داستایوسکی، نویسنده روس و یکی از غولهای ادبیات جهان، در جوانی به اتهام هواداری از آنارشیسم اجتماعی، ابتدا به اعدام محکوم و سپس به حبس ابد و سرانجام بعد از ده سال اسارت و کار اجباری آزاد گردید. وی در نامه ای از سال ۱۸۴۹ بعد از لغو حکم اعدامش به برادر خود چنین مینویسد:” امروز ۲۲ دسامبر مدت بیست دقیقه ما را در سرمای ۲۱ درجه زیر صفر در دو گروه ۳ نفره به جرم قصد راه اندازی یک چاپخانه مخفی زیرزمینی، در مرکز شهر در میان ازدهام مردم کنجکاو تماشاچی برای اعدام به پای چوبه دار نگه داشتند. در حالیکه گوشها و انگشتان پایمان از سرما یخ زده بودند، بیش از ۱۰ کیلو زنجیرآهنین نیز به پاهایمان بسته شده بود. ابتدا حکم اعدام مارا قرائت کردند، سپس کشیشی از کلیسای شهر صلیبی برای زدودن گناهان و بوسیدن جلومان آورد و برای خاکسپاری بعد ازاعدام، لباس سفید کفن مانندی تنمان کردند. یک دقیقه مانده به اعدام گروه اول، من با هم سرنوشتم، رفیق پلاشچو و برادر دورح، که در دوطرف ام در زنجیربودند، روبوسی کردم. در این حین پیام جدیدی از طرف دربار تزاری رسید و حکم اعدام را تبدیل به حبس ابد در سیبریه، به این شکل اعلام کردند – اعلیحضرت والامقام تزار آلکساندر دوم فرزند تزلر پطر کبیر سوم و نوه نیکلای چهارم، به شما زندگی دوباره ای می بخشد. یکی از افراد گروه اول درآن لحظه جنون گرفت و دیوانه شد. زنی از میان تماشاچیان کتاب انجیلی را به من هدیه داد که آنرا بعنوان تنها کتاب مجاز به اردوگاه خلافکاران در سیبریه همراه خود خواهم برد .”
داستایوسکی بعد از ده سال از زندان آزاد شد. زمانیکه او به شهر و ولایت خود بازگشت، بجای سوسیالیسم و جمهوریخواهی پیشین، مبلغ مسیحیت ارتدکس و ناسیونالیسم اسلاوگرا گردید. سالهای سخت زندان و اردوگاه های کار اجباری موجب شد که او نه تنها از نویسنده رئالیسم انتقادی ادبیات جهان به نیهلیسم اجتماعی برسد بلکه با شخصیت های گوناگونی از انسانها آشنا گردد و شاهد دوئالیسم و ثنویت روانی و رفتاری انسان در آن شرایط سخت و حیوانی گردد.
او در بازداشتگاه با انسانهایی آشنا شد که همزمان در آنان صفات الهی و شیطانی با هم وحدت داشتند. او امید به هر گونه انقلاب اجتماعی را از دست داد و بجای سوسیالیسم آته ایستی پیشین خود به مسیحیت ارتجاعی و ناسیونالیستی روس پناه برد. او از جامعه ایی میگوید که عشق از طریق خشونت خفه و زیبایی از طرف باندهای قدرت زنجیر گردیده شد.
غالب رمانهای آنزمان او را میتوان گزارشی ادبی از فراز و فرود سخت انسان اسیر و زندانی بحساب آورد. در این گونه آثار او توصیف روانشناسی زندانیان سیاسی و مجرمین معمولی نقش مهمی دارند. یکی دیگر از نشانه های پشیمانی او در شرایط زندان مبارزه با خط مشی چریکی سازمان خلقیون از طریق ادبیات است. او بعد از بریدن و توبه در زندان، مبارزه با مشی چریکی آنارشیستها را از جمله وظایف شهروندی خود قرار داد. او حتی بعد از آزادی از زندان میگفت چون عوام مذهبی هستند، روشنفکر نیز باید مذهبی شود. وی فرهنگ مردم را دین آنان میدانست. رمیزف، منتقد ادبی و اسلاوشناس روس میگفت داستایوسکی یعنی روسیه و روسیه یعنی داستایوسکی.
داستایوسکی نه تنها استاد فن رمان نو در قرن ۱۹ اروپاست بلکه از بزرگان ادبیات جهان در کنار بالزاک در مکتب ادبی اجتماعی رئالیسم انتقادیست. مورخین ادبیات جهان ۴ غول و نابغه ادبیات شرق اروپا یعنی گوگول، تورگنیف، داستایوسکی و تولستوی را درمقابل چهاراستاد ادبیات غرب اروپا یعنی دانته، شکسپیر، سروانتس و گوته قرار میدهند.
تاکنون هیچ نویسنده ای نتوانسته مانند او روانشناسی انسان را در جامعه ای خشن و غیرعادلانه طبقاتی این چنین تجزیه و تحلیل کند. در آثار او غیر از روش رئالیسم انتقادی جنبه هایی از خصوصیات ژانرهای سمبولیک، اکسپرسیونیسم، سوررئالیسم، اگزستنسیالیسم و رمانتیسم نیز مشاهده میشوند. بعدها رمانهای روانشناسانه او روی مکاتب ادبی ناتورالیسم، اکسپرسیونیسم و اگزستنسیالیسم تاثیرمهمی گذاشتند. سمبولیستها او را یکی از آموزگاران خود بشمار می آورند. داستایوسکی گاهی از طریق رمان یک اتوپی ناسیونالیستی را مطرح میکند و گاهی از طریق مکتب ناتورالیسم برای توصیف واقعیات استفاده می نماید.
او نویسنده ای اجتماعی و مسئول است چون به موضوعات زمان و جامعه خود از جمله به تاریخ و سیاست و فلسفه و دین و هنر میپردازد. میخائیل باختین میگوید در رمانهای چند قطبی و پلورالیستی داستایوسکی همچون جلسات بحث روشنفکران چند صدایی ایدئولوژیک حاکم است چون در آنان گاهی سوسیالیستها، اتوپیستها، آنارشیستها، انقلابیون، دمکراتها، اصلاحگرایان، مذهبیون، غرب گرایان، آته ایستها، زیباگرایان، رمانتیکها و عملگرایان با روش دیالکتیکی با هم به بحث و جدل میپردازند. داستایوسکی بعدها اعتراف نمود که از طریق بحث اینگونه موضوعات شبه مذهبی، به آته ایسم و شکاکی رسید تا به شناخت و خدا و ایمان به مسیحیت.
منظور داستایوسکی در این پیامها معمولا تبلیغ یک نظریه یا جهانبینی نیست بلکه اومیخواهد هنر را با کمک طرح تضاد و تناقض های بحث به پیش ببرد. او از طریق جهانبینی ها، سیستم های منطقی، اعترافات دینی، آموزشهای فلسفی و درسهای روانشناسی، بحث های شورانگیزی پیرامون دولت، کلیسا، عدالت، خدا، شیطان، نیکی و پلیدی را آغاز میکند تا از شک خواننده به آته ایسم نیهلیستی برسد.
داستایوسکی خود در دهه چهل قرن ۱۹ زیر تاثیر ایده های سوسیالیسم تخیلی و دمکراتیک بلینسکی به محفل سوسیالیستهای تخیلی پتروشفسکی راه یافت. آنها خود نیز زیر تاثیر اتوپیستهای فرانسوی بودند. گرچه او در هنر نویسندگی شاگرد گوگول است ولی درسهایی از شیلر، بالزاک، هوگو، ولتیر، سروانتس و پوشکین نیز آموخت و ناتورالیستها و اکسپرسیونیستها را نیز بعدها تحت تاثیر خود قرار داد و غیر از گورکی، او ادبیات و فلسفه و الهیات قرون ۱۹ و ۲۰ را تحت تاثیر خود قرار داد.
او غیراز بالزاک و دیکنز، زیرتاثیر سبک ادبی گوگول، شکسپیر، هوگو، گئورگ زند، ولتیر، سروانتس و پوشکین نیز بود. داستایوسکی غیر از تاثیر مستقیم روی گورکی، روی فلسفه و الهیات و ادبیات اروپایی قرون ۱۹ و ۲۰ نیز اثر گذاشت. دیگر شاگردان داستایوسکی، کنراد و گرین و مان و جویس و کاپوته و دودرر و کامو هستند . اوبا کمک دیالوگ و مونولوگ افراد در داستان ، خواننده زمان خود را با موضوعات روز جامعه و زمان اثرآشنا می نماید. شرح و وصف روانشناسانه انسان در آثار او امروز مورد تایید روانشناسان مدرن است. او راه نجات بشر را خودسازی فردی و اخلاقی میدانست. مخالفین داستایوسکی به دلیل تنفر او از یهودیان و دمکراسی و امریکا، او را مرتجعی پرهیزکار نام نهادند.
در زمان لنین و استالین او را نویسنده ای مرتجع نامیدند که به تبلیغ مسیحیت و سلطنت میپردازد ولی بعدها منقدین چپ به ستودن و اعتراض شورانگیز او با بی عدالتی اجتماعی در سرمایه داری پرداختند و اشاره نمودند که داستایوسکی گرچه مخالف کوششهای انقلابی بود ولی منتقد نظم بورژوایی سرمایه داری نیز ماند. در شوروی سابق سالها به آثار او بدلیل مطرح کردن موضوعات مدهبی و ملی گرایی پان اسلاوی به دیده منفی می نگریستند. منقدین داستایوسکی مدعی هستند که او علاقه خاصی به ادبیات جنجالی، خشن و حیوانی داشت.
از جمله آثار او – رمانهای جنایات و مکافات، برادران کارامازف، ابله، آدمهای فقیر، توهین و تحقیرشدگان، یاد داشتهای خانه اموات، غولها، جوان، یادداشتهای زیرزمینی، ساده لوح، و قمارباز هستند. رمان جنایات و مکافات او را اوج هنر داستانسرایی واقعگرایانه و روانشناسانه میدانند. رمان ساده لوح او را یکی از تراژدی کمدیهای ایده آلیستی ادبیات جهانی بشمار می آورند.
داستایوسکی در جوانی به تقلید از پوشکین و شیلر به نمایشنامه نویسی پرداخت. موضوع آثارش معمولا مقولات ابدی و مستقل از زمان مانند عدالت، آزادی، عشق، ایمان، بیماری، مرگ، ازدواج، خودکشی، خیانت و مبارزه است. او گوگول، لرمانتف، ولتیر، روسو، بالزاک و دیکنز را از جمله معلمان خود میدانست. بلینیکی، منتقد معروف آنزمان، نخستین آثار داستایوسکی را کوششی برای ادبیات اجتماعی نامید. رئالیسم مسئول در آثار او گاهی تا مرز خیالپردازی پیش میرود و یا با رمانتیسم همزاد میشود. او خالق آثاری اتوبیوگرافیک و روانشناسانه است که تراژدی را به روایت می آورند و ادبیات فاجعه میشوند چون معمولا قهرمان داستان یا خودکشی میکند و یا رقیبی رااز پای در می آورد.
داستایوسکی خطاب به مقدس نمایان دروغین نوشت که بعد از مرگ لاشه همه شماها بعد از یکروز بوی گند خواهد داد و روی قبرتان مانند همه گناهکاران، علفهای هرز خواهد رویید. دوئالیسم شخصیت انسان را درآنجا میدید که گناهکار نیز میتواند فردی مقدس و عارف شود، و انسان مقدس ممکن است در شرایط خاص ابلیس گردد. داستایوسکی آنزمان بیچاره گی شهرهای بزرگ را نشان داد که از جمله مسائل روز جامعه طبقاتی تزاری بودند. نیچه میگفت که او تنها روانشناسی است که به وی چیزی آموخته است. فروید مینویسد او بزرگترین رمان نویس تاریخ است و کامو مدعی بود که قهرمان های آثار او همچون خود وی جویای معنی و هدفی در زندگی این جهانی هستند. او از زبان یکی از قهرمانانش میگوید نباید خوشبختی خود را بر پایه بدبختی دیگران استوارساخت. داستایوسکی منتقد جدی آنزمان نظام سرمایه داری تزاری و مالک الرعیتی فئودالی بود.
نصرت شاد
nushad@web.de
Fjodor Dostojewski 1821-1881