [۳] راهگشای اصلی اوضاع امروزین است. این کار از طریق توافق جنبشهای موجود روی خواستههای مشخص بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت میتواند هم به سامانیابی و سازمانیابی خواستههای مردم در خیابانها یاری رساند و هم به شکلگیری و سازمانیابی نیروی رهبری مورد اعتماد مردم. حکومت پادشاهی پهلوی مردم را از داشتن احزاب سیاسی که در مواقع خطیر مدافع و پیگیر خواستهای آنها باشند محروم کرد. جمهوری اسلامی نیز در این راه پیرو راستین همان سیاست ضدمردمی شاهی شد و تا امروز به آن وفادار ماند.
امروز و در شرایطی که احزاب و سازمانهای سیاسی هشتادساله و پنجاهساله از امکان کنشگری علنی در کشور محروماند، و احزاب و سازمانهای سیاسی نوبنیاد تحت شدیدترین محدودیتها قرار دارند، میتوان کوشید جای خالی احزاب مردمی را از طریق همکاری و همیاری جنبشهای شهروندی موجود پر کرد. همانگونه که گفته شد یکی از مهمترین کارکردهای این همکاری و همیاری برجسته کردن خواستههای مشخص و طرح شعارها بر پایۀ آنها در هر لحظۀ مشخص از پیشرفت خیزش است.
پیگیری این کوشش تا رسیدن به پیروزی لازم و نه تنها لازم بلکه حیاتی است، مستقل از اینکه زمان رسیدن به پیروزی دراز باشد یا کوتاه.
*****
پانویسها
[۱] https://www.isna.ir/news/1401070602287
[۲] منطق حکم میکند نوشته شود برای دگرگونی سامانۀ حکومتی افزون بر نخواستن مردم نخواستن یا نتوانستن حکومت نیز لازم است. ولی معمولا حکومتها تا جایی که ناچار نباشند تن به دگرگونی سامانۀ حکومتی نمیدهند و نخواستن داوطلبانهای در کارشان نیست.
[۳] https://kar-online.com/node/17862