چهلوشش سال از انقلاب بهمن ۵۷ گذشت
هدف مردم ایران رهایی از حکومت استبدادی و به دست آوردن آزادی و استقلال بود
در چهلوششمین سالگرد انقلاب ایران به نسلهای پس از انقلاب، به ویژه نسل کنونی، درباره انقلاب ایران چه میتوان گفت؟ آیا وضع فلاکتبار کنونی، از بین رفتن شان و حیثیت تاریخی ملت ایران در جامعه جهانی، استبداد و اختناق حاکم بر کشور، فقر عمومی و اقتصاد ویران، فساد گسترده، مورد تهدید بودن امنیت و تمامیت ارضی کشور را که همگی حاصل ۴۶ سال سلطه نظام جمهوری اسلامی بر کشور است، باید هدف آن انقلاب دانست؟ یا انقلاب ایران را باید محصول اراده تمامی آحاد و اقشار جامعه ای دانست که به چیزی جز رفاه و آسایش و رهایی از بند استبداد، فکر نمیکردند؟ آیا محکوم کردن یک نسل زیر عنوان نسل انقلاب قضاوتی درست است؟
نخست اینکه انقلاب امری نبود که یکشبه بر ملت ایران نازل شود. بلکه رویدادی در مسیر و بستر حوادث تاریخی بود. در صدوپنجاه سال گذشته، ملت بزرگ ایران، همواره در مقابل ظلم و استبداد و استعمار ایستادگی کرده و به وجود آورنده قیامها، انقلابها، جنبشها و نهضتهای بزرگ بوده است. قیام تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملّی کردن نفت ایران، انقلاب ۵۷، جنبش خرداد ۱۳۶۰، جنبش دانشجویی ۱۳۷۸ و جنبشهای معاصر که واپسین آن جنبش زن، زندگی و آزادی بود. تمامی آنها سلسله جنبشهای به هم پیوستهای است که هدفی جز استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی نداشته است. انقلاب ایران را باید در پیوند با زنجیره به هم پیوسته ی جنبشهای اجتماعی و سیاسی صدوپنجاه سال اخیر نگریست. اولین عامل وقوع انقلاب، عملکرد حکومت مستقر است که برای ملت راهی جز عزم و تصمیم به واژگونی حکومت باقی نمی گذارد.
شاه سابق، نهضت ملّی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق را بر نتابید و از ابتدای روی کار آمدن دولت ملی و دموکرات ایران، همواره بر علیه آن دسیسه چینی و توطئه کرد. در نهایت به همراهی انگلیس و آمریکا، اجامر و اوباش و بخشی از روحانیت، برپا کننده کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، استبدادی مطلقه را در ایران ایجاد کرد. او به هیچعنوان در بیستوپنج سالِ پس از کودتا، قانون اساسی مشروطه که بزرگترین دستاورد نیاکان ما بود و همچنین آزادیهای مدنی و سیاسی مردم را نپذیرفت. احزاب سیاسی که رکن اصلی دموکراسی هستند، آزادی بیان و رسانه را سرکوب کرد. هر نوع فعالیت سیاسی و فکری توسط جامعه و نخبگان، پاسخی جز داغ و درفش نداشت. ساواکِ شاه دستگاه سرکوبی بود که افراد را به جرائم مختلف دستگیر و به بدترین شکل شکنجه میکرد. رویداد انقلاب را باید در بستر چنین استبدادی نگریست. البته نیازی به ذکر نیست که جمهوری اسلامی در همه ی این زمینه ها دستگاه سرکوب رژیم سابق را روسپید نموده است. مردم ایران، شاه را مسئولِ خفقان و اختناق و پایمالی آزادی و استقلال ملی کشور میدانستند و از همین رو خواستار بیرون راندن شاه از کشور و پایانپذیری سلطنتِ استبدادی بودند.
پس از استقلال و آزادی، تأسیس نظام جمهوری مهمترین هدف و آرمان بود. آیا مردم ایران در پی نظام اقتدارگرایی بودند که از استبداد فردی گذشته، به مراتب بدتر باشد!؟ آنچه که پس از انقلاب رخ داد، در تضاد با آرمانها و اهداف انقلاب بود. اقتدارگرایان سوار شده بر موج انقلاب نخست با یک مجلس فرمایشی تحتعنوان مجلس خبرگان، پیشنویس قانون اساسی که در آن به حاکمیت ملی و نظام جمهوریت تأکید شده بود، کنار نهادند و یک نظام اقتدارگرا بدتر از نظام گذشته را برای ما رقم زدند. سپس با ایجاد بحران، مانند اشغال سفارت آمریکا و ۴۴۴ روز گروگانگیری، فضای جامعه را ملتهب و سنگین کردند. کمتر از یکسال بعد از اشغال سفارت آمریکا، با حمله عراق به ایران، جنگ ۸ ساله آغاز شد. جنگی که میتوانست پس از چندماه به پایان برسد، به واسطه قدرتطلبی اقتدارگرایان و منافع قدرتهای غربی و شرقی به هشت سال جنگ خانمانسوز تبدیل شد. آثار گروگانگیری و جنگ هشت ساله پس از گذشت چهار دهه، هنوز گریبانگیر ملت ایران است.
اقتدارگرایان با ادامه این جنگ به بدترین شکل، به سرکوب احزاب و نیروهای مختلف سیاسی پرداختند. در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ جبهه ملی ایران را مرتد و سرکوب کردند، کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ در زندانهای سراسر کشور، آخرین پرده خونین از سرکوب انقلاب مردمی ایران بود.
حوادث چهلوشش سال گذشته نشان داده است که ملت ایران همانطور که با استبداد سلطنتی مبارزه کرد و آن را بیرون راند، با استبداد دینی نیز مخالف است و آن را بر نمی تابد، ودر صدد تغییر و تحول در میهن خود است . اکنون میبینم که جامعه چقدر نسبت به استبداد دینی به تنگ آمده، استبدادی که به مراتب از استبداد سلطنتی، هولناکتر است. نه تنها با جهان رویکرد خصمانه دارد، بلکه با ملت خویش هم سر ستیز دارد. گویا برای آنان ایرانزمین اهمیتی ندارد، بلکه آنچه که واجد اهمیت است توسعه نظام ایدوئولوژیک است. اکنون که ملت ایران با فشار حداکثری و تحریم در این وضع رقتانگیز قرار گرفته است، حتی از مذاکره نیز پرهیز میکنند! فرار از مذاکره نشانه قدرت و عزت نیست، بلکه نشانه ضعف و استیصال است.
اما مهمترین خطایی که قابل نقد جدی است؛ برگزاری رفراندومی در دوازدهم فروردین ۱۳۵۸بود که نه محتوای آن مشخص بود و نه فرآیند حقوقی و منطقی پیش از آن اجرا شده بود. این رفراندوم زمینههای دیکتاتوری و بازسازی استبداد را پس از انقلاب فراهم کرد.
جبهه ملی ایران بر این باور است که نخستین گام برای یک تحول سازنده، برگزاری یک انتخابات کاملاً آزاد، سالم و منصفانه برای برپایی یک مجلس مؤسسان قانون اساسی است. در این مجلس، نمایندگان تمامی ملت ایران اقشار، احزاب و اصناف، برنامه و قانون اساسی خود را مطرح میکنند و در نهایت قانون اساسی مورد تصویب، توسط مردم مورد تأیید قرار میگیرد.
از ملت شریف ایران به ویژه جوانان غیور این سرزمین، انتظار می رود که با توجه به رویداد های تاریخ معاصر، و در چارچوب زمانی و شرایط مربوطه، زمینهها و موجبات شکلگیری انقلاب ایران را بهتر و بیشتر بر رسی نمایند و به طور قطع و یقین برای فردای ایران در پی استقرار حاکمیت ملی بر اساس رای و انتخاب ادواری مردم و نظامی دموکرات، مستقل و مردم سالار که در آن به عدالت و رفاه اجتماعی و جدایی دین از حکومت تاکید شده، باشند.