با خروج ترامپ از برجام، بە یکبارە وضعیت کشور بسیار متفاوت تر از وضعیت آن، پیش از خروج دولت آمریکا از برجام شدەاست. و این بخودی خود نشان از اهمیت روابط بین الملل در ادامە زندگی عادی کشورها دارد، اهمیتی کە با روند جهانی شدن، بر قدرت آن افزودە می شود و تقریبا هیچ کشوری را یارای احتراز از آن نیست. خروج ترامپ از برجام نشان داد کە بخشی از وضعیت نابسامان کنونی کشور بر عهدە اوست.
در ایران اما با شروع این وضعیت، شاهد آن هستیم کە بخشهای تندرو حاکمیت، از جملە دلواپسان و پایداری ها، با حملە بە دولت روحانی، سیاستهای او از جملە در مورد برجام را علت شرایط کنونی کشور قلمداد می کنند. آنان، اعتماد بە آمریکا و سپردن امور کشور بە معاهدەای را اساس قرار می دهند کە بە زعم آنان بند ناف کشور را بە آمریکا بست و بدین ترتیب موقعیت ویژەای بە این کشور در رابطە با فشار بە ایران بخشید.
البتە دلواپسی ها و پایداری ها فراموش می کنند کە در همان زمانی کە آنان زمام دولت را در دست داشتند، با سیاست احتراز، دوری و دشمنی با غرب و بویژە آمریکا چە مصائبی را بر کشور و بر ملت تحمیل کردند، و شاید اساسا بتوان از این منظر نیز از برجام انتقاد کرد کە چرا باید شرایط کشوری چنان باشد کە اساس رابطە خود با جهان خارج را بر مبنای یک معاهدە تعریف کردە باشد و چرا روابط عادی و گستردە در همە سطوح بدون هیچ معاهدە گرهی ای نە، اما سازی کە دلواپسی ها و پایداری ها می زنند و قدرت گیری تبلیغی آنان کە ریشە در کارهای از جملە ترامپ دارد، برگشت نە تنها بە شرایط دوران احمدی نژاد نیست، بلکە بدتر از آن برگشت بە شرایطی می تواند باشد کە بدتر از آن دوران هم خواهد بود. شرایطی کە در آن تنها نیروهای تندرو، امنیتی، نظامی ـ عقیدتی و بشدت ایدەئولوژیک حضور خواهند داشت با تحمیل شرایط ایزولە بر ایران و رهنمون کردن کشور بە جبهە برخوردهای سخت در عرصە منطقەای و جهانی.
می توان گفت کە موقعیت دولت روحانی، نسبت بە تندروها، با خروج ترامپ از برجام تا حدود زیادی تضعیف شدە است. در شرایطی کە بهبود وضعیت اقتصادی کشور اساسا بە برجام و ادامە آن ربط دادە شدە بود، خروج آمریکا بمنزلە فروریختن بخش اساسی ای از کل ساختمانی بود کە با خود اعتراضات تودەای در بطن جامعە را شدت بخشید. اعتراضاتی کە حتی بە گفتە بخشی از اصلاح طلبان بمنزلە عبور مردم از اصولگرایان و اصلاح طلبان در کل صحنە سیاسی کشور می باشد.
واقعیت این است کە مردم از سیاستهائی ناراضی اند کە در این چهار دهە عمر جمهوری اسلامی، مرتب، بحران بازتولید کردە و هیچگاە کشور را بە جزیرە آرامش و بە وعدەهای انقلاب بهمن رهنمون نشد. مردم تلاش روحانی و اصلاح طلبان را برای عادی کردن شرایط کشور می بینند، اما در همان حال سیستمی را هم می بینند کە بزرگتر از بخش دولتی، تعیین کنندە کل وضعیت کشور در عمدەترین خطوط خود است.
حال سئوال این است کە اگر نە اصلاح طلب و نە اصولگرا، پس راە چارە چیست؟ بی گمان گذر از اصلاح طلبان و اصولگرایان بمنزلە طرح گفتمان انقلاب و تغییرات رادیکال دیگر در سطح جامعە خواهد بود. اما آیا کشور ظرفیت چنین تغییری را در فضای گفتمان دارد؟
تجربە نشان دادە است کشورهائی کە در زیر فشار خارجی قرار دارند، وارد حوزە تغییرات رادیکال در سطح قدرت سیاسی نخواهند شد. بویژە کشورهائی کە متمایل بە گسترش رابطە خود بودەاند و ابتکار خروج از معاهدات را نداشتەاند. از طرفی دیگر، ادامە کانونهای بحران و تشنج در منطقە، ترمز دیگری بر روانشناسی تغییرات رادیکال در تودەها خواهد بود. و نیز در ایران ما شاهد ریزش در نیروهای مسلح و امنیتی نیستیم تا با پدیدەای بە اسم کند شدن توان سرکوب رژیم روبرو باشیم. برعکس، فشارهای خارجی باعث قدرت گیری بیشتر نیروهای امنیتی و نظامی خواهند شد و این یعنی عقب نشینی بیشتر فضای مدنی درون جامعە.
اما اگر گفتمانهای موجود جواب ندهند و یا امکان جواب دهی آنان در سطح پایینی است، این بە معنای ترک میدان و سپردن امور بە غیرە منتظرەها و هر آنچە پیش آید خوش آید نیست. گفتمانها بمانند خود زندگی، عرصە تنوعات اند و باید شکلهای دیگر آن را جستجو کرد.
شاید ملغمە و ترکیبی از خود همە آن گفتمانهائی کە خواهان تغییر و تحول در جامعەاند می تواند جوابگو باشد. بگذاریم هر کس هر چە در توان دارد در حوزە توان و اندیشە خود انجام دهد. بگذارید گفتمانهای خواهان تغییر (هر چند جزئی) بە دشمن هم تبدیل نشوند و همدیگر را مانع خود نبینند. در این جهان بشدت متنوع و گلوبالیزە شدە، هر کس بە درخور فضای ذهنی و آموزەهای خود بە مصاف وضع موجود می رود، و اساسا نمی شود همە را یک کاسە و تک گفتمانی کرد. در دنیای متنوع، تک گفتمانی، بمنزلە دیکتاتوری گفتمان و بنابراین بمنزلە بازتولید دیکتاتوریست. و جامعەای کە از منش دیکتاتوری برای تغییر می گذرد نمی تواند بە جامعە غیردیکتاتوری دست یابد.
شاید انتقاد شود کە نمی شود اصلاح طلبی و انقلابی گری با هم دشمن نباشند و بە مصاف هم نروند. اما باید گفت کە اتفاقا یکی از تغییراتی کە باید دادە شود همین شیوە برخورد میان این دو است. برخوردی کە باید بە دیالوگ تغییر ماهیت دهد و نە بە برخورد حذفی و فیزیکی. اکسترمهای درون جامعە، حال از هر نوع آن، باید بە اعتدال در منش روی بیاورند در عین حفظ اعتقاد بە افکارشان.
البتە می توان گفت کە اگر گفتمانهای موجود، امر حضور تنوع گفتمانی را بپذیرند، خودبخود معدلی از همە مولفەها ایجاد خواهد شد کە بمنزلە تفاهمی ضـمنی برای گذار در مرحلەای مشخص خواهد بود.
و باز شاید انتقاد شود کە چنین پذیرشی باعث پراکندگی نیروها خواهد بود، و این یعنی، اقدام مساویست با صفر. ولی باید در جواب گفت کە پراکندگی نیرو خود بخشی از شیوە نبرد است و معمولا هیچ فرماندە نظامی همە نیروهایش را یک جا جمع نمی کند. و در شرایطی کە رژیمها بعلت تکنولوژی نوین و امکانات گستردەای کە در اختیار دارند از بهترین توان تمرکز برخوردارند، نبرد باید توسط مخالفان و معترضان بە میدان غیرمتمرکز رهنمون شود.
واقعیت این است کە ادامە وضعیت موجود در ایران غیرممکن است و جامعە تشنە تغییر است، و یکی از عواملی کە تا بحال مانع این امر شدە، ستیز فیزیکی و حذفی گفتمانها با همدیگر بودە است. در ایران ملغمە و ترکیبی از اقتدارها حاکم است، برای مصاف با آن، ما بە تنوع در گفتمانهای ضد اقتداری (اقتدار موجود) نیازمندیم.