شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۱۴

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۱۴

کشته شدگانِ انتخابات ریاست جمهوریبه روایت از بستگان آنان (۲)

در بخش نخست این گزارش ۱۵ روایت از زبان بستگان جانباختگان پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۸۸ نقل شدند. در این جا گزارش را با روایتهای بیشتری پی گرفته ایم

در بخش نخست این گزارش ۱۵ روایت از زبان بستگان جانباختگان پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۸۸ نقل شدند. در این جا گزارش را با روایتهای بیشتری پی گرفته ایم.

 

 

۱۶. محمود رئیسی نجفی

 

 

محمود رئیسی نجفی کارگر ساده ای بود که هنگام بازکشت از محل کارش در روز ۲۵ خرداد در میدان آزادی تهران با ضرب و شتم مجروح و پس از ۱۳ روز در منزل خود جانش را از دست داد.

خدیجه حیدری همسر آقای نجفی به همراه پدر این جانباخته به دیدار یکی از نامزدهای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری رفته و بنابر گزارش سهام نیوز وی در مورد نحوه جان باختن همسرش گفته بود که آقای نجفی روز ۲۵ خرداد تا ساعت شب دیروقت به خانه آمد در حالی که اوضاع او بسیار بد و نابسامان و بدن اش هم زخمی و خونآلود بود و نمیتوانست سرپا بایستد. [در برگشت به خانه] آقای نجفی گفته بود: «بعد از پایان کار، من از طرف میدان آزادی به خانه میآمدم که دیدم مردم در حال فرار هستند و عدهای هم آنان را تعقیب میکنند. متوجه شدم که عدهای مسلح و باتوم به دست مردم را میزنند و فراریان را تعقیب میکنند. من اصلاً نمیدانستم که چرا این نیروها مردم را تعقیب میکنند و میزنند. من راه خود را میرفتم که این نیروها مرا گرفتند و با باتوم و مشت و لگد به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند. به قدری با باتوم و مشت و لگد مرا زدند که بیحال شدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که در داخل یک اتومبیل در حال حرکت هستم. تلاش کردم که با دستهایم موقعیت اطرافم را بفهمم. متوجه شدم که چند نفر دیگر نیز در وضعیت من هستند و گویی آنان مرده و یا بیهوش هستند و مرا روی آنها انداختهاند. با دستم به کف ودیواره ی اتاق ماشین کوبیدم و سر و صدا کردم. نیروهایی که ماشین را هدایت میکردند، وقتی متوجه شدند که من زنده هستم و سر و صدا میکنم ماشین را نگه داشتند و در را باز کردند. من با التماس به آنان گفتم که من زن و بچه دارم و از سرکار میآمدم و اصلاً نمیدانم که چرا این بلا به سر من آمده است. ظاهراً یکی از آنان دلش سوخت و آمد و مرا کشید و بیرون انداخت. به گفته ی خدیجه حیدری محمود رئیسی نجفی تنها ۱۳ روز زنده ماند و سپس جان باخت. 

 

 

۱۷. مصطفی غنیان

 

 

مصطفی غنیان دانشجوی جوانی بود که شب ۲۶ خرداد وقتی روی پشت بام در حال سر دادن شعار «الله اکبر» بود، با اصابت گلوله به سر کشته شد.

همان زمان فیلمی از سخنان محمد تقی غنیان پدر مصطفی غنیان بر روی اینترنت قرار گرفت که شرحی از نحوه جان سپردن فرزندش را در یک مراسم گرامیداشتی که در مشهد برگزار شده بود، بیان می کرد. مصطفی بعد از اصابت گلولهای که به سوی سر او شلیک شده و شقیقهاش را سوراخ کرده بود، در آغوش پدرش جان داد. رسانه های هوادار دولت نیز همزمان به نقل از غنیان نوشته بودند: «مسئول خون فرزند من میرحسین موسوی است و تا زمانی که این حق استیفا نشود، این موضوع و مجازات قانونی موسوی را مصرانه پیگیری میکنم». این مصاحبه ی ساختگی انتقاد شدید آقای غنیان را برانگیخت و خبرگزاری ایرنا ناگزیر شد مصاحبه ای از پدر مصطفی غنیان را منتشر کند که طی آن آقای غنیان مطالب کذبی که به نقل از برخی رسانهها منتشر شده را تکذیب کرد و گفت: «در زمینه عامل یا عوامل شهادت فرزندم هیچ مطلبی در هیچ جا عنوان نکردهام». 

 

 

۱۸. میثم عبادی

 

 

میثم عبادی نوجوانی که تنها ۱۶ سال داشت در آغازِ اعتراضاتِ مردمی به نتیجه ی اعلام شده ی انتخابات بر اثر اصابت گلوله جان باخت.

خبرنگار سایتِ کلمه به منزلِ مسکونی این نوجوانِ جانباخته در حوادثِ پس از انتخابات رفته است و پس از مشاهدات خود نوشت: «خانه کوچک شان در شهرک کیانشهر تهران است. خانه ای که در هر گوشه اش عکس میثم به دیوار است. نوجوانی ۱۶ ساله که در عکسهای اش حتی کمتر از این سن به نظر می رسد. میثم عبادی، ۲۴ خرداد ماه سال ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفت، میثم کارگری بود که برای کمک به خانواده اش از چهارده سالگی در یک کارگاه خیاطی کار می کرد، این روزها و بعد از گذشت دو سال هنوز خانواده میثم با لباس مشکی بر تن ناباورانه به سوگ این جوان نشسته اند».

اصغر عبادی پدر میثم در پاسخ به پرسش خبرنگار کلمه در مورد رسیدگی قضایی به پرونده ی قتلِ میثم عبادی گفت: «آنها نمی خواهند قاتل را مجازات یا معرفی کنند. به ما گفتند که یک بسیجی را به نام محمد دستگیر کرده اند و او ضارب میثم است و گلوله را مستقیم به شکم پسرم شلیک کرده، چند ماهی هم نگهش داشتند اما بعد رهایش کردند. ما هیچ وقت نفهمیدیم چرا آزادش کردند و اصلا چه شد. آن موقعها پرونده در شعبه یک بازپرسی بود و قاضی پرونده هم کسی به نام شاملو بود و انصافاً قاضی خوبی هم بود، اما او از آنجا رفت یا نمی دانم برکنارش کردند. بعد هم که همان محمد بسیجی را آزاد کردند. این قاضی چند بار به من گفت “وقتی که پسر ۱۵ ساله اینجا به من دستور می دهد، چه کنم؟” منظورش همین بسیجیها بودند. به هر جا می روم به من می گویند دولت باید بخواهد به این مساله رسیدگی کند، چون دولت مقصر بوده است. پسر من در خیابان گلوله خورده و این دستور توسط دولت صادر شده است. وکیل مان خانم نسرین ستوده هم ماه هاست بازداشت شده و در زندان است. یک ماهی می شد که وکالت این پرونده را پذیرفته بودند که دستگیر و زندانی شدند. ایشان پیگیری پرونده میثم را آغاز کرده بودند که بازداشت شان مانع انجام فعالیتهای بیشتر شد. ما الان نگران ایشان هم هستیم. می دانیم همین فعالیت برای ما و امثال ما موجب بازداشت ایشان شده است و اکنون فرزندان کوچک شان ماه هاست مادرشان را ندیده اند از این بابت هم واقعا ناراحتیم».

 

 

 

 

 

۱۹. لطفعلی یوسفیان

 

 

لطفعلی یوسفیان کارمند ۵۶ ساله و یک شهروند معمولی بود که در درگیریهای خرداد ۸۸ با استنشاق گاز اشک آور دچار مشکلات تنفسی می شود که پس از چند روز در بیمارستان جان خود را از دست می دهد. آقای یوسفیان یکی از بستگانِ نزدیک علی حسن پور است که در راهپیمایی روز ۲۵ خرداد با اصابت گلوله کشته شده بود.

آرش یوسفیان فرزندِ لطفعلی یوسفیان با بیان این که پدرش سیاسی نبوده است در مصاحبه ای به خبرنگار جرس در مورد روزِ درگیری گفته است: «شهر اوضاعِ بهمریخته ای داشت. پدرم ماشین مرا با خودش برده بود و هنگام بازگشت از محل کارش که حوالی خیابان آزادی بود، میان شلوغی و ترافیک مجبور به توقف شدند. او همراه یکی از همکارانش بود که ناچار شدند در گوشه ای ماشین را پارک کنند، ناگهان می بینند که ماموران برای پراکنده کردن جمعیت گاز اشک آور پرتاب کردند. گاز وارد ماشین آنها می شود و در فضای بسته ی ماشین این گاز می پیچد. پدرم ۵۶ ساله بود و هیچ مشکل و بیماری تا پیش از آن نداشت. اما آن روز وقتی به خانه برگشت دیگر حالش به روزهای قبل از آن اتفاق برنگشت. نفس کشیدن برایش چنان سخت شده بود که گاهی وقت ها از شدت نفس تنگی روی زمین می نشست، به خودش می پیچید و اصلاً نمی توانست تکان بخورد. با دیدن وضعیت پدر نگران شده بودم و بعد از سه روز او را به بیمارستان ابن سینا واقع در صادقیه ی تهران منتقل کردم، که بعد از چند روز همانجا جان سپرد. پزشکان گفتند فوتِ پدرتان را “ایستِ قلبی” اعلام می کنیم؛ چون اگر دلیل اصلی را بنویسیم به این زودیها جسد را به شما تحویل نخواهند داد و دردسرهای بعدی شروع خواهد شد». 

 

 

۲۰. احمد نجاتی کارگر

 

 

احمد نجاتی کارگر ۲۴ ساله در خرداد ماه سال گذشته در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده، سپس بر اثر ضرب و شتم دچار عفونت شدید شد، ریه ها و کلیه هایش هم از کار افتاد و جان باخت.

برنامه ۲۰:۳۰ تلویزیون جمهوری اسلامی و روزنامه کیهان، مدعی شدند که احمد کارگر نجاتی زنده است. آنها با انتشار مطالب یک وبلاگ نویس که مدعی شده بود احمدی نجاتی کارگر است در صدد زیر سئوال بردن اسامی کشته شدگان وقایع بعد از انتخابات بودند، بر اساس گزارش سهام نیوز «درهمان زمان خانواده احمد کارگر نجاتی با هزارترس ولرز با یکی ازکاندیداهاماس گرفته و گفته اند بچه شان را کشته اند».

همان زمان سایت رسمی مادران داغدار گزارشی را منتشر کرد که طی آن مادر احمد نجاتی کارگر به مادرانِ کشته شدگان دیگرِ حوادثِ بعد از انتخابات گفته بود: «احمد وقتی از بازداشت آزاد شده بود برای خانواده از بازداشتگاه تعریف می کرد و وی گفت از ساعت ۶ صبح شروع می کردند به زدنمان تا شب که یک وعده غذا که شامل یک تکه سیب زمینی و تکه ای نان بربری بود، به ما می دادند و شب هم چون جایمان بسیار تنگ بود و حتی برای نشستن جا نبود، پس مجبور بودیم ایستاده و سرپا بخوابیم».

مادرِ احمدی نجاتی کارگر در مصاحبه ای به جرس هم گفته بود: «من هنوز نمی توانم فراموش کنم شبی را که تمام فامیل به ما زنگ می زدند تا برنامه بیست و سی را ببینیم. این ظلم است که فرزندم زیر خاک باشد، هنوز خاکش هم خشک نشده باشد آن وقت کسانی که اهل همین خاک و همین کشور هستند بروند بالای سر جنازه ای که به تازگی دفن شده است، فیلم دروغ بسازند. صدا و سیما از یک قبر دو طبقه طوری فیلم گرفت که سنگ قبر مهدی برادر احمد که هشت سال پیش فوت کرده بود را نشان بدهند و به مردم بگویند ببینید احمد نجاتی کارگر کشته نشده است. حتی همان تابلویی که بهشت زهرا خودش نام کسانی که دفن می شوند را روی آن حک می کند هم در فیلم نشان داده شد، ولی گفتند این را ما به دروغ ساخته ایم. نمی توانم ببخشم کسانی که با آبرو و احساسات ما یکجا بازی کرده اند. من از صدا و سیما که دروغ گفته بود ناراحت شدم، دلم شکست که آبروی ما را بردند، ولی همیشه دلم می خواست آن جوانِ وبلاگ نویس که همنام پسرم بود را ببینم و بگویم “چه طور توانستی با قلبهای سوخته پدر، مادر و خواهران یک جوانی که کشته شد بازی کنی؟” من فقط دلم می خواهد ببینمش و با او حرف بزنم. ببینم آیا خودش هم خانواده ای دارد و بعد راضی شد این گونه با احساسات یک خانواده داغدیده بازی کند. از بس کار این آقا رذیلانه و پست بود که گاهی وقتها فکر می کنم ممکن نیست چنین آدمی وجود داشته باشد که چون همنام پسرم بود، پا روی جنازه یک انسان بگذارد و به دنیا بگوید چون من زنده هستم. پس هیچ احمد نجاتی دیگری را در ایران نکشته اند… همه درخواست ما فقط معرفی قاتل بچه های ما بود که هیمن را هم دریغ کردند». 

 

 

۲۱. اشکان سهرابی

 

 

اشکان سهرابی، جوان ۲۰ ساله و دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد قزوین بوده که در جریانِ ناآرامیهای پس از انتخابات در روز ۳۰ خرداد مورد اصابتِ مستقیمِ گلوله قرار گرفته و سپس در بیمارستان جان باخت.

زهرا نیک پیما در همان روزهای نخست به صدای آمریکا گفته بود: «اشکان دانشجو بود و روز سی خرداد داشت خودش را برای امتحانِ فردایش آماده می کرد، اما به من گفت برای چند دقیقه برای دیدن دوستش به خیابان می رود. علی رغم این که گفته بودند مردم را در جاهای خلوت نمی کشند ولی پسرم در یک خیابان خلوت تیر خورد و دیگر به خانه بر نگشت.

مادر اشکان سهرابی به بی بی سی نیز گفته بود: «اشکان، تنها فرزند پسرم، نقاش بود. کمربند مشکی دان دو تکواندو بود، با این همه قابلیت در عرض پنج دقیقه پسرم را کشتند و تمام شد، هیچ کس هم نیست که پاسخگو باشد. جواب خون بچه من را چه کسی می دهد؟» وی در مورد روند قضایی پرونده قتلِ فرزندش به جرس گفته است: «ما حتی وکیل هم گرفته ایم، اما نه پیگیریهای ما جواب داده اند و نه پیگیریهای خانم مجدزاده، وکیل این پرونده، به نتیجه مشخصی رسیده اند».

مادر اشکان سهرابی که تنها پسرش در حوادثِ پس از انتخابات کشته شده بود در همین مصاحبه با بیانِ این که اشکان فدای پنج دقیقه بیرون رفتن از خانه شده است، گفت: «هیچ کس از طرف دولت هم سراغ ما را نگرفت. تنها یک بار از طرف حلال احمر آمدند به منزل ما، کمی همدردی کردند و رفتند. شاید آنها فراموش کرده اند اما ما که فراموش نمی کنیم و هنوز چشم انتظار شناسایی عاملان هستیم».

 

 

 

 

 

۲۲. ندا آقا سلطان

 

 

ندا آقاسلطان دختر ۲۷ ساله ای بود که در جریان اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در محلهٔ امیر آباد تهران به ضرب گلوله کشته شد و همان زمان فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن ندا به سرعت در اینترنت و بسیاری از شبکه های خبری مهم جهان پخش شد.

بازتاب جهانیِ گسترده ی این فیلم موجب شد که جمهوری اسلامی به کرات در صدد واکنش بر آمد و در همین راستا چندین فیلم سینمایی و داستانی و تئاتر هم توسط حکومت ساخته و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده بود تا قتل ندا را به جریانهای مختلفِ مخالفِ حکومت مرتبط سازند.

در ۳۱ تیر ماه تنها یک ماه پس از جان باختنِ ندا تعدادی از مادران کمپین یک میلیون امضا، فعالان جنبش زنان به همراه مادر سهراب اعرابی و اشکان سهرابی به دیدار مادر ندا آقاسلطان رفتند و پای درد دلهای مادر ندا نشستند تا او برای نخستین بار شرحی از آنچه که بر ندا و خانواده اش رفته بود را بازگو کند: «ندا تا چند دقیقه پیش از حادثه، تلفنی با ما در تماس بود. مدت کوتاهی بعد از آخرین تماس، استادِ موسیقیِ ندا با ما تماس گرفت و گفت پای ندا تیر خورده و به بیمارستان شریعتی منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بیمارستان رساندیم و استاد موسیقی ندا را دیدیم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیده است». مادر ندا گفت که «مسئولان پزشک قانونی اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا برای پیوند دیگری استفاده کنند که موافقت کردیم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کردیم که بتوانیم جنازه ی او را تحویل بگیریم و صبح روز یک شنبه در پزشک قانونی بهشت زهرا جنازه ی او را به ما تحویل دادند».

پس از آن خبرنگاران دیگری نیز با این مادر که به تنهایی می باید در مقابل خبرهای متناقضِ حکومت می ایستاد، انجام گفتگو کردند. صدای آمریکا نیز چهار ماه پس از جان باختنِ ندا آقاسلطان با مادرِ وی مصاحبه ای انجام داد که وی در این گفتگو ادعاهای مطرح شده در مورد «دسیسه ی دشمنان» در کشته شدنِ ندا و پیشنهادِ بنیاد شهید را رد کرد و گفت: «من هیچ وقت تحت پوشش بنیاد شهید قرار نمی گیرم و نخواهم گرفت. ندا رفته برای مملکتش، ندا نرفته که برای ما درآمد ماهیانه درست کند. اگر اینها می گویند شهید شده روی سنگ قبر او مردم آمدند با رنگ سرخ نوشتند شهید، چرا پس می روند کلمه ی شهید را پاک می کنند؟»

بعد از آن رادیو فردا نیز مصاحبه ای با این مادر انجام داد که وی گفته بود: «من و ندا همیشه در تظاهرات شرکت می کردیم و مسئله خاصی نبود. ندا تازه وارد این مسایل شده بود و خیلی برایش جالب بود. روز شنبه ندا به من گفت که با هم برویم تظاهرات، ولی چون من مشکل داشتم گفتم نمی توانم بیایم و به او توصیه کردم که تو هم نرو، امروز خیلی خطرناک است. ولی ندا قبول نکرد و گفت می روم… به من مستقیم خبر را نگفتند و به شوهر خواهرش گفتند که ندا تمام کرده و بعد من از چهره خواهر ندا فهمیدم که چه اتفاقی افتاده و بعد دیگر هیچ چیز نفهمیدم». مادر ندا همچنین در مورد فیلمِ  مربوط به صحنه ی تیر خوردن ندا به رادیو فردا گفت: «برادرش این فیلم را می بیند هر بار گریه می کند». وی پس از آن به “روز” نیز گفته بود: «یک روز که تنها بودم جرات کردم و فیلم را نگاه کردم. حالم خیلی بد شد؛ قابل توصیف نیست. آن چشمهای باز ندا مرا دیوانه کردند…» مادر ندا آقاسلطان درگفت وگو با کمپین بین المللی حقوق بشر ایران خواستار پیداکردن قاتل دخترش توسط مجامع بین المللی از جمله دادگاه لاهه و سازمانهای حقوق بشری شد. 

 

 

۲۳. مسعود خسروی دوست محمد

 

 

مسعود خسروی دوست محمد متأهل و دارای یک فرزند ۱۷ ساله بود که در راهپیمایی ۳۰ خرداد با اصابت گلوله جان باخت.

همسرِ وی نیز پس از یک سال در مصاحبه ای با جرس سکوتش را این گونه شکست: «همسرم چون کارمند بود، طبق معمول باید غروب به خانه بر می گشت. اما غروب سی خرداد هرچه منتظر بودیم خبری از همسرم نبود. هرچه بیشتر می گذشت ما هم بیشتر نگران می شدیم. حتماً یادتان هست که آن روزها تلفنها را هم قطع می کردند، برای همین زنگ زدن های ما به گوشی همراه ایشان هم بی جواب می ماند. به اتفاق خواهر ایشان و دوستان همسرم همه جا را گشتیم. آن شب ما هم مثل خیلی از خانواده های دیگر بیخوابی کشیدیم تا فردا که باز جستجوهای ما شروع شد. به تمام بیمارستانهای تهران سر زدیم که سر آخر یکی از بیمارستانها به ما گفت فردی با چنین مشخصات آنجا بود و ما را راهی پزشکی قانونی کردند. پسرم در همه این شرایط همراه ما بود، هفده سال دارد ولی با همین سن کم اش می خواست تکیه گاه من باشد، می خواست مواظب من باشد و همه جا با من می آمد. پسرم نگذاشت من بروم و عکسها را در پزشکی قانونی ببینم. به من می گفت تو نیا، خودم می روم. شوهر خواهرهمسرم و دوستان نزدیک مسعود نیز حضور داشتند وعکسها را هم شناسایی کرده بودند و موضوع را آرام آرام به من گفتند. ولی پسرم می گفت من باید خودم بروم و مطمئن شوم که عکسهای پدر من اند. هیچ کس نتوانست جلوی او را بگیرد. پسرم خودش رفت و پدرش را شناسایی کرد. به صورت همسرم گلوله شلیک کرده بودند. سمت راست صورتش… تیر از پشت سرش خارج شده بود».

وی اضافه کرده بود: «به توصیه وکیل مان سعی کردیم با هیچ رسانه ای گفتگو نکنیم تا شاید ایشان بتواند آنچه که خواست قلبی مان بود را از طریق دستگاه قضایی همین کشور پیگیر باشد، اما متأسفانه علی رغم پیگیریهای مداوم ایشان تاکنون از دستگاه قضایی هیچ جوابی دریافت نکرده ایم». 

 

 

۲۴. کاوه سبزعلیپور

 

 

کاوه سبزعلی پور جوان ۲۴ ساله ای بود که در تظاهرات روز شنبه ۳۰ خرداد بر اثر اصابتِ مستقیمِ گلوله کشته شد.

پدر کاوه سبزعلی پور در مصاحبه ای با جرس با بیان این که در برگه ی پزشکی قانونی نوشته اند “بر اثر اصابت گلوله کشته شده است”، گفت: «ساعت ده شب بود که از بیمارستان لقمان به ما زنگ زدند، گفتند پسرتان زخمی شده است. ما رفیتم تمام بخشها را گشتیم ولی خبری از کاوه در بیمارستان نبود. آنجا به ما گفتند بروید سردخانه و ما تازه فهمیدیم که چه بلایی سرمان آمده. من و مادرش جای گلوله را توی صورت پسرمان دیدیم، به چشمهایش شلیک کرده بودند».

خبرگزاری فارس پیشتر به نقل از پدرِ کاوه (سجاد) سبز علی پور نوشته بود: «بنده موسوی و کروبی را از مقصران این اتفاقات می دانم». اما پدرِ این جانباخته در گفتگو با خبرنگار جرس چنین خبری را از اساس تکذیب کرد و گفت: «یک بار از خود دادستانی به ما زنگ زدند و گفتند که شکایت کنید. ما به آنها گفتیم از چه کسانی شکایت کنیم، ولله ما نمی دانیم چه کسی بچه مرا کشته. بچه من تنها هم نیست، خیلی ها را کشته اند. از آنها خواستم به عنوان مسئول، پیگیر پرونده کشته شدن پسر جوانم باشند، هیچ وقت چنین بحثی را مطرح نکردم. آنها از ما خواستند شکایت کنیم اما نگفتند از چه کسی. ما هم قبول کردیم و رفتیم شکایت نوشتیم تا به دادمان برسند». 

 

 

۲۵. مسعود هاشم زاده

 

 

مسعود هاشمزاده ۲۷ ساله و دارای دیپلم رشتهٔ علوم تجربی بود که در تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در خیابان شادمان به ضرب گلولهٔ جان باخت. به گفتهٔ برادر مسعود، وی در زمینهٔ موسیقی و طراحی فعالیت میکرد و ۹ سال بود که سنتور مینواخت. مراسم سالگرد فرزندشان را در روستای ولی آباد زیباکنار بر مزار او برگزار کرده اند.

فیلمی در سایتهای خبری منتشر شده است که مادر هاشم زاده را بر مزار فرزندش نشان می دهد در حالی که با گریه می گوید: «پسر من در زمان انتخابات وقتی مناظره ها را می دید خیلی حرص می خورد، می گفت تحمل دروغ را ندارم. پسرم آزادی را دوست داشت و هیچ گاه صدایش را برای هیچ کسی بلند نمی کرد. الان که نیست، وقتی به خواب ما می آید همیشه می گوید من ناراحت نیستم، من نمرده ام همیشه در میان شما هستم…».

مادر مسعود هاشم زاده همچنین در مصاحبه ای با “روز” گفته است: «به ما گفتند دیه بگیرید، ما گفتیم دیه نمی خواهیم. گفتم من قاتل را می خواهم؛ می خواهم ببینم و در چشمانش و صورتش نگاه کنم. گفتند اگر دیه نگیرید پرونده ها مسکوت می ماند و به این پرونده ها رسیدگی نخواهد شد». 

 

 

۲۶. عباس دیسناد

 

 

عباس دیسناد، ۴۸ ساله در راهپیمایی روز ۳۰ خرداد و در جریان اعتراضات مردمی به کودتای انتخاباتی به دلیل وارد شدن ضربه باتوم به سرش، دچار خونریزی مغزی شد و جان باخت.

در همان ماه های نخستی که درگیریهای حوادث پس از انتخابات در تهران ادامه داشت وبلاگ “سخن معلم” با انتشار عکسهایی از خانواده این جانباخته ی انتخابات جزییاتی از نحوه کشته شدن این شهروند ایرانی را در دیدار و گفتگویی که کانون صنفی معلمان با خانواده ی عباس دیسناد داشته اند، منتشر کرد که به سرعت در تمامی سایتها منتشر شد.

بر اساس این گزارش مریم خانی همسر عباس دیسناد به اعضای کانون صنفی معلمان گفته است: «همسرم جانباز جنگ بود، در بدنش چند ترکش بود که بعضی اوقات دچار کمر دردهای شدید می شد. با این حال وقتی عباس از جنگ برگشت، خود را به عنوان جانباز به مراکز رسمی اعلام نکرد که از مزایای آن بهره مند شود… روز سی خرداد به خیابان می رود. ساعت ۵ عصر دخترم به او زنگ می زند… از پشت سر با باتوم به سر او می زنند و دچار ضربه مغزی می شود. او را به بیمارستان شهریار می برند. حدود ۳ روز در حالت کما بود و روز چهارشنبه فوت می کند، روز پنجشنبه در سردخانه بود و روز جمعه او را در بهشت زهرا دفن کردیم».

همسر آقای دیسناد همچنین از نحوه برخورد با خانواده ی کشته شدگان چنین پرده برداشته بود: «در بیمارستان از هر خانواده مبلغ ۱۵ میلیون تومان برای تحویلِ جنازه ها می خواستند، حدود ۳ میلیون تومان هم هزینه بیمارستان شد».

وی با اشاره به این که بر اساس گفته های پزشک اگر عباس را زودتر به بیمارستان منتقل کرده بودند امکان زنده ماندنش وجود داشت، گفت: «ما در منزل مستاجر هستیم و مغازه هم اسیتجاری بود.همسایگان مغازه به ما گفتند که وقتی عباس دچار ضربه شد، ماموران از نزدیک شدن مردم برای انتقال او به بیمارستان ممانعت میکردند و او مدتها بر روی زمین بود! بعد هم به ما گفتند که علت مرگ ایشان را “سکته قلبی” اعلام کنیم».

 

 

 

 

 

۲۷. یعقوب بروایه

 

 

یعقوب بروایه جوان ۲۷ ساله ی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد بود که در حوادث تیر ماه ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان لقمان دچار مرگ مغزی شد و جان باخت.

همان روزهایی که هنوز یعقوب بروایه در بیمارستان بستری بود خبرنگاری سراغِ مادرِ این دانشجو در بیمارستان لقمان رفت و با مادر این دانشجو گفتگویی انجام داد که “روز” آن را منتشر کرده است. بر اساس این گزارش، مادر یعقوب بروایه به خبرنگار گفته بود که «یعقوب به اتفاق دوستانش پس از پایان تمرین تئاتر از دانشکده خود که نبش خیابان فلسطین قرار دارد به سمت میدان انقلاب، که مسیر هرروز آنها بوده در حال حرکت بودند. دوستانش می گویند تا آنجایی که توانستیم سعی کردیم که از شلوغیها به سرعت عبور و مسیرهای ساده تری را برای حرکت انتخاب کنیم؛ اما مامورین نیروی انتظامی مردم را به سمت خیابانهای اطراف هدایت می کنند و ناخواسته به طرف میدان جمهوری در خیابان نواب کشیده می شوند. ناگهان همه جا شلوغ می شود و مامورین یگان ویژه و نیروهای بسیجی با ایجاد رعب و وحشت مردم را متفرق می کنند. در برابر این رفتار مامورین مردم هم مقاومت می کنند، تا این که تیراندازیها شروع می شود و دقیقاً روبروی همان مسجد لولاگر پسرم زخمی می شود. شلیک گلوله از طرف بسیجی هایی بوده است که در پشت بام مسجد لولاگر مستقر شده بودند امروز حال پسر من خیلی بد است. امیدوارم که اتفاق بدی برای او رخ ندهد که من به عنوان مادر یعقوب هرگز از هیچ کسی بابت این اتفاق نمی گذرم». اما یعقوب بروایه پس از ده روز در همان بیمارستان جان باخت.

محمد رحمانیان، کارگردان تئاتر و استاد یعقوب بروایه، در یادداشتی که همان زمان در روزنامه اعتماد ملی منتشر شده بود خطاب به شاگردِ جانباخته اش نوشته بود: «پس تو چرا به خاک افتادی در این پرولوگ؟ کدام درامنویس ناشی صحنه مرگ تو را رقم زد در این پیشبازی؟».

 

 

 

 

 

۲۸. علی فتحعلیان

 

 

علی فتحعلیان جوان ۲۰ ساله ای است که بنا به گفته ی شاهدانِ عینی، در ناآرامیهای پس از انتخابات، در تاریخ ۳۰ خرداد با شلیکِ مستقیمِ گلوله جان داد. اما از پدر و مادرِ این جوان در تمام این دو سال هیچ سخن و اظهار نظری منتشر نشد.

امیرعلی فتحعلیان پدر علی بعد از دو سال سکوت در مصاحبه ای با خبر نگار جرس گفت: «همان ۳۰ خرداد ۸۸ بود. محل شهادت ایشان برای خودمان هم دقیق مشخص نیست، ولی ما هم شنیدیم مقابلِ مسجد لولاگر بود. آن روزی که این اتفاق افتاد پسرم درس داشت، یعنی همان روزها امتحان داشت. در آن زمان اصلاً از خانه بیرون نمی رفت و همیشه مشغولِ درس خواندن بود. آن روز هم اتفاقی رفته بود بیرون ولی دیدیم دیر شد و به خانه برنگشت. تمامِ محل را گشتیم و پیدایش نکردیم. فکر کردیم طبقِ معمول رفت خانه ی پدربزرگش، اما دیدیم آنجا هم نیست. فردای آن روز از بیمارستان به ما زنگ زدند و به ما خبر دادند که پسرتان اینجاست، مدراک را بیاورید و پیکرش را تحویل بگیرید».

وی با بیان [این نکته که] دستگاه قضایی بر اساس روال اجرایی خود در حال پیگریِ پرونده کشته شدن فرزندِ آنهاست، گفت: «بچه ای که یک مادر برایش ۲۰ سال زحمت کشید، با شرایط سختی که بچه مریض می شود و مادر باید پرستاری می کرد، مشکلات درس و مدرسه اش، یعنی ۲۰ سال تلاش کرد تا حاصل زحمت و دسترنجش را سربلند ببیند، الان چه بگویم، اصلا قابلِ گفتن نیست، حاصلِ همه عمرم رفت بر باد…».

 

 

 

 

 

۲۹. بهزاد مهاجر

 

 

بهزاد مهاجر ۴۷ ساله در جریان راهپیمایی مسالمتآمیز ۲۵ خرداد با شلیک گلوله کشته شد، اما تا زمان تحویل جسد هیچ نشانی از وی در فهرست دادسرای انقلاب، زندان اوین و نیز مراکز درمانی وجود نداشت. جسد وی پس از پنجاه روز به خانوادهاش تحویل داده شد.

بهزاد مهاجر دائی نیما نامداری، یکی از روزنامه نگارانِ ایرانی، بود. [نیما نامداری] در همان زمان در مورد مفقود شدن این شهروند ایرانی پس از اصابت گلوله به وی از طریق وبلاگ خود نوشت : «تنش سخت مثل سنگ شده بود. این نتیجه ۵۰ روز حبس در سردخانه است (سردخانه همان زندان مردگان است؟)».

نیما نامداری همچنین به رادیو فردا گفت: «ما قبلاً هم دوبار به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کرده بودیم، یک بار گفتند نمیتوانیم به شما چیزی نشان دهیم و یک بار هم تعدادی عکس به ما نشان دادند که در آنها عکس بهزاد مهاجر یعنی دایی من وجود نداشت. ما در دادسرای جنایی به عنوان فرد مفقود شده برای او پرونده تشکیل دادیم و بر اساس این پرونده بار دوم به پزشکی قانونی مراجعه کردیم که تصویر او در بین عکسهای پزشکی قانونی وجود نداشت. در نامه پزشکی قانونی اعلام شده جنازه در ۳۱ خردادماه به پزشکی قانونی تحویل داده شده و این تاریخ قبل از مراجعه ما بوده است، یعنی آن زمان جنازه در پزشکی قانونی بوده ولی اینها به ما اعلام نکردند… روی سینه او جای برشی به صورت صلیبی وجود داشت که احتمالا به خاطر کالبد شکافی بوده است. درعین حال جای یک گلوله روی قسمت چپ سینه و تقریباً روی قلب وجود داشت و روی بدن هم کبودی و آثار جراحات سطحی دیده میشد، ولی نمیتوان قضاوت کرد این جراحات قبل از فوت بوده یا بعد از فوت هنگام انتقال جنازه ایجاد شده اند».

 

 

 

 

 

۳۰. محمدجواد پرنداخ

 

 

محمدجواد پرنداخ، ۲۵ ساله دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان بود که پس از شرکت در تجمعِ اعتراضیِ دانشجویانِ این دانشگاه پس از دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوریِ ۸۸ چندین بار احضار و بازجویی شده بود، اما در روزی که به اداره اطلاعات اصفهان مراجعه می کرد، جسد وی در زیرپل واقع در بلوار کشاورز اصفهان یافته و به خانواده اش تحویل داده شد.

همان زمان سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان جزئیات بیشتری از نحوه کشته شدن این دانشجوی جوان را منتشر کرد که بر اثر آن محمدجواد پس از شرکت در تجمعات دانشجویان دانشگاه اصفهان در اعتراض به تقلب گسترده در انتخابات به منزل خود در گیلان غرب باز میگردد، اما پس از چند روز از طرف اداره اطلاعات این شهر احضار می شود و با تأمین وثیقه ۳۰ میلیون تومانی آزاد می شود تا به بازگشت دوباره به اداره اطلاعات اصفهان مکلف شود.

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران، ایرنا، نیز طی انتشار خبری مدعی می شود این دانشجو به عنوان یکی از افراد “اغتشاشگر” در جریان اعتراضات اخیر دستگیر شده و سپس خودکشی کرده بود.

برادر محمدجواد پس از یک سال سکوت خود را شکست و در مصاحبه ای با “روز” اعلام کرد که «محمدجواد خودکشی نکرده و شکایت خانواده او از مأموران اطلاعات و قاضی پرونده برادرش تاکنون بی نتیجه بوده است».

بر اساس این گزارش برادر محمد جواد گفته است: «برادرم را چندین بار از صبح تا شب مورد بازجویی قرار دادند. جواد را خیلی اذیت کرده و او را تهدید کرده بودند که تو را می کشیم و جنازه ات را روی دست خانواده ات می گذاریم. برادرم هم به پدرم گفته بود که اینها دیر یا زود مرا می کشند و هزار جور اتهام دیگر به من زده اند، در حالی که من فقط شعار داده ام… صبح روز سوم برادرم برای ادامه بازجوییها به اداره اطلاعات رفت، اما حدود ساعت ۱۰ از اداره اطلاعات زنگ زدند که بگویید بیاید. پدرم می گوید که آمده، می گویند نیامده و پدرم می رود که دنبال برادرم بگردد. بعد از کلی گشتن می بینند که زیر پلی نزدیک منزل فامیلمان که در اصفهان بود مردم جمع شده اند. جلوتر که می روند می بینند جسد برادرم روی زمین است. پدرم می گوید آدمهای مشکوکی بالای سر جسد بودند. از همان جا می برند پزشکی قانونی و درست ظرف نیمساعت پزشکی قانونی می گوید که علت مرگ، اصابت جسم سخت بر سرش بوده است. برای ما خیلی سئوال داشت که چطور به این سرعت جواب دادند. پدرم همان موقع با همان لباس خونی پیش قاضی پرونده برادرم می رود و قاضی به پدرم می گوید که تو هم برو خودت را بکش».

تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد, ۱۳۹۰ ۹:۱۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

سخن روز

حملۀ تروریستی در مسکو را محکوم می‌کنیم!

روشن است که چنین حمله‌ای نیاز به تیمی حرفه‌ای و سازماندهی و تدارکی نسبتاً طولانی و گسترده دارد. در عین حال، زود است که بتوان تحلیل جامع و روشنی از ابعاد پشت پردۀ این جنایت و اهداف سازمان‌دهندگان آن ارائه داد. هدف از این یادداشت کوتاه نیز  در وهلۀ نخست مکثی است بر قربانیان این حمله و حملاتی از این دست. قربانیانی که تنها سهم‌شان از سازمان‌دهی و تدارک چنین جنایاتی و علل پشت پردۀ آن، هزینه‌ای است که با جان و سلامتی‌شان می‌پردازند.

مطالعه »
یادداشت
تظاهرات آتش بس در آمریکا

شعبده بازی بایدن بر روی جنگ غزه

ممکن است به اشتباه کسی را با تیر زد یا جایی را تصادفی بمباران کرد ولی امکان ندارد که دو میلیون نفر را تصادفی با قحطی و گرسنگی بکشید.
قحطی در غزه قریب الوقوع است و پیامدهای آنی و بلندمدت سلامتی نسلی را به همراه خواهد داشت.

مطالعه »
آخرین مطالب

دعوت همگانی برای مشارکت در نشست دوم فرایند تدوین اصول و محورهای حداقلی برای حکومت

دعوت همگانی برای مشارکت در نشست دوم فرایند تدوین اصول و محورهای حداقلی برای حکومت در سامانه زوم – نوع حکومت، حاکمیت قانون، قوانین، جدایی دین از حکومت

اسراییلی‌ها با دیدن ویدویی از گروگان‌ها خشمگینانه به خیابان ریختند

هزاران نفر از مردم اسرائیل در همراهی با خانواده‌های گروگان‌ها از دولت می‌خواهند تا برای آزادی گروگان‌هایی که در نوار غزه نگهداری می‌شوند، معامله دیگری با حماس انجام دهد.
بستگان ربوده‌شدگان دولت را متهم می‌کنند که مانع معامله گروگان‌گیری شده است.

انجمن نویسندگان ایالات متحده، مراسم اهدای جوایز را در اعتراض به کشتار مردم غزه لغو کرد

در اعتراض به موضع انجمن نویسندگان PEN در مورد جنگ اسرائیل و حماس، ۲۸ نویسنده از ۶۱ نویسنده و مترجم آثار خود را از رقابت برای جایزه ادبی PEN آمریکا انصراف دادند. آنها می گویند که این سازمان در حمایت از نویسندگان فلسطینی شکست خورده است.

توماج صالحی به اعدام محکوم شده است

فعالان حقوق بشر چندین دهه است که از استفاده  مجازات اعدام در ایران انتقاد کرده اند. آمار رسمی در مورد اعدام ها وجود ندارد. بر اساس گزارش عفو بین‌الملل، ۸۵۳ نفر در سال گذشته اعدام شدند که بیشترین میزان از سال ۲۰۱۵ تاکنون است. اعدام‌ها در چارچوب اعتراضات گسترده در پاییز۲۰۲۲ اعتراضات بین‌المللی بزرگی را برانگیخت.

سیری در شکل‌گیری و پیشرفت فرایند سکولاریزاسیون در ایران – از دوران مشروطیت تا امروز

نوشته‌ی حاضر، سکولاریسم و سکولاریزاسیون را از منظر کاربردی بر متن واقعیات جامعه کنونی ایران و حکومت دینی واقعا موجود به کار می‌گیرد و کوشش می‌کند  برداشت خود در این زمینه را از همین منظر با خوانندگان در میان بگذارد.

یادداشت
تظاهرات آتش بس در آمریکا

شعبده بازی بایدن بر روی جنگ غزه

ممکن است به اشتباه کسی را با تیر زد یا جایی را تصادفی بمباران کرد ولی امکان ندارد که دو میلیون نفر را تصادفی با قحطی و گرسنگی بکشید.
قحطی در غزه قریب الوقوع است و پیامدهای آنی و بلندمدت سلامتی نسلی را به همراه خواهد داشت.

مطالعه »
بیانیه ها

به یاد جان‌باختگان کشتار تپه‌های اوین – جنایات هیچ استبدادی به فراموشی سپرده نمی‌شود!

در چهل‌ونهمین سالگرد جان‌باختن مبارزان آزادهٔ راه میهن و مردم، به نام همهٔ فداییان خلق، یاد و نام آنان را بزرگ می‌داریم و در برابر عزم تا پای جان آنان در رزمشان در راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی در میهن عزیزمان سر به تعظیم فرومی‌آوریم.

مطالعه »
پيام ها

از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش‌بس فوری و پایدار در غزّه حمایت می‌کنیم!

ما فداییان خلق ایران از نخستین روز آغاز جنگ ضمن محکوم کردن و غیرقابل توجیه خواندن عملیات مسلحانه و نظامی علیه مردم بی‌دفاع غیرنظامی، همراه و هم‌صدا با آزادی‌خواهان جهان خواهان آتش‌بس فوری و تأمین حقوق حقّهٔ مردم فلسطین شدیم. با این رویکرد ما مهار مقاومت آمریکا و تصویب قطعنامهٔ شورای امنیت را یک پیروزی بزرگ برای مردم بی‌گناه غزّه و فلسطین و تمامی آزادی‌خواهان جهان می‌دانیم.

مطالعه »
بیانیه ها

به یاد جان‌باختگان کشتار تپه‌های اوین – جنایات هیچ استبدادی به فراموشی سپرده نمی‌شود!

در چهل‌ونهمین سالگرد جان‌باختن مبارزان آزادهٔ راه میهن و مردم، به نام همهٔ فداییان خلق، یاد و نام آنان را بزرگ می‌داریم و در برابر عزم تا پای جان آنان در رزمشان در راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی در میهن عزیزمان سر به تعظیم فرومی‌آوریم.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

دعوت همگانی برای مشارکت در نشست دوم فرایند تدوین اصول و محورهای حداقلی برای حکومت

اسراییلی‌ها با دیدن ویدویی از گروگان‌ها خشمگینانه به خیابان ریختند

انجمن نویسندگان ایالات متحده، مراسم اهدای جوایز را در اعتراض به کشتار مردم غزه لغو کرد

توماج صالحی به اعدام محکوم شده است

سیری در شکل‌گیری و پیشرفت فرایند سکولاریزاسیون در ایران – از دوران مشروطیت تا امروز

ستلر کلونیالیسم فلسطین برنامه‌ای یکصد ساله…