نظم لیبرال در درون کشورهای غربی با رعایت آزادی و دمکراسی بورژوائی و داشتن سیستم سکولار بە پلورالیسم در همە جوانب آن رسیدەاست، از پلورالیسم سیاسی و فکری گرفتە تا فرهنگی.
این نظم بعد از دوران روشنگری تمایل بە همەگیرکردن خود در سطح جهانی داشت و دارد. هرچند این تمایل ابتدا از طریق کلنیالیسم و سپس امپریالیسم و بعد گلوبالیسم پیش رفت، اما سمت عمومی بطرف شکستن نظمهای پیشامدرن و ایجاد نظم نوین در قالب مدل مرکز ـ پیرامون بود. نظام لیبرال ـ دمکراسی با همە فرازو نشیبهای خود تمایل بە عمومی کردن خصوصیات خود در عرصە جهانی دارد. البتە با این تاکید کە نیروهای همسوی آنها هم باید در خود جوامع مورد نظر فعالانە شرکت داشتەباشند و بە روندها یاری بخشیدە و بر سرعت آنها بیافزایند.
اما مدل لیبرال دمکراسی نە تنها در سطح جهانی با رقبای جدی مواجه است بلکە در داخل خود هم با مخالفان جدی دست و پنجە نرم می کند. در سطح جهانی کشورهائی مانند چین، روسیە، ایران و نیز مدلهای چپ آمریکای لاتین وجود دارند و در سطح داخلی هم با نیروهای راست افراطی با تمایلات ناسیونالیستی و ضد جهانی شدن، مانند ترامپیسم. این نظم از دو سو با فشار بی سابقە مواجە است و در واقع بدترین دوران خود را طی می کند. بە نظر می رسد این نظم از توش و توان سابق خود افتادەاست و مدلهای زندگی آن در همە عرصەها دیگر از آن کوبندگی و برندگی سابق برخوردار نیستند.
چین تنها کشوریست کە علیرغم وجود کرونا رشد اقتصادی آن مثبت است، لاوروف وزیر خارجە روسیە در بازگشت ناراضی روس بە کشورش بە لیبرالیسم می تازد. با وجود این فاکتها بە نظر می رسد رقبای نظم لیبرال از اعتماد بە نفس بیشتری برخوردارند. ایران نیز با همە فشارها اما عقب ننشست و امیدوارتر از سابق بە نفوذ منطقەای خود دلبستە است. بە نظر می رسد علیرغم حذف ترامپ و بازگشت عقل همگرائی توسط جو بایدن و سعی در بسیج نیرو در میان غربیها توسط او، اما رایحە جهان چند وجهی همە جا را فراگرفتەاست و حتی در صورت شروع دوران تازەای از سیاست در غرب، لیکن طول خواهد کشید تا درخت آن بە بار نشیند.
اما وظیفە چپ در این بازی کلان چیست؟ بویژە چپ ایران؟ ما در کجای این بازی ایستادەایم؟ آیا الزاما باید در کنار یکی از این بازیگران اصلی ایستاد؟
تمام نیروهای کوچک و بزرگ موجود کە دستی در کل ماجرا دارند از زاویە آزادی و عدالت دارای اشکالات جدی اند. در چین و کوبا آزادی سیاسی وجود ندارد، در روسیە حکومت شبەدمکراسی مسلط است و کمتر نشانەای از حکومت قانون وجود دارد. در ایران تئوکراتیسم حاکم مایل بە تقسیم قدرت با مخالفان خود نیست. غرب در عرصە جهانی بشدت ناعادلانە برخورد می کند و فاصلە بزرگی میان سیاستهای داخلی آن با سیاست خارجی اش مشاهدە می شود.
می دانیم کە در چنین جهانی بدون داشتن استراتژی مشخص در مورد چگونگی رابطە با چنین نیروهائی نمی توان بە بازیگری جدی تبدیل شد. چپ بعلت خصلت فراگیر خود کە همانا ایدەای با رویای آشتی دادن آزادی و عدالت است با بخشی از این نیروها مشکل جدی دارد و با بخشی دیگر می تواند وارد مرحلە داد و ستد بشود. بە جرات می توان گفت لیبرال دمکراسی نزدیکترین نیرو بە چپ در عرصە رقابتهای جهانیست، اما با دقت در این مورد کە این نیرو بویژە در عرصە سیاست خارجی هنوز نیروئی صیقل دادەنشدە و بشدت تحت تاثیر ماکیاولیسم است. در واقع این سئوال هنوز بە جای خود باقیست کە می توان نظم لیبرال را آنچنانکە در سطح داخلی توسط نیروهای عدالت خواە بنوعی رام شد را در سطح جهانی هم بە همین سو راند؟
زمانی مارکس بر آزادیهای بورژوائی برای پیشبرد منافع طبقە کارگر تاکید ویژە داشت. در واقع از این منظر آزادیهای بورژوائی بستر اصلی مبارزە جهت پیشبرد آمال بودند؛ و در جهان کنونی، در مقایسە میان نظمها، آنچە بیشتر خود را عیان می کند همانا وجود این آزادی ها در نظم لیبرال ـ دمکراسی است. آزادی های بورژوائی نزدیکترین منطق بە جهان چپ است. و چپ باید بە این منطق بیشترین توجە را داشتەباشد علیرغم همە انتقادهائی کە بە نظم لیبرال دارد.