از طرف سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) بیست و هفتمین سال یادمان قربانیان کشتار زندانیان تابستان سال ۱۳۶۷ خورشیدی در شهر برلین در گالری جزنی با حضور جمعی از ایرانیان برگزار شد و بار دیگر یاد یاران و همه جانباختگان راه آزادی ایران گرامی داشته شد.
در آغاز، برنامه با نمایش یک فیلم کوتاه از خاوران و صحنه های دلخراش آن و چهره های فراموش نشدنی جانباختگان و از جمله قتلهای زنجیرهای که توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران سر به نیست شدند و همانا تا به امروز هیچکس مسئولیت این جنایات مکرر و فراموش نشدنی را به عهد ه نگرفته، و علاوه بر اینکه پاسخ دادخواهی بازماندگان آنها و مردم معتر ض ایران و محافل مستقل حقوقی داخل و خارج بی جواب گذاشته شده است، همه پیگیران پرونده های گشوده مانده، هر کدام به دلیل نا موجهی به دادگاه های غیر قانونی فرا خوانده شده و مورد ضرب و شتم و تهدید قرار گرفته اند، یا به زندانهای طویل المدت محکوم شده یا برخی از آنها مجبور به جلای وطن گشته اند.
پس از نمایش این فیلم کوتاه، رفیق بیژن اقدسی ضمن خیر مقدم به حاضرین، با اعلام یک دقیقه سکوت، یاد و خاطره همه جانباختگان راه آزادی ایران و از جمله کارگر مبارز شاهرخ زمانی را گرامی داشت.
متن سخنان رفیق بیژن اقدسی:
نمیتوان بخشید! نباید بخشید!
۲۷ سال میگذرد! سالهایی به درازای شب خونبار میهن و پر از عذاب و رنج و مالامال از صدها و هزاران و دهها هزار چرای بیپاسخ.
۲۷ سال از تابستان خونین ۱۳۶۷ و از پاییز غمبار ۱۳۶۷ میگذرد، ازآن آذرماه آزرمگین که رفته رفته راز جنایتی عظیم از پرده برون افتاد، راز جنایتی بهتانگیز، جنایتی باورنکردنی.
۲۷ سال میگذرد و گذرسالها نیز نه از عمق این زخم کهنه و التیامناپذیر کاسته است و نه از دنائت آمر یگانه و عاملان ریز و درشت این جنایت علیه بشریت.
نزدیک سه دهه است و بیشتر که خاوران، آرامگاه یاران مقتول ما، آرامگاه آزادیخواهانی است که زندگیشان، و در آوردگاه واپسین، هستیشان را در راه آزادی و آبادی این مرز و بوم کهن بر کف گرفتند و نام بلند خود و ننگ جاودان شکنجهگران، جانیان و قاتلان خود را رقم زدند.
خاوران تنها یک گورستان نفرینشده در گوشهای از تهران، تنها یک میعادگاه برای مادران و پدران داغدار بخشی از سرفرازترین فرزندان این میهن نیست. میعادگاه مادران و پدرانی که رفته رفته با قلب و جان و تن و روانی داغدار دیده بر نقاب خاک میکشند بیآن که شاهد پاسخگویی قاتلان فرزندانشان باشند. از این خاورانها در سراسر دیار کهن ما بسیار است.
خاوران و خاورانها نمادی اند از بیداد نهادینه و پیکر بیجان هزاران زن و مرد پرشور، هزاران هزار انسان آزادهٔ شیفتهٔ زندگی و عدالت که آغوش در آغوش، در سینهٔ خاورانهای بیشمار این مرزو بوم اجدادی آرمیدهاند؛ فریاد رسایی است در تمام پهنهٔ تاریخ برای ختم تفتیش، تحقیر، آزار، شکنجه و کشتار که ارمغان شوم حکومت اسلامی برای میهن ماست. ارمغانی که هیچ پیشرفت و دستاورد و حقانیتی را یارای توجیه آن و تسکین درد قربانیان این جنایات نیست.
حکایت فاجعهٔ ملی ۱۳۶۷، حکایتی تکراری و کسالتآور و مولود غمبارگی ایرانی نیست. کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، حلقهٔ زنجیری است از زنجیر جنایات مکرر ۳۷ سال حکومت ولایی در میهن ما. و تا زمانی که در این حکومت، در این نظام بر این پاشنه میگردد، تا زمانی که فرزندان میهندوست و آزادهٔ ایران در قعر زندانها عذاب میکشند و میمیرند و غارتگران دستبوس ولایت فقیه که با پشتیبانی عیان و نهان رهبر، کرور کرور دارایی این مردم را به تاراج میدهند، بر کرسی صدارت و ریاست تکیه میزنند؛ تا زمانی که حتی رئیسجمهور اعتدالگرای اسلامی را نیز به آسانی یارای مقابله با باندهای قدرت و ثروت نیست، حکایت تابستان ۶۷ و حکایت فاجعههای ملی دیگر در طول عمر این نظام، نه حکایتی تکراری که روایتی است ضرور و پیوسته از نظامی مبتنی بر بیدادگری و غارت.
آری ۲۷ سال نه، ۳۷ سال میگذرد از آن روزهایی که حاکمان برخاسته از انقلابی شورانگیز با خیانت به امید مردم، از فرزندان دلسوز و دادپژوه در گورستانها پشته ساختند و زندانها را با هزاران هزار تن از آنان پر کردند.
و آری کشتار سازمانیافتهٔ زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ با تمام بزرگی ابعاد خود، تنها مشتی است نمونهٔ خروار از بیدادی که از این دست بر مبارزان راه آزادی و همهٔ مردم ما روا داشته شده است؛ بیدادی که شوربختانه نشانی دال بر پایان آن در چشمرس نیست.
و چه عبث میکوشند به هر بهانهای ما را از رفتن بر سر مزار گمنام یاران و عزیزانمان بازدارند. غافل از آن که ما را برای مقابله با بیداد و جنایت و کشتار نیازی به جا و گور و خاک و نشانی نیست. عمق درد این آزار در ژرفای قلب یکایک ما حک شده است.
بگذار تاریخ این میهن رنجدیده در قامت خاوران دلهای ما نمادی بنشاند تا از هستی به بیداد ربوده شدهٔ عزیزانمان نه تخم کینه که بذر داد در دلها و اندیشهٔ ما به بار بنشیند و همهٔ ما و نسلهای آینده و آیندهتر از این کشتار و کشتارهای دیگر، از این جنایت و جنایتهای دیگر درس بگیریم و سازندگان ایرانی باشیم آزاد و آباد از همان گونه که یاران سرافراز خفته در خاک در اندیشهاش بودند.
کشتار تابستان ۱۳۶۷ و کشتارهای سی و هفت سالهٔ نظام حکومت اسلامی را هرگز نباید بخشید، هرگز نمیتوان بخشید!
بیگمان روزی خواهد رسید که بنای یادبود قربانیان فاجعهٔ ملی کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ همراه با ستونهای یادبود دیگر فاجعههای ملی دوران نظام اسلامی در جای جای ایران بر پا خواهد شد. اما حتی آن روز هم نه این جنایت و نه آمر و عاملان آن مشمول گذر زمان و بخشش و فراموشی نخواهند شد. که بیدادی چنین عظیم را هرگز نباید بخشید! هرگز نمیتوان بخشید.
در ادامه رفیق محمد صادق علی اصغری، عضو هیئت سیاسی – اجرائی، ضمن قدردانی از حضور شرکت کنندگان در مراسم یادمان جانباختگان کشتار زندانیان سیاسی ایران، پیام هیئت سیاسی – اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، که به مناسبت این روز ارسال شده بود را قرائت کرد.
پیام هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
به مراسم یادبود بیست و هفتمین سالگرد فاجعهٔ ملی ۱۳۶۷
دوستان و رفقای گرامی،
در حالی برای ادای احترام به خاطرهٔ جانباختگان در فاجعهٔ کشتار زندانیان سیاسی ایران در ۱۳۶۷ گرد آمدهایم که ماشین کشتار جمهوری اسلامی کماکان فاجعه میآفریند. فعال کارگری، شاهرخ زمانی، در همین ماه در زندان جان باخت. دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی بارها با آگاهی به این که نگه داشتن یک زندانی در اسارت، جان او را به خطر میاندازد، زندانی را در شرایط سخت زندان نگه داشته است. شاهرخ زمانی تنها اندکی پس از بیاعتنایی مسئولان زندان به درخواست او برای مداوا، جاودانه شد. علاوه بر این، بدون تحقیق مستقل نهادهای بین المللی درباره علت مرگ شاهرخ زمانی، نمیتوان احتمال قتل او توسط رژیم را منتفی دانست.
شاهرخ زمانی اینک به انبوه مبارزانی پیوسته است که از سال ۶۷ بدین سو قربانی سرکوب توسط جمهوری اسلامی شدهاند. رژیمی که همین شش سال پیش کهریزک را آفرید و همین اخیراً سعید مرتضوی از مسئولان کشتار جوانان در کهریزک را تبرئه کرد، همان است در دهه ۶۰ در سراسر ایران کهریزکهای بیشمار داشت.
به غیر از فعالان سیاسی و مدنی که رژیم فقها هر از چندی از میان آنان قربانی میگیرد، هر سال نزدیک به هزار زندانی به حکم بیدادگاههای جمهوری اسلامی به دار آویخته میشوند. زندان و شکنجه و اعدام، همچنان پاسخ حکومت اسلامی به انبوهی از معضلات و بحرانهای اجتماعی است.
تا زمانی که قدرت حاکم در ایران به کشتن انسانها ادامه میدهد، بزرگداشت خاطرهٔ جانباختگان در زندانهای ایران در دهه ۶۰ اهمیت سیاسی روز دارد.
ما هر سال در این روزها گرد هم میآییم تا به یاد آوریم که فاجعهٔ ملی ۶۷ به تاریخ نپیوسته است.
به یاد آوریم دامانی که آمران و عاملان کشتار ۶۷ را پروراند، همچنان بارور است.
به یاد آوریم که خانوادههای جانباختگان دههٔ ۶۰ هنوز در برگزاری مراسم یادبود عزیزان خود با سد دستگاههای سرکوب جمهوری اسلامی مواجهند.
به یاد آوریم که همسران، مادران، پدران، فرزندان، براداران و خواهران بسیاری از قربانیان کشتار دههٔ ۶۰ هنوز نمیدانند عزیزانشان در کدام گوشهٔ خاک خونین ایران مدفوناند.
ما همواره کوشیدهایم با زنده نگه داشتن یاد و نام قربانیان کشتار گستردۀ ۱۳۶۷ در کارزار دادخواهی این کشتار سهیم باشیم.
در این راستا رفیق پروین همتی، عضو هیئت سیاسی ـ اجرائی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در نشست جانبی سیامین نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد که در روزهای اخیر در ژنو تشکیل شده شرکت جست و سخنرانی کرد.
ما باید تلاش برای زنده نگه داشتن یاد عزیزان، دوستان و رفقای جانباخته در دههٔ ۶۰ را با مبارزه برای خواستهایی همراه کنیم که بازماندگان آن کشتار و خانوادههای جانباختگان از سالها پیش پی گرفتهاند:
۱) برداشتن محدودیتهایی که هنوز هم خانوادهها، همسران و فرزندان قربانیان برای حضور بر سر مزار جانباختگان با آن مواجهاند و شناسایی رسمی محل دفن همهٔ جانباختگان در سراسر کشور؛
۲) دسترسی خانوادهها به پروندههای موجود مربوط به این کشتار؛
۳) تعیین آمرین و عاملین اصلی این فاجعهٔ ملی؛
۴) محاکمهٔ آمرین و عاملین کشتارها در دادگاه های عادلانه و علنی؛
۵) نامگذاری و رسمیت یافتن روزی بهنام «روز جانباختگان»؛
تا زمانی که این خواستها تحقق نیافتهاند هر گونه طرح خواست نشان دادن بخشش و گذشت از سوی آسیبدیدگان و بازماندگان فاجعهٔ ملی را تلاش برای رهانیدن گریبان کسانی از پاسخگویی میدانیم که بخش بزرگی از آنها کماکان در مسندهای قدرت در جمهوری اسلامی نشستهاند و مسئولیت مصیبتها و فجایعی را بر عهده دارند که هم امروز نیز تداوم دارد.
مدعی و دادستان اصلی در پروندهٔ فجایع دههٔ ۶۰، کل جامعه است. مسئولیت سران و گزمگان جمهوری اسلامی در آن فاجعه قابل گذشت نیست. محاکمهٔ آمرین و عاملین اصلی این فاجعهٔ ملی حق جامعهٔ ماست. از نگاه سازمان ما نتیجه این محاکمات باید سندی برای آیندگان و برای جلوگیری از تکرار این فجایع باشد.
گرامی باد نام و یاد همۀ قربانیان راه آزادی و عدالت!
هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
۲۷ شهریور ۱۳۹۴ (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۵)
————
نمایش فیلم
در قسمت دیگر برنامه یادمان، از گروه کار تبلیغات سازمان، فیلمی به نمایش درآمد که توضیحاتی بسیار دردناک و تکان دهنده همراه داشت. رفیق حسن جعفری از کادرهای سازمان و از مسئولین وقت تشکیلات سازمان در برلین، از چگونگی عکس برداری ازپیکرهای بی جان رفقای ما که بطور دسته جمعی به خاک سپرده شده و چگونه توسط خانواده های آنها با کنار زدن خاک از روی آنها عکس گرفته بودند و نیز در ادامه، انتشار آنها در نشریه کار و دیگر روزنامه های خارج از کشور و در واقع جهانی کردن واقعه ای که در آن زمان رژیم تلاش کرده بود تا آن را پنهان نماید، توضیحات ارزشمندی ارائه داد.
پس از آن رفیق فریدون احمدی از مسئولین وقت سازمان در آلمان، نیز از چگونگی ارسال نامهای جانباختگان و جمع آوری آنها که در آن سالهای سیاه خالی از خطر نبود، توضیحات مفصلی داد که بسیار دردناک بود. رفیق فریدون احمدی از جمله اظهار داشت: امکانات تحقیق در مورد درستی فهرست اسامی جانباختگان کم بود و ما میبایست با دقت لازم به آنها می پرداختیم؛ بویژه برای ارائه به مجامع بین المللی، ثبت دقیق اسامی مهم بود و میتوانست در صورت هر گونه اشتباه از طرف ما، مورد بهانه جوئی رژیم قرار بگیرد.
در بخش دیگر این فیلم، رفیق حسن نایب هاشم، بر لزوم پیگیری حقوق جانباختگان و ارائه شکایات خانوادهها و نمایندگان حقوقی آنها به مجامع بین المللی، یا سپردن آنها به دادگاههای مستقل و دادخواهی بازماندگان، که حمایت و همت دسته جمعی همگان را می طلبد، تاکید نمود. رفیق نایب هاشم اضافه کرد: ما خواستار بررسی عادلانه و به کیفر رسیدن آمران و عاملان این فاجعه بزرگ ملی میباشیم.
حضور نماینده حزب چپ آلمان در مراسم
در این قسمت، رفیق «یولیا ویده من»، نماینده حزب چپ آلمان، ضمن ابراز همدردی با همه بازماندگان این جنایت هولناک ابراز داشت: ما نباید در برابر آنچه که به حق فاجعه ملی نام گرفته است سکوت کنیم. ما باید با بر پا داشتن این گونه مراسم، هر چند که امکانات ما محدود باشد، در حد توان خود بکوشیم و درد و عمق این فاجعه را متحدا و همراه باهم فریاد بزنیم و به گوش همگان برسانیم. تصور چنین فاجعهای واقعا باور نکردنی است.
رفیق«یولیا ویده من»، مسئولین و بوجود آورندگان این فاجعه را که به حق فاجعه ملی نام گرفته است را به سه دسته تقسیم کرد و گفت:
۱- آمران، کسانی که تصمیم به یک قتل عام برنامه ریزی شده علیه مخالفین خود گرفته اند؛
۲- عاملان، کسانیکه حاضر به اجرای کشتار زندانیان سیاسی ایران شده اند؛
۳- سکوت همه کسانی که از وقوع جنایت مطلع بودند و هیچ اقدامی برای جلو گیری از آن نکردند؛
رفیق «یولیا ویده من» در خاتمه سخنانش، از طرف حزب چپ آلمان، از دعوت سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) برای شرکت در این مراسم، تشکر نمود.
رفیق امیر حسین بهبودی، زندانی دو رژیم شاه و نیز جمهوری اسلامی ایران، (نخست از تابستان سال ۱۳۵۵ تا ۱۶۵۷ خورشیدی، که با انقلاب بهمن آزاد گردید، و سپس از آبان سال ۱۳۶۲ تا اسفند ماه ۱۳۶۷)، طی سخنرانی کوتاهی، تلاش به تشریح علل پیدایش «فاجعه ملی» و نقش آمران وعاملان آن پرداخت.
فرازهائی سخنرانی رفیق امیر حسین بهبودی:
به یاد و احترام جان های شیفتهای که ۲۷ سال پیش در چنین روزهایی به دست جلادان حکومت اسلامی، سربه دار شدند، میایستیم و یک دقیقه سکوت میکنیم.
۲۷ سال از آن تابستان سیاه میگذرد. نزدیک به ۴۰۰۰ زندانی سیاسی از مجاهدین خلق ایران گرفته تا اعضا، کادرها ورهبران همهی سازمانهای چپ، در مرداد وشهریور۶۷ کشته شدند.
آنچه این کشتار را به یکی از بزرگترین جنایات حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تبدیل میکند، نه تنها تعداد وسیع کشته شدگان در زمان کوتاه دو ماه، بلکه این نکتهی اساسی است که خمینی فرمان قتل عام کسانی را صادرکرد که در بیدادگاههای خود حکومت – تازه بعد از ماهها بازجویی در زیر شکنجه،- حکم زندان گرفته و در حال گذراندن دورهی محکومیت خود بودند. یعنی زندانیان حکم دار.
این یک اسیر کشی بود، آنهم نه اسرایی که در جنگ اسیر شده باشند، – سالها قبل هرکه را که کوچکترین ارتباطی با عمل نظامی داشت، به فجیعترین وضعی کشته بودند، بلکه کسانی که در پاسخ به سوال هیئت سه نفرهی خمینی : «مسلمان هستی یا نه؟»، تنها گفته بودند به تفتیش عقاید پاسخ نمی دهند و یا گفته بودند کمونیست اند، و در مورد مجاهدین، کسانی که گفته بودند مجاهد هستند و نه منافق. همین!! همین برای این هیئت معنی سرموضع را میداد و باید کشته میشد.
مشخصات یا ویژگیهای کشتار تابستان ۶۷
سریع بودن: ما در زندان سرعت عملشان را میدیدیم. اینکه «هیئت سه نفرهی خمینی» برای هر زندانی پنج تا ده دقیقه وقت میگذاشت تا حکم اعدام یا حکم تعزیز تا پذیرش نماز خواندن را بدهد، کاملاً نشان میدهد که رژیم تا چه حد در محو فیزیکی مخالفینش عجله داشتهاست.
مخفیانه عمل کردن: اعدامها نه تنها ازچشم مردم ایران و جهان و خانوادهها مخفی نگاه داشته میشد، بلکه خود زندانی هم تنها در لحظات آخر، به نیت شوم ورذیلانهی این آدمنماها، پی میبرد.
رفیقی که اشتباهی تا پای اعدام رفته بود برای من و چند نفر دیگر از رفقا، شاید ده روزی از ماجرا میگذشت، اینگونه تعریف میکرد:
«بعد از آن دادگاه کذایی که من هم ابتدا نفهمیدم دادگاه است، به من گفتند همینجا بایست. بعد مرا باعدهی دیگری از بچهها که نمیدانم در دادگاه چه جوابی داده بودند، به بند پایین، مجاور آمفیتئاتر در انفرادی جا دادند. شاید نیم ساعت بعد، یک کیسهی پلاستیکی، خودکار، ویک ورقهی کاغذ دادند و گفتند: وصیتنامهات را بنویس و وسایل شخصیات را بگذار داخل کیسه. منظور از وسائل شخصی، ساعت واحیاناً حلقهی ازدواج بود. البته دو سه روز اول کمی با حوصله عمل میکردند ولی روزهای بعد همین حداقل ها را هم انجام نمیدادند.
من گفتم، چراوصیتنامه ؟ پاسدار گفت: مگه به حاج آقا نگفتی که کمونیستی؟
− نه، من گفتم مسلمان هستم، منتها علیه حزبم مصاحبه نمیکنم.
− اسمت چیه؟
−بهرام
پاسدار مربوطه ناصریان را که حسابی سرش شلوغ بود صدازد. ناصریان جلوآمد واسم مرا پرسید و بعد گفت: من که گفتم اینو ببرید اون طرف. حواستون کجاست؟ بازم عوضی بردین؟. وبه این ترتیب مرا از سلول بیرون آوردند و پرسیدند نماز میخوانی؟ گفتم: نه. آنوقت مرا به تخت شلاق بستند و در هروعدهی نماز به کف پایم کابل زدند تا تسلیم شوم و نماز خواندن را بپذیرم.»
یعنی این رفیق و بسیاری دیگر از رفقایی که به انفرادیهای جنب آمفی تئاتر، برده شدند تا قبل از دریافت قلم و کاغذ و آن کیسهی کوچک، نمیدانستند اعدام خواهند شد. اگر از مجموعهی فاکتها، به این تحلیل رسیده بودند که کشتار در پیش است، این نافی مخفی کاری شدید جلادان نیست. آنها سعی میکردند ما را در بی خبری کامل نگاهدارند.
معیار سرموضع بودن: چپ ها اگر در پاسخ به سوآل هیئت امام در مورد مذهب، نمی گفتند که مسلمان هستند، و پاسخ هایی چون « این تفتیش عقاید است من جواب نمیدهم» و یا «من مارکسیست هستم»، میدادند، اعدام میشدند.
در مورد مجاهدین کافی بود در پاسخ به سوآل هیئت در مورد وابستگی سازمانی در مقطع دستگیری یا همان «اتهام» ، بگویند مجاهد و نه منافق. هیئت سه نفره حکم به اعدامشان میداد.
در اینجا شنیدههایم را از رفیقی که در بند فرعی ۲۰ زندانی بوده نقل میکنم:
زندانیان این بند منحصر بفرد که همهیشان از گروههای چپ و اکثراً تودهای بودند، تقریباُ بسیاری ازاین واقعیات دردآور را، از هفتم مرداد تا پنج شهریور یعنی دورهای که جلادان با سرعت در حال کشتن بیش از ۴۵۰ مجاهد خلق در زندان گوهردشت بودند، شنیده ویا شواهدی را دیده بودند.
محمدعلی بهکیش، از رفقای اقلیت، وبرادر بزرگترش محمود بهکیش، از رفقای کادر اکثریت، که هیچوقت محمدعلی را تنها نمیگذاشت، در همین بند بودند. محمدعلی جوانی پرشور وزیرک بود. آرام وقرار نداشت، همه جا سَرَک میکشید. او بود که برای اولین بار در آن بند، بخشی از سؤال وجوابهای دادگاهها را با گوش تیزش شنیده و بنزخاور را هم دیده بود. افراد بند ۲۰ به تدریج وطی یک ماه اخبار زیادی جمع آوری کرده بودند. بهعنوان مثال، زندانیان مجاهد که ابتدا نمیدانستند منظور اصلی ازاین سؤال وجوابها چیست، در پاسخ به این سؤال که «اتهامت چیست؟»، یعنی «درزمان دستگیری وابسته به چه سازمانی بوده ای؟»، گفته بودند: «سازمان» و یا «سازمان مجاهدین خلق» و یا گفته بودند «مجاهدهستیم». تمامی این انسانها در همان لحظات اول اعدام شدند. این اعدامها نه در حضور کسانی که هنوز مورد سوال واقع نشده بودند، بلکه پنهان از آنها رخ میداد.
درروزهای اول، معیار اعدام کردن ویا نکردن همین بود که زندانی مجاهد آیا دارای این روحیه هست که در مقابل بازجو بگوید «من مجاهدهستم» یا نه. به زودی مجاهدین پی به این مخفیکاری وحیلهی بازجوها بردند و ازآن پس، درپاسخ به این سؤال که: «اتهامت چیست؟»، میگفتند: «منافق». این پاسخ سبب شد در آن وانفسا عدهای ازمرگ نجات یابند اما بازجوها هم پس از مدت کوتاهی پی بردند که زندانیان مجاهد قضیه را فهمیدهاند و میخواهند با این تاکتیک فعلاُ اعدام نشوند. در نتیجه هزینه را بالا بردند و سوالات را سخت تر کردند. یعنی وقتی زندانی مجاهد میگفت: «من منافقم»، دوباره ازاو میپرسیدند: «حاضری همکاری اطلاعاتی کنی؟» دیگر زندانی نمیتوانست بگوید «بله» وهمین امر سبب میشد مورد شناساییِ هیئت قرار گیرد، و او را درصف اعدامیها وارد کنند. البته این گونه نبود که رژیم توانسته باشد بادقت تمام همهی مجاهدین را شناسایی کرده و کسانی را که حاضر به همکاری نبودند، اعدام کرده باشد. چرا که اعدامها بسیار سریع و تا حدی، الله بختکی انجام میشد. در نتیجه مجاهدین زیادی بودند که از آن سوال و جوابها زنده ماندند اما هیچگاه تن به همکاری با رژیم ندادند.
علاوه بر این ویژگیها، چند نکتهی دیگر هم در ارتباط با اعدامها بودند که بتدریج مشخص شدند:
– حملهی نظامی مجاهدین به غرب کشور در اول مرداد ۶۷ و پیشروی شان تا اسلامآباد غرب؛
– پذیرش قطعنامهی۵۹۸ شورای امنیت از طرف ایران در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ و پایان جنگ هشت ساله؛
– متن فرمان خمینی مبنی برقتل عام زندانیان سیاسی که آقای منتظری شجاعانه در کتاب خاطراتش آنرا افشا کرده است؛
و چند موضوع دیگر مرتبط با کشتار که برای طولانی نشدن صحبتم، از آنها میگذرم.
با یاد آوری این خاطرات و فاکتها به دنبال چه هستیم؟ آیا این مراسم یاد بود، که هرساله برگزار میشودعزاداری نیست؟ این سرودهایی که میخوانیم و این عکسهای سربهدارشدگان را که منتشر میکنیم، شهید پروری نیست؟
این فاجعه باهمهی تلخیاش مربوط به گذشته است، آیا ما قصد داریم همواره در گذشته بمانیم؟ و تنها برای آرامش روحی خود نیست که هر سال یادی از رفقایمان میکنیم؟
من فکر میکنم خیر ما شهید پرور نیستیم. رفقا و دوستانی که سربهدارشدند، همهشان زندگی را خیلی هم دوست داشتند و خوشبختی و زیبایی را برای خود و مردم ایران میخواستند. آنان دگر اندیش بودند و این «دیگر بودن» را با صراحت وعلنی، وقتی چشم در چشم نیری و پورمحمدی و اشراقی دوخته بودند، بیان کردند.
ما با بزرگداشت این روزها همین پافشاری متین وعلنیِ رفقا و دوستانمان برهویت خویش را ارج مینهیم. (اولین انگیزهی این بزرگداشتها)
– جمهوری اسلامی درآن روزها هم مجاهدین خلق را که سازمانشان در حال جنگیدن با رژیم بود و هم تودهایها و اکثریتیها را که سازمانهایشان هیچوقت علیه رژیم دست به اسلحه نبرده بودند، و هم تمامی چپهای دیگر را به جوخههای اعدام سپرد. معیار تشخیص حکومت، «ایستادگی آشکار روی هویت خود» بود.
جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷ نشان داد که مخالف و حتی موافق هویت دار را محو میکند. این را قبلاً هم نشان داده بود. بعد از ۶۷ هم در سال ۸۸ در کهریزک و در خیابانهای تهران و … برای چندمین بار این حکم را در مورد خودش به اثبات رساند که: ولایت فقیه «غیر خودی» را به محض اینکه فرصتی بدست آورد، از میان برخواهد داشت. و در عین حال، طیف نیروهای «خودی» هم هرروز، دامنهاش تنگتر میشود.
– یادمان کشتار تابستان ۶۷ تا زمانی که مبتکرین و مجریان این پروژه برای بستگان قربانیان و برای همهی مردم ایران و جهان شناخته نشوند، تا زمانی که در یک دادگاه مردمی باحضور معتبرترین حقوقدانان ووکلا برای متهمین، با حضور خانوادههای قربانی و متهم هردو و کسانی مثل من که با گوشت و پوستمان آن لحظات را تجربه کردهایم، مسالهی اعدامها بررسی نشود، باقی خواهد ماند.(دومین انگیزهی این بزرگداشتها)
منظورم از دادگاه به هیچ وجه دادگاههای خلخالی و یا دادگاههای خلقی بدون تعریف مشخص از خلق وقانون نیست. نمونهای که آنرا نزدیک تر به وضعیت خودمان میدانم افریقای جنوبیاست.
انگیزهی اصلی برای دادگاهی کردن این نیست که هرچه سریعتر مجرم مشخص شود و به مجازات برسد. مسالهی اصلی برای من – که حداقل ۶۱ تن ازرفقای نزدیکم را در آن کشتار از دست دادهام، آری برای من که افرادی چون ناصریان ، لشگری، حجتالاسلام نیری ویا جناب وزیر، آقای مصطفی پور محمدی جلادان رفقایم هستند، – اعدام شدن این افراد نیست. مسئله من برپایی دادگاهی است که قادر باشد از لحاظ مضمونی، نقش کمیسیون حقیقتیاب و دادگاه را توامان بازی کند. و از قبل هم باید دادگاه اعلام کند که مجازات اعدام نخواهد داشت.
از دادگاه و محاکمه گفتم؛ ممکن است دوستانی باشند که در بطن دادگاه و محاکمه، انتقامجویی و به دنبالش خشونت را ببینند و اینکه دایرهی خشونت را باید از یکجایی قطع کرد. و خلاصه اینکه «ببخشیم ولی فراموش نکنیم» این نظر، ماندلا و آفریقای جنوبی را مثال میزند. این نظر باید توجه کند که در افریقای جنوبی کسانی را که از اریکهی قدرت بهزیر کشیده شدهبودند از اعدام معاف کردند، و نه از دادگاهی شدن. یعنی اولاً نیرویی که در قدرت بود، وعدهی بخشودگی کسانی که در قدرت نبودند را داد . ثانیاً بخشودگی در مورد اعدام بود و نه صرفنظر کردن از محاکمه در دادگاه.
خانوادههای کشته شدگان، همسران، فرزندان، مادران و یا پدران،اگر تا کنون زنده مانده باشند، چه کسی را باید ببخشند؟ آقای وزیر (مصطفی پور محمدی) را ؟ مگر او گناهی مرتکب شدهاست؟ مگر او از کسی تقاضای بخشش کرده؟
پنجم شهریور ۱۳۶۷ وقتی در مقابل هیئت سه نفره قرار گرفتم، همین آقای پورمحمدی، جوانی بیست و هفت هشت ساله بود که هیچکدام مان نمیشناختیمش. او در کنا ر نیری و اشراقی نشسته بود و بعدها فهمیدم نمایندهی وزارت اطلاعات است. حالا بعد از ۲۷ سال مقام بالاتری در همان حکومت پیدا کرده. یعنی، حکومت سرجای خودش هست، ایشان هم کمی از جای قبلیش بالاتر قرارگرفته.
همین حکومت ۱۱ سال بعد از کشتار زندانیان در سال ۶۷، دوباره در تابستان ۸۸ جنبش میلیونی «رای من کو؟» را به خاک و خون کشید وتجاوزهای وحشیانه درکهریزک را هم به کارنامهی ننگینش افزود؛ حالا ما و بستگان کشته شدگان ۸۸، پور محمدیِ ۶۷ و مرتضویِ ۸۸ را ببخشیم؟ چرا؟ چون پورمحمدی ارتقاء مقام یافته و مرتضوی هم به آن اضافه شده؟ ناگفته پیداست که به دنبال هم آوردن این دو اسم نشانی از یکی بودن مواضع سیاسی آن دو نیست و مقصودم باز تولید خشونت و سرکوب در رژیم است.
آقای پور محمدی همین دو هفته پیش با کمال پررویی آن قتل عام را به نوعی دفاع از انقلاب و اینکه اگر ماشه را نمی چکاندیم، ما و انقلاب و همه چیز را نابود میکردند. (نقل به معنی) دانسته است.
من خوشحال شدم وقتی دیدم آقای مصطفی پورمحمدی یعنی یکی از مسئولین مستقیم کشتار زندانیان سیاسی درتابستان ۶۷ مجبور شده پس از ۲۷ سال اعتراف کند که کشتار وسیعی درکاربوده و او هم به نوعی در این کشتارنقش داشته است. اینکه با پررویی ازاین جنایت بزرگ دفاع کرده و هنوز با تحریف وقایع به پیکرهای به خون خفتهی رفقا و دوستانمان شلاق میزند، نشانهی اوج استیصال کسی است که این شانس را دارد که هنوز در قدرت است و برای حفظ خود و اعوان و انصارش باید مانند بسیاری از بزه کاران که برای فرار از مجازات به سلاح حقوقی «دفاع از خود» متوسل میشوند، پناه برد. اعتراف پورمحمدی، جدای از علل دیگر، یکی از ثمرات مبارزهی مستمر، پی گیر و بیامان خانوادههای آن «جانهای شیفته »است. مادران و بستگانی که خاوران را کشف کردند.
همین نشستهای هرساله، مجموعهی کتابها و نوشتههای متعدد جان به در بردگان و بستگان اعدام شدگان، تماما مبارزه ایست به حق، و جزئی است از مبارزه برای محاکمهی عادلانه ی آمرین و عاملین این جنایت.
علاوه بر روشن شدن حقیقت این جنایت و محکومیت آمرین و عاملین آن، نکتهی بسیار مهم دیگری هم هست که کمتر به آن پرداختهایم. این درست است که علت اصلی و بلاواسطهی این کشتار و کشتارهای مشابه آن رژیم تمامیتخواه جمهوری اسلامی است. ولی با کنار رفتن رژیم باز هم تضمینی برای تکرار خشونت های بزرگ نیست. خشونت در کشور ما ریشه ی تاریخی دارد. ما غالباً حکومتهای استبدادی داشتهایم. ریشهیابی خشونت از خانواده تا دولت و جامعه کاری است جدی و دراز مدت که ظاهرا به عهدهی جامعه شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی است؛ ولی آنچه به ما فعالین جامعهی مدنی یا سیاسی بر میگردد، در نظر گرفتن جدی این عامل بسیار مهم در بررسی مسائل سیاسی و اجتماعی است. اینکه وقتی به اینجا میرسیم که حاکمیت به مخالفش با نهایت خشونت برخورد می کند، به این هم بپردازیم که چرا حاکمیت فوراً به خشونت متوسل میشود و چرا مردم به عنوان مثال در رابطه با کشتار وحشیانهی ۶۷ ، عکس العمل مناسب نشان ندادند. دلائل زیادی میتواند مطرح باشد مثل ترس از سرکوب شدید، و یا آگاه نشدن از این فاجعه. ولی از همه مهمتر حساسیت کافی نداشتن در مورد خشونت است و این نشان میدهد که کار فرهنگی وسیعی برای مبارزه با خشونت باید صورت بگیرد.
در فواصل مراسم، هنرمند جوان آقای «صاحب» با صدای سنتور خود، هماهنگی آرامش بخشی با فضای برنامه بوجود آورد، و صدای رفیق یداله بلدی آنرا تکمیل نمود.
تهیه و تنظیم: رضا کاویانی