درسالهای کار در«نصف جهان» و کارخانه نساجی که حالا نه نامش باقیست ونه مکانش… قدرت ِسرمایهی دلالی همه آن عمارت و مجموعه را با خاک یکسان کرد و جایش پاساژ و ساختمان بنا شد… «علی و حسین همدانیان۱» صاحبان خیریهایی که کارخانجات نساجی، قند و سیمان را بنا گذاشته وهمهی دارایی خویش را در جهت تولید سامان داده بودند؛ علیرغم توصیه و وصیتشان، آنچه باقی مانده ازآنهمه کارخانه تولیدی، آنی نیست که باور آن دو برادرِ بدون فرزند بود…
کار در محیط کارگری اما آشنایی وسیعی میداد به آدمی که ببیند اینان چگونه میاندیشند؟ چطور رفتار میکنند؟ آلام و آرزوهایشان چیست؟ و چگونه مصائب و سختیها را به راهی برای شور و شعور زندگی بدل مینمایند؟ واندیشیدن به همهی این عوامل تجربه گرانباری بوده و هست…
این روزها با فکر آن سالها و حوادث این روزها شاید خواندنی باشد«درانتظارگودو^» و «طوفان باستیل^^»… و بیگمان درسآموز:
درحدود نیمقرن پیش نمایشنامهی«درانتظارگودو»به بخشی از نمایشنامههایی اطلاق میشد که به «تئاتر معناباختگی»شهرت داشت ومعلول نابودی ارزشها و «یقینات» و یاس و سرخوردگی انسانها بود و دلایل اجتماعی ومعنوی این احساس ِ«معناباختگی» پیچیدگیهایی داشت که با عصر روشنگری آغاز شده بود و «آلبرکامو» و «ژان پل سارتر» آغازگر آن بودند… یاس آمیزترین نکتهی نمایشنامه « در انتظار گودو»، بیهودگی انتظار است؛ آن هم برای «گودو»یی که ممکن است هرگز نیاید… داستان دو ولگرد، که میتوانند نمایندهی نوع بشر باشند، دو روز پیدرپی منتظرِ شخصی «گودو» نام میمانند که هرگز پیدایش نمیشود؛ بلکه هربار فرستادهای را روانه میکند و به آنها پیغام میدهد که روز بعد حتماً خواهد آمد! به نظر میرسد که هستی دو ولگرد، یکسره وقف ِانتظار برای «گودو»ست ولی این انتظار محکوم به بیهودگی است…
وسوی دیگر ماجرا «داستان باستیل» است : آنطور که جواهر لعل نهرو در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» گفته… پس از سخنان لوئی پانزدهم و ازپس آن غارتگریها، توفان فرا رسید و لوئی شانزدهم و دارودستهاش را با خود بُرد. نکته مهم در این است که در دوره لوئی شانزدهم در ژوئن ۱۷۸۹ قبل از سقوط باستیل، حوادثی در فرانسه رخ داد که در پیروزی مردمان نقش قطعی داشت… با فشار و طغیان مردم فرانسه، و دراثرشورش ِنمایندگان، طوفانی شکل گرفت… این حادثه بزرگترین جرقهای شد برای انفجار بشکهی باروت فرانسه… تا جایی که در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹، باستیل سقوط کرد و «طوفان ِباستیل» در تاریخ به یادگارماند…
پانوشت:
^.در انتظار گودو Waiting for Godot نمایشنامهای از ساموئل بکت. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است… ساموئل بارکْلی بِکت Samuel Barclay Beckett زاده ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ درگذشته ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر اهل ایرلند بود و برنده جایزه نوبل ادبیات…
^^.قلعه باستیل Bastille Saint-Antoine در پاریس تحت عنوان باستیل سنآنتوان نامیده میشود. شهرت این قلعه به فتح آن در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ برمیگردد…
^^^. کله گردها و کله تیزها نام یکی از نمایشنامههای Eugen Berthold Friedrich Brecht«اویگن برتولت فریدریش برشت» زاده ۱۰ فوریه ۱۸۹۸ درگذشته ۱۴ اوت ۱۹۵۶، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی…
۱.حسین همدانیان زاده ۱۲۸۹ خورشیدی… پدرش حاج محمدرضا همدانی از تاجران سرشناس اصفهان… حسین همدانیان در جوانی به همراه برادرش علی همدانیان به فعالیتهای صنعتی پرداخت. در سال ۱۳۲۹ او در تأمین سرمایهٔ اولیهٔ شرکت سهامی ریسندگی و بافندگی شهناز که بعدها به بافناز تغییر نام یافت، سهم داشت… او از سال ۱۳۳۴ یکی از سهامداران اصلی در پایهگذاری شرکت سیمان اصفهان بود. حسین همدانیان پس از درگذشت برادرش مسئولیت اداره واحدهای صنعتی مذکور را بر عهده گرفت و در سال ۱۳۴۴ مؤسسه خیریه علی و حسین همدانیان را بنیان گذاشت…
نخستین روزهای اردیبهشت