انقلابی رنگین اما سیاه
هنوز جهان از فروریختن سهل و آسان ارکان حکومت بشار اسد در سوریه حیران است. هنوز تحلیل گران در چرایی این سقوط قریب الوقوع قلم می فرسایند. افسانه ها و اسطوره ها هم به کمک می آیند.این فروپاشی چندان نا بهنگام بود ، که گویی از مدتها پیش جز کالبدی تهی از ساختار قدرت در سوریه نمانده بود ،گویی ماندگاری این کالبد تهی در چند سال اخیر، همچون جسم بی جان حضرت سلیمان ،مرهون عصایی چوبین بود ، عصایی که موریانه از درون پوکش کرده بود و تنها وزش بادی یا طوفانی لازم بود تا این جسم بی جان را بر خاک افکند.
اگر با تسامح بخواهیم تحولات اخیر سوریه را انقلابی رنگی بنامیم ، انقلابی که واپسین و تنها متحد شوروی سابق را از منظومه قدرت روسیه دور ساخت، در اولین نگاه ، به صفوف مردان مسلحی برمی خوریم ، که شهرهای سوریه را به طرفه العینی زیر پا گذاشتند ، دراین اولین نگاه آنچه به ذهن متبادر می شد ، رنگی سیاه بود، تاریکی وتیرگی و خشونتی که درهیبت مردانی ریشو از تبار القاعده و داعش متبلور بود، این تصویر ، چندان نسبتی با نمادها و پرچم ها و لباسها و سرودها و ترانه ها و بطور کلی هیبت بیرونی جمعیت شرکت کننده در سایر انقلاب های رنگی برقرار نمی کرد. انقلاب رنگی سوریه با ارتشی از جنگاوران چند ملیتی ،که از فراسوی مرزهای سوریه و به کمک ترکیه تجهیز شده بودند، ، نه انقلابی درون زا، بلکه زاده اراده ی و پروژه ی مشترک آمریکا و ترکیه و اسرائیل، با پشتیبانی مالی برخی کشورهای ثروتمند عربی بود .زنان غائبان اصلی این صحنه آرایی انقلابی بودند.زنان در کنار جنگآوران داعش و النصره و احرار شام و جیش الاسلام جایی نداشتند ، این انقلاب نه با رنگها و شعار های امید آفرین ، نه از میادین شهرها ، بلکه ، با تهاجم مسلحانه و باتجهیزاز برون آغاز شد. مردان سیاهپوش ریشو که از مدتها قبل در ادلب برای چنین روزی لحظه شماری می کردند ، تا فرمان حمله از سوی کارفرما صادر شود. هیچ چیز تصادفی نبود .مردان مسلح ریشو سوار بر ماشین های جنگی و خودروهای شاسی بلند ژاپنی که به آخرین تجهیزات نظامی، خصوصا پهبادهای تهاجمی ساخت اوکراین و ترکیه مجهز شده بودند ، قافله انقلاب سوریه را به پیش می بردند.قافله سالار کاروان انقلاب سوریه مردی ده میلیون دلاری، به نام محمد الجولانی بود. در این تئاتر انقلاب ، مردم شهرهای سوریه هم بهت زده ،تنها نقش تماشاچی را بازی می کردند. گرچه بعد از اطمینان از سقوط حکومت اسد، برخی از آنها ترسشان ریخت و برای شادی به میدان ها آمدند.
طنز تلخ تحولات اخیر سوریه اما آنجا بود،که با فروپاشی حکومت سوریه ، نیروی زمینی و هوایی ارتش متجاوز اسرائیل، فعال مایشاء آسمان و زمین سوریه شد. بیش از پانصد پایگاه نظامی و دفاعی سوریه توسط اسرائیل بمباران شد .ارتش اسرائیل بخش های دیگری از خاک سوریه را اشغال کرد. در حالی که بمب افکن های اسراییلی، بدون هیچ مانع و رادعی و بدون هیچ صدای اعتراضی، در سوریه و منطقه و جهان، مشغول نابود کردن تمامی امکانات دفاعی سوریه و پیشروی در خاک کشورشان بود،رئیس دولت انتقالی سوریه ، با فراغ بال و آسودگی خیال، درمسجد جامع اموی نماز می گزارد و سجده شکر به جای می آورد!
با تفاوت های آشکار تحولات اخیر سوریه با انقلاب های موسوم به رنگی ، شاید بهتر باشد ، تحولات سوریه را بیشتر با آنچه سی واندی سال پیش ، در افغانستان رخ داد متناظرسازی کرد.تجربه سوریه اگر بتوان آن را انقلاب نامید ، نه مشابه انقلاب های رنگی مدرن در شرق اروپا و یا منطقه قفقاز که شبیه قیام اسلامگرایان افغانی علیه دولت دکتر نجیب در کابل بود. ارتش افغانستان هم مانند ارتش سوریه قبل از تسخیر کابل توسط طالبان به نوعی فروپاشیده بود .هیچکدام از این دو ارتش ، در بدو ورود شورشیان به کابل و دمشق اراده و یا انگیزه ای برای جنگیدن نداشتند.
جنگ منجمد سوریه به مثابه آتش زیر خاکستر
حکایت حضور ده سال پیش ایران و روسیه در سوریه وکاهش فاحش نیروهای آنان در این کشور در چهار سال پیش وخروج تراژیک امروز آنان، درحالی توسط مخالفان حکومت ایران و رقبای منطقه ای جمهوری اسلامی برجسته و از آن به بطالت وهدر روی منابع مالی و انسانی تعبیر می شود ، که آن زمان، تلاشی تمام عیار از سوی ترکیه وآمریکا و اسرائیل با کمک کشورهایی چون عربستان و قطر و امارات ، برای سرنگونی حکومت سوریه، البته به بهانه استقرار دموکراسی در این کشور جریان داشت.تمام گروهای تروریستی و از جمله داعش ، توسط ترکیه و آمریکا و اسرائیل تجهیز شدند تا ورق را در سوریه به نفع خویش برگردانند. اگر تلاش ایران و روسیه و نیروهای متحد آنان نبود ، چه بسا داعش در آن زمان در سوریه وعراق حاکم شده بود و به مرزهای ایران رسیده بود.بنا براین حضور ایران در سوریه در آن زمان نباید عبث و بیهوده تلقی شود.کارزار نابودی سوریه توسط کشورهای نامبرده در سال ۲۰۱۱ به راه افتاد و امروز به نتیجه رسید.حضور ایران و روسیه در آن زمان با تاخیر و در واکنش به مداخله های مسلحانه محور غربی-ترکی –عبری-عربی صورت گرفت. آنچه در سوریه طی این سالها و بتدریج رخ داد و موریانه وار، منجر به فروپاشاندن دولت سوریه به یکبار ، از درون شد ،علاوه برخشکسالی ها و مهاجرت های میلیونی داخلی، خصوصی سازی و صنعت زدایی گسترده و کنار گذاشتن سیاست های دولت رفاه از سال ۲۰۰۰به بعد ،اصولا نتیجه تحریمها گسترده امریکا و اروپا تحت نام قانون سزار بود.برنامه ای بلند مدت که از سال ۲۰۱۱ تا به بعد توانست اندک اندک ، اقتصاد سوریه را فلج کند و با هدف قرار دادن انسجام و همبستگی اجتماعی ،حدود هفتاد درصد مردم سوریه را به زیر خط فقر بکشاند.
در این چند سال آخری ، بشار اسد تحت فشارهای کمر شکن تحریم های غرب و آمریکا موسوم به سزار و وعده ی عدم تمدید این تحریم ها از سوی حاکم امارات متحده عربی به شرط فاصله گیری از ایران ، تا حدودی را ه خود را از محور مقاومت و ایران جدا کرده بود و بین ماندن با ایران و روسیه و دل بستن به وعده های اماراتی ها سرگردانی می کشید. بشار اسد و دولتش در چنین شرایط وخیم اقتصادی که دستش هم از منابع نفتش کوتاه شده بود، توان باز آفرینی قدرت ملی و کاهش شکاف حکومت با مردمش را نداشت. بخش عظیمی از مردم سوریه آواره شده بودند و در چنین شرایط اجتماعی و اقتصادی انگیزه ای برای بازگشت نداشتند. بسیاری از خانواده ها هم که بستگان خویش را در جنگ داخلی از دست داده بودند، درصف مخالفان حکومت قرار داشتند. ارتشیان و فرماند هان آنان هم در چنین شرایطی حقوق مکفی دریافت نمی کردند .اما در چنین شرایط بغرنجی ، بشار اسد دچار زمان پریشی شده بود و فکر می کرد که این ارتش همان ارتش ده سال پیش است و می تواند جلوی تهاجم جنگجویان اسلامگرا را سد کند. ایران هم از چند سال پیش شمار نیروها و مستشارانش در سوریه را کاهش داده بود، درزمان تهاجم تحریرشام به حلب، ایران اصلا نیروی رزمی در آنجا نداشت.سپاه ۲۵هزار نفره مردمی موسوم به جیش الوطنی که به برای مبارزه با داعش سازماندهی شده بود ،هم منحل شد و تنها ۵هزار نفر از این نیروها در ارتش سوریه ادغام گردید. در ملاقاتهایی هم که در واپسین روزهای حکومت اسد بین بشار اسد با مقامات ایرانی از جمله عراقچی و ولایتی و لاریجانی انجام شده بود، وی با اعتماد به نفس بالا از توان ارتش سوریه برای مقابله با هر تهاجمی سخن گفته بود! عقب نشینی گام به گام ارتش بدون هرگونه آرایش دفاعی منظم و حتی بدون واکنش طبیعی اولیه یگان های مستقر در شهرهای مسیر تا دمشق، نوعی استراتژی تسلیم را به ذهن متبادر می سازد که با اعتماد به نفس کاذب بشار اسد در آخرین روزهای حضورش در دمشق در تناقض است. همه شواهد و قرائن حاکی از نفوذ مخالفان و کشورهای حامی آنان در سطوح بالای ارتش سوریه است.شواهد قوی از ارتباط امرای ارتش و احتمال خریده شدن آنان توسط ترکیه و برخی کشورهای عربی وجود دارد.پیش از اجرای نفشه حمله مسلحان مخالف به شهر حلب احتمالا تماسهایی از بیرون با ژنرالهای فقیرسوری که با حقوق ناکافی چند ده دلاری زندگی می کرده اند ، وجود داشته است . این درحالی بود که مواجب ماهیانه جنگجویان چند ملیتی مستقر در ادلب کمتر از ۲۵۰ دلار در ماه نبود. مواجبی که عمدتا توسط کشور قطر پرداخت میشد.
بدیهی است که در بررسی چرایی سقوط دولت سوریه عوامل متعددی داخلی را می توان برشمرد. اما برشمردن عوامل داخلی سقوط حکومت سوریه، نباید ما را از عوامل بیرونی غافل کند.کم نبوده اند حکومتهای مردمی و انقلابی و یا دولت های انتخابی که علیرغم پشتوانه مردمی ، توسط کودتاهای آمریکایی و یا تهاجم مستقیم خارجی ساقط شده اند. می توان گفت حکومت سوریه و در راس آن بشار اسد،اگر در داخل سیاست درستی را در پیش میگرفت، به سازمانهای اجتماعی و مردمی فرصت رشد و بالندگی می داد ودر حد امکان بیشتر به ارتش سوریه رسیدگی میکرد توانمندهای درونی جامعه را بکار میگرفت، به این سادگی فرو نمی ریخت.
در همان روزهای آغازین هجوم نیروهای تحریر شام به سمت حلب و سپس جنوب سوریه، بیشتر ناظران نظامی اعتقاد داشتند که مهاجمان در حومه شهرحما راهشان سد خواهد شد و ارتش سوریه آنان را وادار به عقب نشینی خواهد کرد. حتی جولانی و تحریر شام هم باور نداشتند به این سادگی بتوانند به دمشق برسند .در روزهای اول نبرد هم، نیروهای هوایی روسیه تلفات زیادی از مهاجمان گرفته بود. چشم انداز اردوغان و جولانی و جبهه تحریر شام هم این بود که حلب راتسخیر کنند، تا بتوانند از آن برای فشار به دولت سوریه برای امتیاز گیری و مشارکت در قدرت استفاده کنند. اردوغان و متحدانش هم تصور اشغال سهل و آسان دمشق را نداشته اند. بدیهی است که روسیه که حامی قدرتمند اسد بوده است، نیزتا حدی ازبی انگیزگی ارتش برای رزم اطلاع داشته ولی تصور پیروزی برق آسای تحریر شام را نداشته است. خروج قبلی و سازماندهیشده نیروهای ایرانی از سوریه نیز پس از پیروزی های سریع اولیه جبهه تحریر شام اتخاذ شده است .
نکته و سوال مهم این است که اردوغان و سازمان اطلاعات آن کشور و قطر به عنوان مهم ترین کشور حامی النصره، از همان روزی که در سال ۲۰۲۰طبق توافق آستانه گروههای مختلف مسلح تحت حمایت خود را ، از ریف دمشق و حلب تخلیه کردند و با حفظ سلاح های خود به همراه خانواده هایشان به ادلب بردند، در نظر داشتند در اولین فرصت مناسب، که توازن قوا اجازه دهد، تهاجم خود را به سمت حلب آغاز کنند.
بنابراین ارزیابی، روسیه ایران ودولت اسد در مواجهه با وضعیت بغرنج میدان ، مجبور بوده اند از دو گزینه ی بد و بدتر یکی را برای یکی را انتخاب کنند : جنگ با پذیرش قربانیان زیاد ، جنگی که امکان جلب حمایت مردم سوریه را هم نداشت و با توجه به پشتیبانی همه جانبه امریکا و اسرائیل و ترکیه، از جنگ سالاران چند ملیتی و فروپاشی ارتش سوریه مقابل مهاجمان ، بختی برای پیروزی نداشت و یا عقبنشینی مسالمت امیز بدون خون ریزی و پذیرش شکست با امید به تحولات آینده و شاید گرفتن برخی امتیازات در مذاکرات. اما مذاکرات دوحه صرفا اهرمی برای تحمیل اراده ائتلاف برندگان بر روسیه و ایران بوده ،نه دادن امتیاز به طرف بازنده،(درست مانند مذاکرات آستانه با عوض شدن جای برنده و بازنده) .ایران و روسیه با توجه به تسلیم ارتش و دولت سوریه ، ناگزیر راه دوم را انتخاب کردند که به نظرعاقلانهتر از راه پر ریسک اول بود.
ناظرانی که وقایع شهر ادلب و نیروی متراکم جهادی آن و نیز درگیری بین دهها گروه جهادی چند ملیتی اسلامگرا در آنجا را طی سه سال اخیر دنبال می کردند و نهیب های پی درپی اردوغان به اسد برای مذاکره را هم در نظر داشتند ،می دانستند هجوم قریب الوقوع است هجومی که نیروی متراکم جهادیون را می تواند آزاد کند و موقتا از اختلاف درونی آنها بکاهد و لاجرم در تحلیل نهایی سه میلیون پناهنده سوری را از ترکیه به سوریه باز گرداند.
جایگاه عملیات هفتم اکتبر در تحولات سوریه و مواضع بازیگران کلیدی
سوریه ای که در ۱۵ ماه اخیربعد از طوفان الاقصی غائب بزرگ میدان بود ،به ناگاه با سقوط نا به هنگام دولت و حکومتش به رهبری بشار اسد ، باز به مرکز تحلیل های مربوط به پیامدهای هفتم اکتبر بازگشت. سوال این است که آیا اگر عملیات هفتم اکتبر توسط کماندوهای حماس اتفاق نمی افتاد، حکومت و دولت سوریه اکنون برسرکار بود؟ هرچند به این سوال جواب قطعی نمی توان داد، اما با قطعیت می توان گفت که واقعه هفتم اکتبر و نبود نیروی رزمی حزب اله درسوریه و مشغول بودن روسیه در جنگ اوکراین ، تنها در انتخاب زمان حمله تحریرشام به حلب موثر بوده است.ساده انگارانه است اگر تصور کنیم علت العلل این حمله اسلامگریان و فروپاشی سوریه ،همانا عملیات طوفان الاقصی توسط حماس بوده که سلسله وقایع مصیبت بار بعدی را رقم زده است. واقعیت این است که در جغرافیای برزخی سوریه (احاطه شده ازسوی شمال توسط ترکیه و اسرائیل از جنوب غربی) دولت بشار اسد بسیار اهتمام ورزید تا از ترکش آتش اسرائیل علیه مردمان غزه برکنار بماند، اما زبانه های آتش جنگ علیه غزه ولبنان ، یخ های جنگ منجمد سوریه را ، پیش از موقع در زمستان ۲۰۲۴ آب کرد .پیشا پیش معلوم بود که حکومت سوریه با توجه به تعادل شکننده داخلی ، در مواجه با کشتار مردم غزه توسط اسرائیل، کاملا دست بسته بود .. از سال ۱۹۷۴ به بعد حتی یک تیر هم از سوی سوریه به سمت اسرائیل شلیک نشده بود، شک نباید داشت، درفردای سناریو فرضی ورود حکومت سوریه به جنگ با اسرائیل پس از هفتم اکتبر، لشکر جهادیون چند ملیتی از ادلب به سمت جنوب سرازیر می شدند تا حساب خود را با حکومت اسد پاک کنند.
از آنجا که بعضی تحلیل گران و اذهان توطئه اندیش با رویکردی پسا رخداد گرایانه و پی آمد محور گرایانه، به تحلیل وقایع پانزده ماه اخیر نشسته اند وهفتم اکتبر را دامی می دانند که توسط موساد و سیا و دیگر دشمنان ایران پهن شده بود ، لذا ایران و حزب اله باید این نقشه دشمن را از پیش می خواندند و از افتادن در این دام اجتناب می کردند .تا شاهد ضربات سهمگین اسرائیل به حزب اله و نابودی کشور سوریه نباشند، لذا لازم است نگاهی واقع بینانه به آنچه در فلسطین و منطقه افتاد داشته باشیم : البته انکار نمی توان کرد که رخداد هفتم اکتبر وعملیات طوفان القصی آنقدر مهم است که تاریخ منطقه را به پیش و پس از خود تقسیم کرده است. نگاهی کوتاه به نقش محور مقاومت و نیزدیدگاه ایران و روسیه و چین به این رخداد و پیامدهای آن بسیار مهم است.
راهبرد ایران در مواجهه با عملیات حماس در هفتم اکتبر،اگرچه در ابتدا توام با امید وبیم بود ، ولی هرچه از اکتبر۲۰۲۳ دورتر شدیم و اراده اسرائیل وآمریکا ، برای نابودی و کشتارو نسل کشی فلسطینیان درغزه، بیشترآشکار شد، امید جمهوری اسلامی همراه با بسیاری دیگر از هواداران حقوق فلسطینیان درجهان ، برای برقرای صلح در فلسطین، بیشتر به یاس تبدیل شد. از این رو راهبرد ایران در بیش از یک سال اخیر ، درکمک به جبهه مقاومت ، معطوف به برقراری آتش بس با هدف ادامه مقاومت با استراتژی حفظ بقا بوده است و نه با تصور امکان پیروزی میدانی حماس بر اسرائیل بدیهی است ایران در آستانه هفتم اکتبر ۲۰۲۳ توهمی از توان حماس و محور مقاومت نداشت.ایران بسیار زودهنگام ، به قلب حادثه پرتاب شد و انتظارات بسیاری را در میان حامیان محور مقاومت برانگیخت. انتظاراتی که ورای امکانات ایران و محور مقاومت بود. بسیار تلاش شد تا ایران را از حاشیه به مرکز معرکه طوفان الاقصی بیندازند و حکومت ایران از برنامه ریزان آن قلمداد کنند. اما از آخرین اسناد ادعایی اسرائیل هم چیزی درباره نقش ایران در نیامد. ایران نیک می دانست که آمریکا و ناوگان زمینی آن اسرائیل، تصمیم به سرکوب وخنثی سازی و در نهایت نابودی جبهه مقاومت گرفته اند و تاحدی توان و امکان اجرای آنرا هم در اختیاردارند.. پس باید بر اساس این ارزیابی استراتژی خود را طراحی میکردند ،که معنای آن عقبنشینی متناسب با امکانات عملاً موجود و حفظ آن برای آینده بود. آینده ای که با نظر داشت سایر مصالح منطقهای و بینالمللی میتواند و باید در طراحی این استراتژی لحاظ شده باشد . واکنش ایران در قالب عملیات وعده صادق یک و دو در پاسخ به حمله به سفارت ایران در دمشق و ترور هنیه درتهران و ترور جمعی رهبران حزب اله در لبنان ، که به نظر می رسید ،با عنایت به کنترل دامنه تنش و بیتردید با اطلاع و تاحدی هماهنگی قبلی صورت گرفته است، حاکی از این است ، که استراتژی ایران در برابر آمریکا و اسرائیل نه تهاجمی، بلکه تدافعی و مبتنی بر حفظ بازدارندگی است. توقف کنش صادق سه نیز باید در همین راستا ارزیابی گردد.
ورود مقاومت لبنان و یمن وعراق هم به جنگ با اسرائیل احتمالا با موافقت ایران و با هدف تحمیل آتش بس براسرائیل، صورت گرفته است، هرچند در تامین این هدف شکست خورده اند و خصوصا حزب اله در این میان متحمل ضربات سنگینی شده است. هرچند وارد شدن حزب اله به جنگ با اسرائیل ، از جنس ورود حماس به جنگ، یعنی قمار مرگ و زندگی نبوده و شهید حسن نصراله و مشاورانش فکر می کرده اند با ایفای نقش حاشیه ای و ایذایی در جنگ اسرائیل علیه غزه ، می توانند فاصله خود را از جنگ تمام عیار با اسرائیل حفظ کنند.
نحوه مواجهه چین و روسیه با نبرد حماس با اسرائیل هم ، حاکی از این ارزیابی بوده که آنها هم ، هیچ چشم انداز روشنی در انتهای این تونل تاریک نمی دیده اند ، لذا تمرکزشان برای توقف جنگ و آتش بس در غزه گذاشته اند. از نگاه ناظر بیرونی فعالیت ها و واکنش ها ی روسیه وچین ، عمدتا سیاسی و دیپلماتیک ومعطوف به برقراری آتشبس بوده است. پیشنهاهادهای پیاپی روسیه و چین در سازمان ملل برای صدور قطعنامه آتش بس درغزه شاهد این مدعاست. قطعنامه هایی که همگی با وتو آمریکا مواجه شد. روسیه و ایران و چین هم در پانزده ماه اخیر، چاره ای نداشتند که در رویارویی نابرابر مردم فلسطین وغزه با متجاوزان اسرائیلی ، از جنبش عمومی فلسطین در در حد توان خود، حمایت کنند ،اما از آن ابا داشتند ،با شرط بندی روی سرنوشت این نبرد کاملا نابرابر، برای آن هزینه های نامتعارف و غیر ضرور بدهند
اتحادیه عرب -لازم به یاد آوری نیست که گرچه موضوع فلسطین همواره زینت المجالس کنفرانس های اتحادیه عرب بوده است ،اما جدای از این منا سک تکراری،حد اقل از سی سال اخیر تا به امروز، مسئله فلسطین هیچگاه از اولویت های جدی کشورهای عربی نبوده است. تراژدی نسل کشی و ویرانگری در فلسطین و مقاومت جانانه فلسطینیان ،اگرچه در تاریخ ودر حافظه جمعی مردمان این منطقه باقی خواهد ماند، اما حکومتهای کشورهای عربی خیلی زود آنرا به طاق نسیان خواهند سپرد وآنچنان که تجربه چهل سال اخیر نشان داده است ، ایران هم به تنهایی توانایی تغییر این معادله را ندارد.
آمریکا که از فردای فروپاشی شوروی با کمک اسرائیل،اجرای نقشه خاورمیانه جدید را در سر داشت و سه مرحله آن را از سال ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ و ۲۰۱۱ به اجرا در آورده بود، اکنون در سال ۲۰۲۴ با کمک ترکیه و ناتو و نیزبا استفاده از بازوی اجرایی خود یعنی دولت اسرائیل آماده اجرای مرحله چهارم بود.مواضع آمریکا و بیشتر کشورهای غربی طی پانزده ماه اخیر در قبال نسل کشی در غزه و نیز طی چند هفته اخیر در قبال به قدرت رسیدن هیئت تحریر شام در سوریه و سکوت توام با رضایت آنها در برابر بمباران و نابودی زیر ساخت های سوریه توسط اسرائیل، شاهد این مدعاست. تظاهرات خیابانی گسترده در خیابان های جهان درحمایت از فلسطین نیر به تدریج به خاموشی گرائید و در سه هفته اخیرنیز تحت الشعاع تحولات سوریه قرار گرفت..نهادهای بینالمللی هم هر چند محکومیت وضع میکردند؛ ولی اثربخشی این محکومیت ها بر روند تحولات هم ، توسط امریکاییها و اروپاییها به اشکال مختلف خنثی می شد. .در جهانی که ساختار و ساز و کار سازمان های بین المللی به گونه ایست ،که اجازه تاثیر گذاری ملل جنوب جهانی و مردم تحت ستم و استعمار را بر روابط و ضوابط بین المللی نمی دهد و روابط مبتنی بر قدرت و سلطه جهانی حرف آخر را می زند، جنبش های گسترده وتظاهرات خیابانی علیه نسل کشی در غزه قدرت آن را ندارند، که بتوانند آمریکا و غرب را مجبور کنند دستشان را از پشت اسرائیل بردارند و یا صهیونیست ها را به عقب نشینی وادارند. دولت های امریکایی و اروپایی در گذشته و به تجربه، نشان داده اند که با نگاه شرق شناسانه خویش ، همچنان به تخاصم “غرب متمدن”با” شرق وحشی” باور دارند ، لذا تنها وظیفه انسانی آنها نه مقابله باکشتار پنجاه هزار انسان در فلسطین که تنها حفظ باغ تمدنی خویش در برابر هجوم جنگل نشینان وحشی است.
آینده سوریه و سناریوهای محتمل
با توجه به ساختار و بافتار اجتماعی و قومی و مذهبی سوریه و توازن شکننده قوا بین بازیگران میدانی و منطقه ای وجهانی می توان دو سناریو برای آینده سوریه متصور شد:
یکم– وضعیتی که با کمک امریکا غرب و ترکیه و بکار گیری و جلب توافق کشورهای عربی قادر گردند، دولتی مرکزی کم تنشی را مستقر کرده و با جذب امکانات مالی و… سوریه را علیرغم استقرار دولتی مذهبی متشکل از تروریست های سابق، تغیر چهره داده و از مرحله فعلی عبور دهند، فرایندی که کما بیش در افغانستان طی شد.نمیتوان گفت چنین امکانی وجود ندارد ، شواهد نشان میدهد که جبهه التنصره در ادلب چنین مدلی را از حدود یک سال قبل با نخست وزیر انتقالی تمرین کردهاند، (بازگشایی مدارس و دانشگاهها و عدم سختگیری در مورد موازین اسلامی) سرنخ ها و مصاحبه های پیاپی جولانی با رسانه های غربی طی روزهای اخیر، نشان از درباغ سبزی است، که گویا قرار نیست دولت آینده حداقل تا دوره استقرار خود روشی سختگیرانه در پیش گیرد . چهره مسلحین ریشوی قبلاً داعشی ،متفاوت از طالبان تطهیر و آماده میشوند. تا چهراه ای بروکرات و مدرن از آنها در اذهان جهانیان بسازند. عدم انحلال نهادهای مستقر قبلی، برخلاف تجربیات عراق و لیبی نیز، نشانگر تجربهاندوزی هیئت تحریرشام و حامیان بینالمللی و منطقهای آنهاست.
امکان موفقیت چنین سناریویی در میانمدت، تا بروز تعارضات بعدی منتفی نیست. ولی اما و اگر های زیادی بر این گزاره مترتب است. اکنون که این سطور نگاشته می شود ، خیابانهای برخی شهرهای علوی نشین سوریه صحنه درگیری مردم معترض با مردان مسلح تحریر شام است. یکی از اهدف اصلی ترکیه ی اردوغان در تهاجم به سوریه، عملی ساختن “راه حل نهایی ” برای مسئله کردی و گروههای مسلح کردی ترکیه یعنی پ ک ک و سوریه یعنی ی پ گ است. تعامل ترکیه با آمریکا بر سر مسئله کردی در شمال و شرق سوریه ، از معادلات پیچیده قدرت در سوریه است . اگر با همه تناقضات و پیچیدگی ها، توافق قدرت های جهانی و منطقه ای بنا بر پیاده سازی سناریو اول در سوریه باشد، در این حالت ایران نیز ناچار از پذیرش وضعیت موجود خواهند بود شرایطی که با اسقرار طالبان در کابل تجربه شد و بهتدریج روابط کم وبیش متعارفی شکل خواهد گرفت.
ایران به نسبت سایر کشورهای منطقه سخت ترین راه را برای گشایش رابطه با دولت تحریر شام در سوریه در پیش خواهد داشت ، عادی سازی رابطه ایران با دولت محمد جولانی در سوریه به هیچ وجه به سادگی رابطه ایران با طالبان نخواهد بود. طالبان افغانستان ریشه در جغرافیای این کشور دارند، اگرچه در پیوند با سازمانهای اطلاعاتی غربی و عربی و پترودلارهای نفتی پروند ه پاکی ندارند، اما ایران تا پیش از سال ۱۴۰۰ شمسی ، در بیرون راندن آمریکا از افغانستان با طالبان همکاری داشت. اما حاکمان فعلی سوریه از خود اختیاری ندارند و سیا وموساد و میت و پترودلارهای قطر و امارات و عربستان در آینده سوریه نقشی اساسی دارند .اطمینان از این تاثیر گذاری تا آنجاست ،که مقامات آمریکایی پس از ملاقات با مرد ده میلیون دلاری سوریه یعنی الجولانی با وقاحت بگویند :ایران در آینده سوریه هیچ نقشی نخواهد داشت.
روسیه برای داشتن جایگاهی حد اقلی در فردای سوریه بنا به سابقه تاریخی حضورش در این کشور و بنا برنقشی مشوقانه ای که گفته می شود در تشکیل دولت انتقالی داشته است، کار راحت تری از ایران خواهد داشت. موضوع روسیه و پایگاههای آن بیشتر به میزان نقشی و نفوذی است که دولت های آمریکا و ترکیه بر حکومت آینده سوریه خواهند داشت. اشغالگران آمریکایی از سال ۲۰۱۵ تاکنون پایگاههای نظامی خود در سوریه را به طور غیر قانونی و به بهانه مبارزه با داعش حفظ کرده اند.اما در شرایط جدید در سوریه اهرم فشار باز هم دست آمریکایی هاست. آنها شمشیر داموکلس تحریم ها را بالای سر هیئت تحریر شام نگه خواهند داشت و شاید یکی از شروط آنها برای لغو تحریم ها اخراج روس ها از سوریه باشد. بنا براین وضعیت پایگاههای روسیه در سوریه، بدون میانجی حکومت آینده سوریه ، صرفا در ارتباط با آمریکایی ها قابل معامله نیست.نقش ترک ها را هم در این میان نباید نادیده گرفت.
دوم –عدم امکان تفاهم بین گروههای با منافع مختلف مذهبی قومی و ایدئولوژیک موجود در این پهنه تاریخی در خاورمیانه است، که هر یک هم با قدرتی منطقهای مرتبط بوده و حمایت میشوند، این کشمکش و تخاصم می تواند ، باز سوریه و منطقه را در خود غرق کند. این بدترین سناریو برای مردم سوریه و منطقه است. در چنین شرایطی، احتمالاً قدرت مرکزی که بهر حال در حال شکل گیری است ، به سمت سختگیری بیشتر و تا حد ممکن تثبیت انحصار خود در قدرت حرکت خواهد کرد. نهادهای بینالمللی هم در برخورد با این شرایط همچون همسایگان با دشواریهایی متعدد و غیر قابلپیشبینی مواجه خواهند شد که پیش بینی ان دشوار است.در صورت تحقق سناریو دوم احتمالا سوریه به سمت واگرایی و عدم تمرکز و لاجرم تقسیم، پیش خواهد رفت.
هرچند با اطمینان نمی توان در خصوص موفقیت سناریو اول در سوریه سخن گفت اما تحقق این سناریو منوط به پیش فرض دیگری است، یعنی رقابت های ژئوپلتیک منطقه ای و بازی با حاصل جمع صفر درگذشته باید جای خود را امروز به بازی برد-برد کل قدرت های منطقه ای در صفحه شطرنج قدرت در سوریه داده باشد.آیا در روی زمین چنین معادله ای قابل اثبات است؟ واقعیت این است که تا این لحظه ، اقلیت های قومی ومذهبی( که نزدیک به نیمی از جمعیت این کشورند )، داخل جغرافیای سوریه و نیز ایران و روسیه و حتی مصر و عربستان وعراق ، به عنوان قدرت هایی جهانی و منطقه ای ، بازندگان تحولات سوریه اند و آمریکا و اسرائیل و ترکیه و قطربرندگان آن. سوریه ی یکپارچه ای که آرامش برآن حاکم باشد مطلوب آمریکا و اسرائیل نیست. اسرائیل سوریه را همچون لبنان از هم گسیخته دهه نود قرن ماضی می خواهد، با مرزهایی سیال و غیر قابل دفاع. آمریکا هم باید بهانه ای برای حضور داشته باشد تا بتواند پایگاههای خود را حفظ کند. در هرصورت آمریکا برای به هم زدن بازی چین در رقابت های ژئو اکونومی و پروژه کمربند-جاده آن به سمت مدیترانه، حساب باز کرده است و نباید تصورکرد که سوریه امن و یکپارچه منافعی برای آمریکا دارد،که اگر چنین بود دولت بشار اسد را که پتانسیل کافی برای نزدیکی به غرب و اتحادیه عرب را داشت با تحریم های کشنده از پای درنمی آورد.
این که عربستان در آینده بخواهد و بتواند به بازیگری در عرصه سوریه تبدیل شود، به تحولات آتی و ماندگاری حکومت جدید سوریه و کشش و کوشش حاکمان جدید سوریه و ولیعهد عربستان دارد. راهبرد متقابل ایران و غرب پس از تحولات سوریه در اینکه با سقوط دولت سوریه ، توازن قوای منطقه ای به زیان ایران تغیرکرده است و به تبع آن ،ممکن است در راهبرد آمریکا نسبت به ایران هم ،تغییراتی ایجاد شود ،جای هیچ تردیدی نیست . بدیهی است در چنین شرایطی محافلی در آمریکا واسرائیل صدایشان را تند تر کنند و باز به نقطه صفر باز گردند و از بمباران مراکز اتمی ایران و یا تغییر رژیم در ایران سخن بگویند.طبیعی است که سابقه ترامپ در خروج از برجام و اعمال فشار حداکثری برایران در دوره ی قبل، براندازان برون مرزی و طرفداران مداخله نظامی در ایران را امیدوارترکند. اما باید درنظر داشت شرایط منطقه، با شرایط دور اول ترامپ متفاوت است.در نظر ترامپ و استراتژیست های آمریکایی ، ایران دژی نیست که به سان عراق و افغانستان و لیبی و سوریه ،بتوان از بیرون تسخیرش کرد.که اگر چنین امکانی برای آمریکا بود، پس از طرح آمریکا برای اشغال و نابودی هفت کشور پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱(که ایران یکی از آنان بود) بی تردید آمریکا چنین کرده بود. بلینکن به دولت بعدی آمریکا سفارش کرده است که با توجه به شرایط جدید ، تمام تلاش های آمریکا، باید معطوف به ادغام اسرائیل درنظم جدید منطقه ای و به موازات آن منزوی کردن هرچه بیشتر ایران باشد. بنا براین سیاست آمریکا و غرب همچنان مهار ایران و دورنگه داشتن آن از روسیه و چین است.برای تحقق چنین سیاستی آمریکا بیشتر بردرون ایران متمرکز خواهد شد .از امروز صدای لزوم مصالحه و مذاکره مستقیم با آمریکا از هر زمانی بلندتر است و کمتر صدایی از دو بلوک اصلاح طلب و اصول گرا در مخالفت با گفتگوی مستقیم با آمریکا به گوش می رسد.البته به نظرمی رسد ، ایران هم نهایتا بخت خود را در مذاکره مستقیم با دولت ترامپ خواهد آزمود. چه مذاکرات مستقیم با آمریکا صورت بگیرد و یا از مذاکره اجتناب شود ، چه مذاکره با آمریکا منتج به نتیجه بشود و یا نشود ، ایران توان آن را دارد که خود را با شرایط جدید سازگار کند. با توجه به عدم استقبال غرب از انتخاب پزشکیان و وضع تحریم های جدید اروپا علیه ایران. ، به سختی می توان از امکان بهبود در روابط ایران وغرب در آینده نزدیک ، سخن گفت .البته پایان جنگ اوکراین و یا تصمیم غیر منتظره ترامپ برای تعامل با ایران می تواند به خوش بینی در این زمینه دامن بزند. از سوی دیگر این احتمال را هم باید در نظر داشت که. درست است که تضعیف جبهه مقاومت و در میان مدت تضعیف جنبش فلطسین در چشم انداز آشکار است و استقرار ترامپ که نزدیکی بیشتری با اسراییل دارد، هم بسود فرایند تضعیف جبهه مقاومت است ، اما از سوی دیگر ترامپ اشکارا تمایلی به تداوم درگیری هایی که همه کشور های منطقه را فرسوده و خسته میکند هم ندارد و این تناقض ممکن است صلحی هر چددمسلح و هر چند بزیان فلسطین را مستقر کند .
احتمال درگیری مستقیم آمریکا با ایران به دلایل پیش گفته و نیز به دلیل امکانات تدافعی و تهاجمی ایران بسیار بعید به نظر می رسد. پروژه مورد انتظار برندازان پنهان و اشکار در ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی با کمک کشورهای خارجی عملی نیست . زیرا هنوز ظرفیت های اقتصادی ایران با وجود کوچک شدن حجم آن و ظرفیت های اجتماعی و سیاسی جامعه هم، عیلرغم فاصله طبقاتی و نارضایتی روز افزون مردم، بیشتر از آن است که سناریوهای ساده انگارانه ای همچون سوریه در ایران قابل پیاده سازی باشد.
هفتم دی ماه ۱۴۰۳