@apahlavan
«زمانی که میخواهم یک اسب دزدی را تصویر کنم هرگز نمیگویم دزدیدن اسب کار بدی است؛ زیرا قضاوت در این مورد به قاضی مربوط میشود نه من.» چخوف^^
یک صبح پاییزی بود. هنوز جلسه فنی شروع نشده بود. (جلسات فنی، روزهای دوشنبه هر هفته راس ساعت ۱۰ صبح برگزار میشد.) تک تک مهندسین با دفتر و دستک وارد میشدند. دبیرِ جلسه هم در جای همیشگیاش نشسته بود… سرانجام مهندس آشنا آمد با همان عینک ته استکانی و لباس کاری که از فرط کهنگی تو ذوق میزد. سلام واحوال پرسی و شروع جلسات، همانند همیشه بود. گزارش دپارتمانها و بررسی اشکالات و خرابیها…اما به ناگاه سر و صدایی مهیب و هولناک از بیرون توجه حاضران را جلب کرد. همه نیم خیز شدند. مدیرکارخانه حضار را به آرامش دعوت کرد اما هنوز تعجب و هراس در چهرهها محو نشده بود که درِ اطاق باز شد و هیولای آسیابسیمانشماره۴ در ورودی در نمایان… آسیایی به قطر ۴ متر و طول ۱۲متر با انبوهی از مهرههایی که به بدنهاش قفل شده بود. خشمگین بود و آثار روغن، گریس و گردِ کلینکر^^^ بر رویش آشکار… ، انگاری میخواست همه نگاهها را به خود جلب کند. مهندس آشنا که تجربه سالها حضور و همکلامی با اینگونه اعتراضات را داشت، جلوی در متوقفش کرد و با نگاهی تیزبین پرسید که آیا به سرپرست قسمتش اعتراضش را گفته و اساسا ورودش بدون همآهنگی از قبل، محلی از اِعراب ندارد.
آسیابسیمان^^^^ همانطور که سعی میکرد جلوی خشمش را بگیرد با تبسمی آرام گفت که موضوع کار مستمر من نیست؛ موضوع اینست که شما به واحد مکانیک و مدیرش قول داده بودید که روزانه در ساعات پیک برق به تعمیرات روزانه من بپردازند اما خُلف وعده نمودهاید. شبانه روز و بدون توقف ازما با این همه تجهیزات کار میکشید… مهندس آشنا که بیشتر از ظاهرخسته، به رفتار آسیای سیمان توجه میکرد؛ سری تکان داد و نگاهش، پُرسوظن به آسیابسیمان دوخته شد. او از همان لحظهی ابتدایی فهمیده بود که این آسیابسیمان، بیشتر از آنچه دادخواهی میکند، با خود قصه و داستان! دارد و گمان بُرد که مدیر مکانیک در آمدنش نقش داشته است… مدیر مکانیک که نقش دبیر جلسه را هم داشت ؛ ظاهرا سرش پایین بود و در حال نوشتن… مهندس آشنا به خوبی دریافت بود ارتباط و هماهنگی بین این دو را… لبخندهای سایر مهندسین مکانیک که حضور داشتند براین حقیقت صحه میگذاشت!.. مهندسین تولید و برق هم حالا به نظر شاد و خرسند بودند… در این حال آسیایسیمان در تلاش بود که وارد اطاق بشود و خواسته خود را با استدلال و مطمئن به مدیر کارخانه بقبولاند… اما رئیسِ دفتر و نگهبانان که تعدادشان زیاد شده بود؛ مانع میشدند…غرش آسیایسیمان و حرکت یاتاقانهای فیکس دو طرف و صدای گوش خراشِ حرکتِ شافت روی بابیتها، همه را به وحشت انداخته بود. مهندس آشنا حالا دیگر اطمینان داشت که این ههمهمه و اعتراض ناشی از تحریک کسی ویا کسانی برپا شدهاست، شاید هم مدیر مکانیک… این همه اعتماد به نفس از یک آسیا نمیتوانست بدون پشتوانه باشد. او به آرامی پرسید که اعتراضاش به کجاست؟.. آسیا گفت: « توقع همگی ما یعنی آسیابها اینست که دستکم بایست روزانه آچار کشی شویم، روغن و گریس که جای خود دارد.» چرخ دندهها با صدای بلند گفتند: «از چرخش مداوم، تماما فرسوده و ناتوان شدیم. تنظیمات ما بایست در دورههای مشخص انجام گیرد؛ اما شماها فقط و فقط به فکر فروشاید…»
جزییات امر نشان میداد که چیزی در پشتِ ظاهرِ آسیا مخفی است…
چند نفری به آهستگی سرشان را تکان میدادند. صدای غرشهای آسیایسیمان در سالن انعکاس مییافت و گویی فضا پر از یک هیجان نامریی شده بود. آسیا با اعتمادبهنفس و گاهی با نگاهی کوتاه به شرکت کنندگان لبخند میزد، انگار که میخواست بگوید: «دلواپس نباشید. حواسم هست؛ همهچیز تحت مهار من است.»
دفتر مدیریت را سکوتی خاص فرا گرفته بود. همه ساکت بودند… حتی نگهبانان و رئیس دفتر هم فهمیدند که امروز یک صحنه خاص را شاهدند. صحنهای که شاید در خیال هم نمی گنجید. هیولای آسیایسیمان، صدای چرخش گلولههای فولادی، ناله گیربکس و نجوای ضعیف پاشش روغن در سیستم هیدرولیک، حالا برای همه عیان بود. آن ظاهر هیولاوار، جالب و عجیب، اما حقیقتی آشکار را در خود داشت…
آسیایشماره۴ نخستین هشدارش را داده بود و از ساختمان بیرون رفت. صدای دور شدن، همچنان در سالن میپیچید. پنداری خاطرهای از اعتمادبهنفس، خشم و غافلگیریِ مدیران برای همیشه در جلسه فنی باقی ماند…
صدای سمجِ زنگِ در دست بردار نیست… از خواب می پرم.
پانوشت:
^.لابیرنتLabyrinth= مارپیچ، پیچیدگی، هزارتو…
^^.آنتون پاولوویچ چِخوف زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس. هرچند زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود؛ اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید…
^^^.کلینکر Clinker در تولید سیمان پُرتلَند، دانههای حرارت دیدهای است، که معمولاً ۳-۲۵ میلیمتر(قطر) دارند و از حرارت دادن به سنگ آهک و آلومینیوم سیلیکات (خاک رس) در طی مرحله پخت کوره به وجود میآیند.
^^^^. آسیای سیمان، تجهیزاتی است که برای خرد کردن کلینکر سخت و کلوخهای حاصل از کوره پخت سیمان برای تبدیل به پودر خاکستری سیمان استفاده میشود. بیشتر آسیای سیمان، گلولهایست…گلوله های فولادی…
آبان ماه ۱۴۰۴ پهلوان
@apahlavan




