فروغ با صدای منحصربه فرد و اشعار بیهمتایش، روحی تازه به شعر فارسی بخشید و جایگاه ویژهای در ادبیات ایران به دست آورد. او در ۸ دی ماه ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد و با اشعارش همچنان در قلب علاقهمندان به ادبیات زنده است. فروغ فرزند چهارم خانوادهای متوسط بود و از همان نوجوانی علاقهاش به شعر نمایان شد. او در ۱۶ سالگی ازدواج کرد و به همراه همسرش، پرویز شاپور، به اهواز رفت. اما این ازدواج دیری نپایید و پس از جدایی، فروغ پسرش کامیار را از دست داد که این، تأثیر عمیقی بر روح و آثار او گذاشت.
فروغ در دنیایی به دنیا آمد که به او تعلق نداشت و به دلیل ناسازگاری با فرهنگ و هنجارهای رایج، از معیارهای خوشبختی متداول فاصله داشت و بیشتر عمر کوتاه خود را در یأس و ناامیدی عمیق گذراند، بطوریکه بارها بعلت افسردگی سراز بیمارستان روانی در آورد. زندگی هنری فروغ از زندگی عادی او جدا نبود. او دردها، عشق ها و زخم هایش را به شعر تبدیل کرد. فروغ از میان تاریکیها مینوشت، اما همیشه روشنایی را میجست. او شجاعانه مرزها را شکست و صدای زنی شد که جهان، سالها خاموشش کرده بود. اگر در ادبیات فرانسه رومن رولان با خلق شخصیت «آنت» در کتاب «جان شیفته» با سنت های اخلاقی جامعه سنتی مبارزه کرد، در ادبیات فارسی فروغ به تنهایی در دنیای واقعی این وظیفه مهم را بر عهده گرفت و شجاعانه به جنگ و نقد فرهنگ مردسالار رفت. بی تردید هنوز هم نمیتوان شاهد چنین شجاعت و جسارتی بود؛ زنی در آستانه فصلی سرد با روحی عاشق و رها از هر قید و شرط. فروغ در ستیز با فرهنگ حاکم سخت تنها بود. او همواره برخلاف روند جریان آب آن روزها شنا میکرد و از هیچ نوع برچسب و قدرتی نمیهراسید. فروغ از همان ابتدا با شجاعت و جسارت، نفرت عمیق خود را از هرگونه رنگ، تظاهر و ریا آشکار کرد. او با صداقت و بیپروایی، غرق شدن در عادات بیمعنی زندگی و تسلیم شدن در برابر محدودیتها را خلاف فطرت انسان میدانست و همواره با شعرش به نقد و عصیان میپرداخت. او میخواست «زن» باشد به معنای “انسان”. فروغ با ارادهای استوار در مسیر کمال شخصی خود گام برداشته و با شجاعت کنایه ها و بار سنگین تنهایی و انزوا را تحمل کرد، و به راه خود ادامه داد.
چرا توقف کنم/ چه میتواند باشد مرداب/ چه میتواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فاسد/ افکار سردخانه را جنازه های بادکرده رقم میزند/ نامرد در سیاهی/ فقدان مردیش را پنهان کرده است
فروغ در دهه ۳۰ با انتشار مجموعههای اسیر، دیوار و عصیان به دنیای ادبیات معرفی شد، اما از مجموعه تولدی دیگر بود که تحولی بنیادین در زبان و نگاه او به وجود آمد و او را به یکی از برجستهترین شاعران معاصر ایران بدل کرد. مجموعه تولدی دیگر، سرشار از نگاه عمیق او به زندگی، عشق، و هویت زنانه است. او ایمان داشت که “تنها صداست که میماند” و صدای او ماندگارشد.
“هرگز آرزو نکردهام/ یک ستاره درسراب آسمان شوم/ یا چو روح برگزیدگان/ همنشین خامش فرشتگان شوم/ هرگز از زمین جدا نبودهام/ با ستاره آشنا نبودهام/ روی خاک ایستادهام/ با تنم که مثل ساقهٔ گیاه/ باد و آفتاب و آب را/ میمکد که زندگی کند/ بارور ز میل/ بارور ز درد/ روی خاک ایستادهام/ تا ستارهها ستایشم کنند/ تا نسیمها نوازشم کنند ”
علاوه بر شعر، فروغ در عرصه سینما نیز فعالیت کرد و در ساخت فیلم مستند «خانه سیاه است» که درباره جذامیان بود، مشارکت داشت. این فیلم تحسین منتقدان را برانگیخت و جایگاه او را در هنر سینما نیز تثبیت کرد. «خانه سیاه است» برای فروغ بیش از یک مستند بود. او بدون هیچ نگرانی ورعایت پرتکل های موجود با گامهای استوار و عزمی راسخ و با دلی سرشار از پاکی و عشق، قدم به محل اقامت جذامیان گذاشت و با آنها همدل و همزبان شد، ساعتها به درددلشان گوش داد، با آنها غذا خورد ودر شادیهایشان شریک شد و غمهایش را با اشک و در نهایت با صداقت نوشت. او پس از کار بر روی این پروژه، پسری به نام حسین منصوری را به فرزندی پذیرفت که با پدر و مادرش در کلونی جذامیان زندگی می کرد و در صحنه هایی از مستند حضور داشت.
فروغ در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ در یک سانحه رانندگی، برای تصادف نکردن با اتوموبیل مهدکودک از جاده منحرف شد و جان خود را از دست داد. هرچند زندگیاش کوتاه بود، اما آثارش تا امروز الهامبخش نسلهای بسیاری بوده و نام او در تاریخ ادبیات ایران جاودانه است. فروغ برای ما یادآور جسارت است، یادآور اینکه زندگی در جزئیات ساده و در عشق به حقیقت معنا میگیرد. او رفت، اما نسیم کلماتش تا ابد بر جان ما خواهد وزید. پیکر فروغ بر دوش نویسندگان، شاعران و هنرمندان مشهوری چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان به آرامگاه ابدی رسید. این نامها برای نشان دادن جایگاه اعتبار، شهرت و محبوبیت او کافی است.