یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴ - ۲۲:۳۹
در طول حیات جمهوری اسلامی، بارها شاهد بودهایم که هر وقت جامعه به صحنه آمده است، توانسته تغییراتی را به حکومت تحمیل کند اما پایداری این تغییرات منوط به تداوم حضور مردم در صحنه بوده است. هماینک نیز با توجه به روبهرو شدن کشور با یک تجاوز نظامی میتوان انتظار فراروییدن تغییرات مشابهی را داشت. در چنین شرایطی رهبرانی نظیر آقای موسوی که مورد اعتماد و وثوق ملی باشند، میتوانند در پایداری خواستهای مردمی نقشی حیاتی بازی کنند.
فیلم لحظهٔ اصابت پرتابهٔ متجاوزان به میدان قدس در حین تکاپوی روزمرّهٔ زندگی هممیهنان ما، نشانهٔ مستند دیگری از جنایات جنگی اسراییل و جنایات آنان علیه بشریّت است. هرگونه حمایت از تجاوز اسراییل به سرزمین کهن ما، مایهٔ سرافنکدگی و شرمساری است، به ویژه آنگاه که زادهٔ این آبوخاک باشی. هر گونه جانبداری یا سکوت حمایتگرانهٔ غرب عیانگر پوچی ادعای پایبندی به قانونیّت در تنظیم روابط جهانی و متعهّد بودن به حقوق جهانشمول بشر است.
یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامهریزیشده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاههای سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونتآمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه میکنند، مقابله کردهاند.
دستکم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییلاند . نتانیاهو بارها بیپرده و باافتخار از هدفاش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»اند.
اسرائیل تسلط خود را بر سوریه اعمال کرده است، با این دلیل که میتواند و هیچ رقیبی در منطقه ندارد که بخواهد در مقابلش بایستد. سوریه هیچ تهدید نظامی برای اسرائیل ندارد. اسرائیل از زمان سقوط رژیم اسد، چندین بار به اهداف متعددی در آن کشور حمله کرده است و بمبارانهای آن بسیار بیشتر از زمانی است که اسد در قدرت بود. اکنون هم اسرائیل تصمیم گرفته است که حوزه اختیارات دولت مرکزی در دمشق نباید به بخشهایی از جنوب (یا جاهای دیگر که اسرائیل تعیین کند) گسترش یابد، پس اوضاع به همین منوال خواهد بود.
هر ناسیونالیسمی که از این جنگ تغذیه کند سئوال برانگیز است. چه این ناسیونالیسم، پوششی باشد برای جنگپروری جمهوری اسلامی و چه عَلَم و کُتلی دست هر بخش از مخالفان حکومت که جنگ را ابزار تحقق ناسیونالیسم خودی قرار میدهند؛ ناسیونالیسم اعم از نوع «ایرانی» و یا نوع هر ملیتی در هر جای ایران.
جامعه و کشور در شرایط یک چرخش تاریخی قرار دارد و فعلاً همه چیز به تصمیم حاکمیت بستگی پیداکرده است. و تصمیم حاکمیت هم به نتیجۀ جنگ قدرت میان دو سیاست شناخته شده در میان نیروهای تشکیل دهندۀ حاکمیت وابسته است. تکلیف این مبارزه قبل از هرچیز باید بهدست نیروهای داخلی و حمایت نیروهای ملی و دموکراتیک روشن شود. در غیر اینصورت در میان جنگی تمامعیار و یا فرسایشی بهوسیله بیگانگان روشن خواهدشد.
فیلم لحظهٔ اصابت پرتابهٔ متجاوزان به میدان قدس در حین تکاپوی روزمرّهٔ زندگی هممیهنان ما، نشانهٔ مستند دیگری از جنایات جنگی اسراییل و جنایات آنان علیه بشریّت است. هرگونه حمایت از تجاوز اسراییل به سرزمین کهن ما، مایهٔ سرافنکدگی و شرمساری است، به ویژه آنگاه که زادهٔ این آبوخاک باشی. هر گونه جانبداری یا سکوت حمایتگرانهٔ غرب عیانگر پوچی ادعای پایبندی به قانونیّت در تنظیم روابط جهانی و متعهّد بودن به حقوق جهانشمول بشر است.
سایۀ سنگین خود را بر تمام ارکان زندگی مردم و از جمله ورزش انداخته است، به همین دلیل نمیتوان انتظار داشت، یک ورزشکار نسبت به جامعه و مردم خود بیتفاوت باشد و در مقابل ناملایمات و دشواریهای مردمش که حاصل سیاستهای ضدملی و ضد مردمی حاکمیت است لاقید بوده و بیتفاوت از کنارشان بگذرد.
آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناکترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعهی بینالمللی میخواهیم که با برداشتن گامهای فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنیسازی، و هر دوطرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساختهای حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.
در طول حیات جمهوری اسلامی، بارها شاهد بودهایم که هر وقت جامعه به صحنه آمده است، توانسته تغییراتی را به حکومت تحمیل کند اما پایداری این تغییرات منوط به تداوم حضور مردم در صحنه بوده است. هماینک نیز با توجه به روبهرو شدن کشور با یک تجاوز نظامی میتوان انتظار فراروییدن تغییرات مشابهی را داشت. در چنین شرایطی رهبرانی نظیر آقای موسوی که مورد اعتماد و وثوق ملی باشند، میتوانند در پایداری خواستهای مردمی نقشی حیاتی بازی کنند.
کارگران افغانستانی مانند بسیاری دیگر از کارگران مهاجر غیرقانونی، قربانی سیاستهای غلط مهاجرتی دولت میزبان، به مثابه یک نیروی کار ارزان، از سوی سرمایهداران در شرایطی به کار گرفته میشوند که از کمترین حقوق برخوردارند و نماد بهرهکشی عریان سیستم سرمایهداریاند.
در طول حیات جمهوری اسلامی، بارها شاهد بودهایم که هر وقت جامعه به صحنه آمده است، توانسته تغییراتی را به حکومت تحمیل کند اما پایداری این تغییرات منوط به تداوم حضور مردم در صحنه بوده است. هماینک نیز با توجه به روبهرو شدن کشور با یک تجاوز نظامی میتوان انتظار فراروییدن تغییرات مشابهی را داشت. در چنین شرایطی رهبرانی نظیر آقای موسوی که مورد اعتماد و وثوق ملی باشند، میتوانند در پایداری خواستهای مردمی نقشی حیاتی بازی کنند.