جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ - ۰۴:۰۲

جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ - ۰۴:۰۲

ادای احترام به غلامحسین ساعدی-۲۹ دسامبر پرلاشز پاریس!
اخیرا ویدیویی در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که در آن یکی از عناصر سلطنت طلب به مقبره شخصیت برجسته ادبی و سیاسی ایران غلامحسین ساعدی در پرلاشز پاریس...
۶ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
صدای لمپنیسم در پوشش سلطنت طلبی...
این افراد، که ظاهراً توانایی ورود به بحثی مستدل و منطقی با منتقدان را ندارند، سعی دارند به جای پرداختن به گفتگوی سالم و تبادل نظر سازنده، با توسل به...
۶ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
چپ، آزادی و عدالت در تاریخ معاصر ایران!
در این بخشِ پایانی، ابتدا مروری کوتاه بر تاریخ چپ ایرانی دارم، از سال‌های آستانه‌ی جنگ اول جهانی تا امروز و سپس تلاش می‌کنم تا در پرتو نکات مطرح شده...
۶ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: علیرضا بهتوئی
نویسنده: علیرضا بهتوئی
ضرورت چپ وجمهوری خواهی...
برای جریان چپی که می خواهد برای دغدغه های عمومی نسبت به وضعیت وخیم شکاف طبقاتی سیاستهای خصوصی سازی و کاهش نقش دولت در جوامع بازاری معاصر که نولیبرالیسم آنرا...
۶ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: جابر حسینی
نویسنده: جابر حسینی
چله ی زمستان
یلدا، شبِ قشنگ/ شبِ خاطره ها، و دوران زمان/ دوران دریائی دل،/ و دوستی ها و رفاقت ها
۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوە داد
نویسنده: کاوە داد
ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
حکومت جمهوری اسلامی،در این شرایط که در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مسائل منطقه ای با نا کامی روبرو شده و به شدت در بن بست و بحران...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: جبهه ملی ایران
نویسنده: جبهه ملی ایران
گسترش مقاومت مردم، زمينه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!
بیانیه جمهوری سکولار دموکرات در ایران: ابداع اشکال جديد مقاومت مدنی به‌ویژه توسط زنان که با شجاعتی کم نظیر و با خلاقیت خارق العاده صورت می گيرد، جهانیان را به تحسین...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران

کتاب فروشی باران های نقرەای

دختر جوانی که داشت راهنمایی شا ن می کرد به نظرم آشنا آمد وقتی که لبخند زد مطمئن شدم با آ ن چشم ها و لبخند و کمان گوشه ی لب ها موقع خندیدن، بدون شک دختر سوزان بود. درست لحظه ای که خواستم صدایش کنم و درباره ی صاحب کتاب فروشی از وی سئوال کنم چشمم به قاب عکس بالای میزی که ‌دختر جوان از پشتش بلند شده بود افتاد. عکس سوزان بود مسن تر، شکسته تر و شاید جذاب تر. گوشه ی قاب عکس نوار مشکی زده شده بود.

 اولین باری که به او نزدیک شدم و گفتم احساس خوبی نسبت به او دارم، واکنش او برایم خیلی جالب بود.  فقط یک کلمه پرسید: چرا؟ در جواب گفتم شاید چون چشمانش زیباترین تصویری است که در این بیست سال دیده ام! لبخندی زد و با همان لحن شیوا گفت: شروع خوبی بود! و این آغاز دوستی من با سوزان بود. دوستی ای که هر دوی ما خوب می دانستیم قرار نیست به با هم بودنمون ختم شود. سوزان، ارمنی بود و پدر و مادری مسیحی و بسیار مذهبی داشت. من مسلمان بودم و در خانواده ای با اعتقادات مذهبی سفت و سخت بزرگ شده بودم. ما سال ۷۰ در دانشگاه اصفهان با همدیگر،  هم دانشگاهی بودیم، وی ساکن اصفهان بود و ادبیات می خواند و من هم اصالتاً رشتی بودم و دانشجوی حسابداری. آن  روز هم مثل همه ی دوشنبه ها چیزی از کلاس مالیه عمومی نفهمیدم! طبق معمول تمام هفته های گذشته منتظر بودم ده دقیقه قبل از پایان کلاس بیاید دم در و از قسمت شیشه ای برایم دست تکان دهد که یعنی کلاسش تمام شده،  بعدش دوتایی برویم همان کافه همیشگی و گپ بزنیم و برایم کتاب بخواند. همیشه آرزوش این بود که یک کتابفروشی بزرگ داشته باشد. بهش می گفتم اگه روزی کتاب‌ فروشی رویاهایت به واقعیت بدل شد، اسمش رو بذار «کتاب‌فروشی باران‌های نقرەای». اینجوری هر وقت وارد کتابفروشی ات بشی یاد شهرمن و خودم می افتی! سوزان عاشق ادبیات و کتاب بود و من عاشق هر چیزی که او عاشقش بود. وقتی دانشگاهمان تمام شد با خانواده ها صحبت کردیم. واکنشها دقیقاً همانی بود که انتظارش را داشتیم. یک “نه” قاطع به دلایل کاملاً مذهبی. ما واقعاً احساس می کردیم که عاشق هم هستیم، اماعاشق خانواده هایمان نیز بودیم. آن زمان مثل الان نبود که خانواده ها کمی منطقی تر با این گونه مسائل برخورد کنند. روزهای قشنگ من و سوزان آذر ماه ۱۳۷۰شروع شد و بهار۱۳۷۵که من رفتم سربازی تما م شد. بعد از کلی آرزوی قشنگ برای هم، از همدیگر خداحافظی کردیم. بعد از آن هیچوقت به اصفهان برنگشتم. اما وقتی سال گذشته همسرم مقصد سفربرایت عطیلات عید را اصفهان اعلام کرد نمی دانم چرا از این پیشنهاد استقبال کردم حس غریبی داشتم. چیزی در حدود ۳۰ سال از آن  روزها گذشته بود، اما ترس ناشناخته ای روحم را آزار می داد وقتی دلیل این ترس را فهمیدم که دست در دست همسر و پسرم داشتیم در مرکز شهر قدم می زدیم. ساختمانی بسیار بزرگ و مجلل که تابلوی بزرگ روی درش خودنمایی می کرد: “کتابفروشی باران های  نقرەای” جلوه خاصی در خیابان داشت. با اینکه می ترسیدم داخل کتابفروشی بروم… با وجود این که می ترسیدم دوباره سوزان را ببینم… برغم ترس از اینکه ممکن است در ۵۰ سالگی، با دیدن زنی به غیر از همسرم ضربان قلبم شدید شود، اما نیرویی ناشناخته مرا به  کتابفروشی کشید در آن ساعت از روزخیلی شلوغ نبود. همسر و پسرم به بخش رمان ها رفتند و من درست وسط کتاب فروشی خشکم زده بود. دختر جوانی که داشت راهنمایی شا ن می کرد به نظرم آشنا آمد وقتی که لبخند زد مطمئن شدم با آ ن چشم ها و لبخند و کمان گوشه ی لب ها موقع خندیدن، بدون شک دختر سوزان بود. درست لحظه ای که خواستم صدایش کنم و درباره ی صاحب کتاب فروشی از وی سئوال کنم چشمم به قاب عکس بالای میزی که ‌دختر جوان از پشتش بلند شده بود افتاد. عکس سوزان بود مسن تر، شکسته تر و شاید جذاب تر. گوشه ی قاب عکس  نوار مشکی زده شده بود و در کنارش تخته سیاه چوبی کوچکی که رویش  با خطی زیبا نوشته شده بود:
*عشق زیبا ترین دین دنیاست*
سوزان گروسیان
۱۲ژوئن ۱۹۶۸
۳۱ژانویه ۲۰۱۹
کار از فشاردادن نوک بینی و لب ورچیدن گذشته بود. اشک هایم سرعت عمل شان خیلی از من بیشتر بود. همسرم با نگرانی به سمتم آمد و پرسید چی شده و من به سختی لبخندی مصنوعی زدم و گفتم چیزی نیست یاد خاطرات دوران دانشگاهم افتادم فقط دلم برای اون روزا تنگ شد و بغض کردم همین…!

تاریخ انتشار : ۲۶ آذر, ۱۴۰۰ ۸:۱۳ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

رئیس جمهور پزشکیان، وعده‌هایش و انتظارات مردم…

قراین، شواهد و تحولات جاری در کشور حاکی ازآن است که در صورت مخالفت مسئولان نظام و افراطیون با خواست مردم و درک نادرست از تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، جامعه درگیر حوادث و اتفاقات بسیار ناگوار خواهد شد. با این چشم‌انداز از تحولات پیش رو ضروری است تا سازمان‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و تشکل های صنفی- سیاسی، با ارزیابی از تحولات ناشی ازحوادث و اتفاقات احتمالی، برای ایفای رسالت تاریخی خود همراه و همسو شوند.

مطالعه »
بیانیه ها

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

ادای احترام به غلامحسین ساعدی-۲۹ دسامبر پرلاشز پاریس!

صدای لمپنیسم در پوشش سلطنت طلبی…

چپ، آزادی و عدالت در تاریخ معاصر ایران!

ضرورت چپ وجمهوری خواهی…

چله ی زمستان

ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید