کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است که نه تنها سرنوشت سیاسی کشور را برای بیش از دو دهه تغییر داد، بلکه مسیر تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران را نیز به شکلی عمیق تحت تأثیر قرار داد. این رویداد از یکسو حاصل جدال بر سر استقلال اقتصادی و حق تعیین سرنوشت ملت ایران بود و از سوی دیگر نتیجهٔ مداخلهٔ مستقیم قدرتهای امپریالیستی در خدمت منافع سرمایهداری جهانی. درک ماهیت این کودتا بدون توجه به زمینههای بینالمللی و داخلی آن ناقص خواهد بود.
پس از جنگ جهانی دوم، جهان وارد دورهای شد که رقابتهای سیاسی و اقتصادی میان بلوک سرمایهداری به رهبری ایالات متحده و بریتانیا و دیگر قدرتهای اروپایی از یک طرف، و جنبشهای ملیگرایانه، استقلالطلبانه و ضداستعماری از طرف دیگر شدت گرفت. ایران، بهویژه به دلیل منابع عظیم نفتی و موقعیت ژئوپولیتیک حساس خود، در کانون توجه این رقابتها قرار داشت.
دکتر محمد مصدق، بهعنوان نخستوزیر مردمی، با ملی کردن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ نهتنها به سلطهٔ شرکت نفت انگلیس و ایران پایان داد، بلکه الگویی الهامبخش برای جنبشهای استقلالطلب در سراسر جهان شد. این اقدام، هرچند با حمایت گستردهٔ مردم و بخشهای پیشرو جامعه مواجه شد، اما منافع کلان سرمایهداری بینالمللی را به خطر انداخت. بریتانیا که بخش عمدهٔ اقتصاد خود را بر پایهٔ غارت منابع مستعمرات و نیمهمستعمرات بنا کرده بود، به سرعت واکنش نشان داد: تحریم کامل نفت ایران، فشارهای سیاسی و حقوقی، و تلاش برای بیثبات کردن دولت مصدق از جمله اقدامات اولیهٔ لندن بود.
در همین حال، ایالات متحده که در آغاز ملی شدن نفت موضعی میانهرو داشت و حتی تظاهر به میانجیگری و سعی در یافتن راهحلی میانه میکرد، به تدریج با تشدید جنگ سرد و با توجه به موقعیت اتحاد شوروی و گسترش جنبشهای مردمی، موضع خود را عیان کرد. نگاه استراتژیک واشنگتن به ایران صرفاً بر پایهٔ نفت نبود؛ ایران بهعنوان پلی میان خلیج فارس و آسیای میانه، و سدّی در برابر نفوذ کمونیسم در نظر گرفته و هرگونه تحول سیاسی که کنترل این منطقه را از دست بلوک سرمایهداری خارج کند، بهعنوان تهدیدی جدی تلقی میشد.
در عرصهٔ داخلی، جامعهٔ ایران در آغاز دهه ۱۳۳۰ با شکافهای عمیق طبقاتی روبرو بود. اکثریت مردم، بهویژه کارگران و کشاورزان، در شرایط سخت معیشتی به سر میبردند و از اصلاحات ارضی و بهبود دستمزدها خبری نبود. بورژوازی ملی که از سیاستهای مصدق حمایت میکرد، در برابر بورژوازی وابسته و زمینداران بزرگ که روابط اقتصادی و سیاسیشان با غرب و دربار گره خورده بود، قرار داشت. طبقهٔ کارگر و نیروهای چپ، بهویژه حزب تودهٔ ایران، نقش مهمی در سازماندهی اعتراضات ضداستعماری داشتند، اما از سوی دولت مصدق با محدودیتهایی روبرو شدند که ناشی از نگرانی او از واکنش آمریکا و بریتانیا به نزدیکی بیش از حد با چپ بود. همین شکاف میان دولت ملی و بخشی از نیروهای مردمی، در نهایت به تضعیف جبههٔ ضداستعماری منجر شد.
عملیات کودتا که با نام رمز «آژاکس» در آمریکا و «چکمه» در بریتانیا شناخته میشد، حاصل همکاری تنگاتنگ سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و سرویس اطلاعاتی بریتانیا (امآی۶) بود. این عملیات نه فقط یک تغییر حکومت، بلکه نمونهای کلاسیک از مداخلهٔ امپریالیستی در جهت حفظ منافع سرمایهداری جهانی به شمار میرود. شبکهای از سیاستمداران درباری، روحانیون مرتجع، اراذل و اوباش شهری، و برخی فرماندهان ارتش با پول و برنامهریزی مستقیم سیا و امآی۶ هماهنگ شدند. رسانهها و مطبوعات همسو با کودتاگران نیز نقش مهمی در سیاهنمایی دولت مصدق و تحریک افکار عمومی ایفا کردند.
روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با هجوم سازماندهیشدهٔ اوباش به خیابانها، همراهی بخشی از ارتش، و دخالت مستقیم عوامل کودتا، دولت مصدق سقوط کرد. او بازداشت شد و محمدرضا شاه پهلوی که پیشتر به خارج از کشور گریخته بود، با حمایت کامل آمریکا و بریتانیا به قدرت بازگشت. این بازگشت، نه بازگشت یک پادشاه «ملی»، بلکه بازگشت رژیمی وابسته و مطیع منافع غرب بود که برای بیش از دو دهه بعد، با گسترش ساواک و سرکوب هرگونه صدای مخالف، فضای سیاسی ایران را به شدت محدود کرد.
پیامدهای کودتا تنها به عرصهٔ سیاست محدود نماند. ملی شدن نفت عملاً عقب رانده شد و کنسرسیومی از شرکتهای نفتی غربی بر منابع ایران مسلط شد، بهطوری که سهم واقعی ایران از درآمد نفت بهشدت کاهش یافت. سیاستهای اقتصادی رژیم جدید به سمت انقیاد هرچه بیشتر تحت سلطهٔ اقتصاد سرمایهداری جهانی رفت، کشاورزی سنتی رو به زوال گذاشت، و وابستگی به واردات مواد غذایی و صنعتی افزایش یافت. در عرصهٔ اجتماعی، سرکوب گستردهٔ احزاب، اتحادیهها و مطبوعات مستقل موجب شد که امکان تکوین نهادهای مردمی و دموکراتیک به حداقل برسد.
کودتای ۲۸ مرداد همچنین درس بزرگی دربارهٔ ماهیت امپریالیسم و رابطهٔ آن با دولتهای ملی در کشورهای پیرامونی به همراه داشت. تجربه نشان داد که هر تلاشی برای دستیابی به استقلال اقتصادی و سیاسی، اگر بر پایهٔ بسیج گستردهٔ تودهها و اتحاد واقعی نیروهای مترقی و ضداستعماری نباشد، در برابر فشارها و توطئههای قدرتهای بزرگ آسیبپذیر خواهد بود. همچنین، وابستگی بخشی از نخبگان داخلی به قدرتهای خارجی، زمینهساز نفوذ و دخالت مستقیم آنان در امور کشور شد.
از منظر تحلیلی، کودتای ۲۸ مرداد را نمیتوان صرفاً به عنوان یک رویداد تاریخی محدود به سال ۱۳۳۲ دید؛ این کودتا بخشی از یک الگوی گستردهتر مداخلات امپریالیستی در جهان بود که نمونههای مشابه آن را میتوان در گواتمالا (۱۹۵۴)، شیلی (۱۹۷۳) و دیگر کشورهای جهان دید. هدف اصلی این مداخلات، حفظ ساختار نابرابر نظام سرمایهداری جهانی و جلوگیری از شکلگیری دولتهایی بود که با سیاستهای مستقل و مردمی، منافع شرکتهای فراملیتی و قدرتهای غربی را به چالش میکشیدند.
در نهایت، کودتای ۲۸ مرداد نشان داد که مبارزه برای استقلال و عدالت اجتماعی در کشورهای پیرامونی، جدالی چندلایه است که نه تنها در میدان سیاست داخلی، بلکه در عرصهٔ جهانی و در چارچوب نظام سلطهٔ بینالمللی جریان دارد. اگرچه این کودتا توانست حرکت ملیگرایانهٔ مردم ایران را برای مدتی سرکوب کند، اما خاطره و تجربهٔ آن همچنان در حافظهٔ تاریخی ملت باقی مانده و الهامبخش نسلهای بعدی در مبارزه با وابستگی و استبداد بوده است.




