در زلف چون کمندش چندان مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
امروز ۱۴ژوئیه سالگرد انقلاب فرانسه است. انقلابی که علیرغم همۀ بیرحمیها و نارواییها و فرازوفرودها درسهای بسیار بزرگی به جامعۀ بشری ارائه کرد.
قصد نگارنده از نوشتن این یادداشت یادآوری خاطرۀ آن رویداد تابناک و ارزش گذاردن به آن جانهای مشتاق زندگی و آن نیتهای پاک از یک سو و از سوی دیگر مکثی است بر چرایی ماندگاری این انقلاب و همچنین تاثیرش بر فرهنگ انقلابی در جامعۀ فرانسه.
یکی از سئوالات همواره مطرح در رابطه با انقلاب فرانسه، این است که چگونه یک واقعۀ تاریخی علیرغم همۀ خشونتها، بی رحمیها و به ارمغان آوردن حدود هفتدهه بی ثباتی و ناامنی برای یک جامعه، هنوز مورد احترام است، گرامی داشته و ارج گذاشته می شود، سالروزش تعطیل عمومی اعلام میشود و هواپیماها به افتخار انقلاب و انقلابیون بر فراز پاریس به حرکت درمی آیند.
آیا این میزان احترام به انقلاب همیشه به همین شکل رواج داشته است؟ سیری کوتاه در انقلاب و تورق تاریخ انقلاب فرانسه نشان می دهد در مقاطعی ناامیدی نسبت به انقلاب، حتی رویآوردن و بازگشت دوباره به سوی خانوادۀ «بوربونها»، در فرانسه بسیار عمیق بوده است. اما در نهایت، فرانسویها تصمیم میگیرند به آرمانها و شعارهای انقلاب برگردند. پرسش این است که چرا؟
به این پرسش پاسخهای متعددی داده شده اما پاسخ نگارندۀ این سطور این است که در در اولین قدم فرانسویها موفق شدند اولاً بین خواستههای لطیف ،عاطفی و برحق انقلاب و همچنین تحولات بنیادین مستتر در نفس انقلاب از یک سو و نتایج عبوث و خشن و غیرمنصفانۀ آن از سوی دیگر، فاصله گذاری کنند. دوماً بین انقلاب و انقلابیون اسیر در چنبرۀ انقلاب تمایز قائل شوند.
در مرحلۀ سوم «بخت خدا داده»، عدم حضور قدرتی قوی و منسجم در فرانسۀ بعد از ناپلئون، آزمایش مجدد «بوربونها »و وقوع آن حوادثی که به قول مارکس در کتاب «هیجدهم برومر»، یکبار به صورت تراژیک و یک بار به شکل کمدی اتفاق افتاد، این فرصت را داد که انقلاب با سختجانی برجای بماند و خود را ترمیم کند.
روح پر نشاط انقلاب توان این را داشت که هم از «روبسپر» و «سنجوس» بگذرد و هم از لویی شانزدهم و ناپلئون عبور کند و هم حکومت بوربونها را هضم و دفع کرده و خود را بهبود بخشد.
فرانسویها در راه حفظ میهن و انقلاب از ابتدا هم با توطئه خارجی مواجه بودند و هم با فساد داخلی. مارکس در جزوۀ «خود کشی» پاریس سال ۱۸۵۰ را “فاسدترین شهر جهان می داند”. اما عروس شهرهای جهان به یُمن روحِ چموش و زیرک انقلاب یک بار دیگر بر معضلات مستولی شد.
انقلاب فرانسه نشان داد که وقوع انقلاب و تجربۀ مردم از گرفتنی بودن «حق»، فرهنگ و سنتی بهوجود میآورد و به جامعه تزریق میکند که چونان یک رفتار ژنتیکی در آن نهادینه می شود.
تجربۀ انقلاب فرانسه نشان می دهد جامعهای که انقلاب و رخدادهای انقلاب را تجربه کرده، جامعهای که “تاج از سرِ افسرشکنان بر داشته” را نمی توان مانند گلهای از گوسفندان صبور تصور کرد. جامعهای که روح انقلاب در آن دمیده شد، علیرغم همۀ کمبودها، علیرغم همۀ فراز و فرودها، جامعۀ چالش و اعتراض است. جامعهای است بسان میدان نبردی که در جای جای آن تلههای انفجاری کار گذاشته شده و هر لحظه میتواند زیر پای حاکمان منفجر شود.
آری! رفتار و روح مطالبهمحوری جامعه فرانسه نشان داده که ارزشهای انقلاب ماندگار و بازگشت ناپذیرند.